شعری جدید
از هیلا صدیقی
درد
دارد شبیه یک
نوزاد،
مانده در گوشه
ی خیابانی
چندتا
استخوان میانه
ی زخم، زخم های
عمیق و پنهانی
درد
دارد مدام میسوزد
، جایی از پیکرم
که می دانی
مثل
قلبِ خلیجِ
اجدادی، روی
جغرافیای ایرانی
بغضِ
سرخورده ای
شبیه خزر،
مانده در
ابتدای
اشعارم
چشم
هایم شبیهِ
شالیهاست،
فصل هایی که
اشک میکارم ◄
|