۱- بارها
شنیده ایم سکوت علامت رضاست ولی سکوت به باور من در بسیاری
موارد نشانه جنایت است و نه رضایت! سکوت در برابر آموزگاری که
شاگرد را به گمراهی می کشاند، سکوت در برابر پزشکی که طبابت را
به تجارت تبدیل کرده است، سکوت در برابر قاضی ای که ناعادلانه
قضاوت می کند، سکوت در برابر تاجری که گرانفروشی و یا احتکار
می کند، سکوت در برابر سخنرانی که اراجیف و خزعبلات می گوید،
سکوت در برابر ستمگر، جنگ افروز، فاسد، استثمارگر، …. بی تردید
جنایت است.
۲- بارها شنیده
ایم که جهان ما جهانی بهم وابسته و پیوسته است، و تصمیم و عمل
مان بر زندگی اعضای آن و کل جامعه تاثیر دارد ولی در تصمیم
گیری ها و اقدامات مان بدون بررسی پیامدهای آن اقدام می کنیم
که به نتایج خطرناک، فاجعه امیز و زیان بار منجر می شود.
۳- بارها شنیده
ایم که از طبیعت استفاده بهینه شود، از آن مراقبت و محافظت
شود، انرا آلوده نکنیم، زیست را بر انسان و دیگر حیوانات سخت
نکنیم، طبیعت را تخریب نکنیم تا نسلهای آینده هم از آن بتوانند
استفاده کنند و این غیر ممکن است مگر اینکه هر کسی فقط در حد
نیاز خود از طبیعت استفاده کند ولی شوربختانه تجاوز به طبیعت
برای بسیاری از ما امری عادی شده است.
۴- بارها از
زبان های بیشماری شنیده ایم که دمکراسی، آزادی، دادگری
اجتماعی، احترام به حقوق بشر از ضروریات جوامع امروزی باید
باشد ولی بسیاری از همین شعاردهندگان معمولا نخستین کسانی
هستند که برخلاف اصول اولیه دمکراسی عمل می کنند و یا اصولا
نمی دانند دمکراسی چیست، شمار کثیری از این هواخواهان آزادی
خود ناقضان آزادی هستند، دیگرانی که خود را طرفداران دادگری
اجتماعی می دانند کمتر دیده شده است که رعایت عدالت و انصاف را
بکنند، و حامیان و مدافعان حقوق بشر خود از سرکردگان نقض حقوق
بشر می شوند.
۵- بارها از
زبانهای بیشماری شنیده ایم که انسان اشرف مخلوقات است ولی هیچ
حیوان و موجود زنده ای را نتوان یافت که بیش از انسان به حقوق
نوع و گونه و سان خود تجاوز کند و یا به کشتن شان اقدام کند.
۶- بارها شنیده
ایم که تجربه برتر از علم است ولی از تجربیات خود و دیگران
کمتر استفاده می کنیم البته تاکید کنم که هدف نادیده انگاشتن
علم نیست. علم در زندگی انسان جایگاه ویژه خود را دارد و تجربه
نیز همینطور.
۷- بارها این
شعر فردوسی را از دیگران شنیده ایم که «توانا بود هر که دانا
بود» ولی بسیاری از ما در کسب دانایی تلاش لازم را نمی کنیم تا
توانا شویم.
۸- بارها این
شعر زیبای صایب تبریزی را شنیده ایم که می گوید: «اظهار عجز
پیش ستم پیشه ابلهی است- اشک کباب باعث طغیان آتش است» ولی
کماکان در برابر ستم پیشگان جهان اظهار عجز و ناتوانی می کنیم.
۹- بارها این
شعر سعدی را شنیده ایم که می گوید: «توکز محنت دیگران بیغمی-
نشاید که نامت نهند آدمی» ولی بسیاری از ما نه تنها نسبت به
محنت دیگران بیغمیم بلکه از عاملان اندوه دیگرانیم.
۱۰- بارها این
شعر ناصرخسرو را شنیده ایم که می گوید: «درخت تو گر بار دانش
بگیرد-بزیر آوری چرخ نیلوفری را» ولی در کسب دانش به بیراهه می
رویم و میزان متوسط زمانی که صرف مطالعه جدی روزانه می کنیم
شرم اور است.
۱۱- بارها این
مصرع از شعر ناصر خسرو را هم شنیده ایم که می گوید: «از ماست
که بر ماست» ولی با مواجه شدن با هر مشکل خرد و کلانی همه جهان
و مردمانش را مقصر می دانیم بجز خود را.
۱۲- بارها از
ایرانیان امریکا شنیده ایم که از ایرانی ها باید پرهیز کرد ولی
ناخودآگاه با این گفته خود را نیز تقبیح و طرد می کنند، و راه
هر نوع همبستگی و همکاری با کسانی که از فرهنگ همگن هستند را
مسدود می سازند.
۱۳- بارها از
اهمیت مادران و پدران شنیده ایم ولی بسیاری از ما در هر فرصتی
از انتقادات بی پایه و حتی هتاکی چه به پدران و مادران خود و
چه دیگران غفلت نمی کنیم.
۱۴- بارها از
بسیاری شنیده ایم که نمی خواهند دیگران در زندگی خصوصی شان
دخالت کنند که کاملا هم درست می گویند ولی خودشان از هر فرصتی
برای دخالت در زندگی و امور دیگران استفاده(سواستفاده) می
کنند.
۱۵- بارها از
بسیاری از افراد شنیده ایم که باید با خودکامگی مبارزه کرد که
سخنی کاملا بجاست ولی در هر فرصتی که پیش اید خود از هر
خودکامه ای خودکامه تر می شوند.