بنام ایران
و بیاد بختیار
گفتم که یافت
می نشود جسته
ایم ما
گفت آنکه یافت
می نشود آنم
آرزوست
دیوان
کبیر
در مصاف حق و
باطل، تا یک
حق طلبِ حقیقت
گو برجاست،
حق نمی میرد.
شاپور بختیار
از زمره ی چنین
حق طلبان حقیقت
گو بود، و به این
صفت، در
روزهای بهمن
57، دُردانه و یکتا.
مشاهدات
دوران کودکی
و دریافت های
روزگار
نوجوانی
شاپور بختیار،
همانگونه که
خود می گوید،
بی شک بر
انتخاب راه و
رسم زندگانی
وی تأثیر
بسزائی
گذاشته بود. و
او، د ر بیش از
نیم قرن
مبارزه ی
بدون وقفه که
برای تحقق
آرمان های
نهضت ملی، تا
آخرین لحظات
حیات پر
افتخارش
ادامه داشت،
هیچگاه از آن
راه و رسم
عدول نکرد.
گذشته از
برخورداری
شاپور بختیار
از خرد سیاسی
و آشنایی عمیق
او با فرهنگ و
تاریخ
اجتماعی و سیاسی
ایران و
جهان، دامنه ی
خصلت های
والای او
همچنین به
پهنه ی اندیشه
ها در باره ی
آزادی و نیکبختی انسان
و نیز رفتارش
نسبت به همه ی
کسانی که با
آنها سروکار
داشت، می رسید.
دریافت های
دوران جوانی
بختیار، پایه
های استوار
فلسفه ی سیاسی
و از عوامل
مؤثر ورود او
به صحنه ی سیاست
به حساب می آیند.
بختیار در
مبارزه ای مستمر
با استبداد
و بی عدالتی
سرسخت و
مقاوم بود. او
به آرمانهای
نهضت ملی و
اصلاحات عمیق
سیاسی و
اجتماعی که
مصدق در نظر
داشت، با عزمی
راسخ وفادار
ماند.
آری، در سند
مشهور به:
«نامه دکتر سنجابی،
دکتر بختیار
و فروهر به
شاه»، با
صراحت تمام
به یکی، و در
حقیقت به
اهم آن
اصلاحاتی که
مصدق در نظر
داشت، یعنی
احیای اصل
حاکمیّت ملی،
اشاره شده
بود. بختیار
برای احقاق این
خواست دیرینه
ی جبهه ی ملّی
ایستادگی
کرد. در مقام
نخست وزیر ایران
بر مزار ابر
مرد تاریخ سیاسی
ایران دکتر
محمد مصدق
حاضر شد و با
ادای احترام
به رهبر و
معلم خویش،
پرانتز
کودتای ۲۸
مرداد را
بست؛ و تا
زمانی که
خانه اش بدست
اوباش و جهال
به سرقت رفت و
دولت ملّی او
ساقط شد یکّه
و تنها بر سر
اصول به یادگار
مانده از
مصدق و میراث
مشروطه چون
کوه ثابت
قدم ماند. و این
بار نیز یک دم
دست از
مبارزه نکشید.
شاپور بختیار
از همان دقایق
اول از مخفیگاه
خویش به ملت ایران
پیام فرستاد
و از مردم
خواست تا در
مقابل دیکتاتور
به مراتب
مخوف تری که
دست تسلط روی
ایران و ایرانی
گشوده بود،
بایستند. او
از نخستین
روز ورود به
فرانسه، به
مبارزه با
نظام ضد
انسانی
جمهوری
اسلامی
ادامه داد و
با کمک چند تن
از یاران
وفادار خویش
تشکیلات
نهضت مقاومت
ملی ایران
را، در ادامه ی
نهضت مقاومت
ِ ملّی ِ بعد
از کودتای ۲۸
مرداد ۳۲، بنیان
گذاشت و با
ارائه ی شعار
های «حاکمیّت
ملی»، «تمامیّت
ارضی» و «جدائی
دین از
حکومت»، تا
لحظه ی مرگ
سربلند در میدان
مبارزه ماند.
بختیار بخوبی
و روشنی
دانسته بود
که اتحاد با
خمینی جز تسلیم
به او معنایی
ندارد، چه به
درستی دریافته
بود که یا باید
مطیع او بود یا
با او مخالفت
کرد. شاپور
بختیار از این
دو امکان بنا
به طینت خود و
در همخوانی
با سرود آزادیخواهی
که از دوران
جوانی در گوش
ِ جان داشت،
راه مخالفت
با خمینی و نظامی
را که او برای
ایران خواب دیده
بود دنبال
کرد و چنین
بود که حتی یک
لحظه سنگر
حاکمیت ملّی
را، که در
اصول قانون
اساسی بیان
شده بود، رها
نکرد و فریب
دروغ های خمینی
را نخورد.
بعد از روی
کار آمدن علی
اکبر هاشمی
رفسنجانی و
براه
انداختن جار
و جنجال
اصلاحات و
اعتدال بوسیله
ی او، بختیار
بدون درنگ
گفت که آخوند
معتدل
افسانه ای بیش
نیست. منظور
بختیار از
آخوند معتدل
این بود که
اعتدال در
نظام جمهوری
اسلامی بنا
بر نص قانون
اساسی اش
امکان پذیر نیست.
و آن
اصلاحات یعنی
همان چیزی که
امروز نیز به
نام آن، وزیر
پوشش جدیدترِ
اجازه ی ورود
"اصلاح
طلبان" به
صحنه ی سیاست
در ایران، در
حقیقت می
خواهند یک
بار دیگر
مبارزه ی ملت
و بالاخص نسل
جوان علیه
اصل حاکمیّت
دینی در ایران
را، به کجراه
بکشانند و از
این طریق
دوباره امید
آنها را به
نومیدی بدل
سازند.
امروز، یعنی
سی و سه سال
بعد از سقوط
دولت بختیار
و ۲۵ سال پس از
آن روز
دهشتناک و
دقایقی که
رهبر و مسئولین
جمهوری
اسلامی،
نشسته بر
مسند جنایت،
فرمان قتل
دکتر شاپور
بختیار را
دادند، دیگر
درستی راه و
رسم زندگانی
و شعار های سیاسی
او زبان زد
بخش وسیعی از
روشنفکران
حقیقت جوی
جامعه شده و
شعار های او
تبدیل به
شعار عمومی
اپوزیسیون
دموکرات و ملی
مخالف جمهوری
اسلامی گردیده
است.
آری،
آفتاب حقیقت
هرگز برای همیشه
پنهان
نخواهد ماند
و سرانجام،
حق بر باطل چیره
خواهد شد.
سالها است که
محیط طرح
شعارهای بختیار،
دیگر محدود
به نهضت
مقاومت ملی ایران
نیست بلکه
شخصیت های سیاسی
، ادبی و علمی
بعد از یک
دوران تردید
و پشیمانی که
پشت سر
گذاشته اند،
شعارهای بختیار
را سرلوحه ی
فعالیت خویش
قرار داده
اند. بازتاب
عمومیّت یافتن
شعار های بختیار
و طنین فریاد
نسل جوان ایرانی
در شعار «مرگ
بر دیکتاتور»
و «مرگ بردیکتاتوری»،
پیروزی نهایی
بختیار بر
رهبر و حکام سیه
کارو از خدا بی
خبر ِ جمهوری
اسلامی را نوید
می دهد و آوای
مرغ طوفان را
به گوش می
رساند که:
ایران هرگز
نخواهد مرد
|