توسل
به دروغ و فریب
برای
پوشاندن تسلیم
به
توافقنامه ای
خفت بار
ع. ش. زند
جمهوری
اسلامی برای
استتار خفت
ناشی از تسلیم
نامه ی لوزان
به حربه ی
مبتذل دروغ و
تقلب در
ارائه ی متن
حاوی نکات
عمده ی توافق
متوسل شده
است. و این امر
نتیجه ی
اجتناب ناپذیر
بی اعتنایی
به اراده ی
آزاد ملت و
سالیان دراز
گردنکشی های
ناموجه و سفیهانه
در برابر
دولت های دیگر
است.
حکومت هایی
که حاضر به پیروی
از اراده ی
مردم خود
نباشند
ناچار باید
خود را برای
خواری تسلیم
به اراده ی
قدرت های
بزرگ تر
آماده کنند. این
سرنوشت ناگزیر
همه ی رژیم هایی
است که به ضرب
اعدام و
زندان و داغ و
درفش و برخلاف
میل و اراده ی
ملت خود بر سر
کار می مانند.
اینگونه
حکومت ها از
آنجا که از
پشتیبانی
مردم خود
محروم اند
محکوم بدان می
شوند که در هر
گرفتاری
بزرگ با قدرت
های بزرگ بیگانه،
که غالباً هم
به دست خود
فراهم می
کنند، علی
رغم تهدید ها
و رجزخوانی
های بی
پشتوانه،
سرانجام به
تسلیم تن در
دهند. از محمد
علی شاه
قاجار تا
امروز همیشه
شاهد چنین
وضعی در مورد
همه ی دیکتاتورهای
این کشور
بوده ایم. او
با تکیه به
حامی روس خود
در برابر
اراده ی ملت ایستاد
و مجلس نوبنیاد
ایران را به
توپ بست، اما
عاقبت ناچار
شد به خواری و
خفت کشور را
ترک کند و به
آن حامی
پناهنده شود.
رضاشاه که
اراده ی مردم
را به چیزی نمی
گرفت همین که
دچار این
توهم شد که می
تواند در
برابر
خالقان دیروز
خود بایستد و
در حرکتی
ابلهانه
قرارداد
پاره کند، دیری
نپایید که
ناچار شد
امضاء خود را
در پای
قرارداد ویرانگر
و خفت آورتر۱۹۳۳
قرار دهد.
تازه این خیانت
هم سلطنت او
را تضمین
نکرد. چرا؟ زیرا
از همان روز
نخست تضمین
آن در دست ملت
نبود!
باز،
برخلاف مصدق
که به پشتیبانی
ملت
امپراتوری
انگلستان را
در عرصه های دیپلماتیک
و حقوقی شکست
داد، محمد
رضاشاه که
بجای ملت خود
به بیگانه
متکی شد
سرانجام، نه
تنها ناچار
از امضاء
قرارداد ضدملی
کنسرسیوم
گردید، بلکه
عاقبت نیز
مانند پدر از کشور
رانده شد.
جمهوری
اسلامی ایران
نیز درست به
همین دلیل، و
تنها به این
دلیل که از
روز نخست پایه
ی قدرت خود را
بر نفی حاکمیت
ملت و سرکوب
معارضان
آزادیخواهی
قرار داد که
خواستار
برقراری
حاکمیت ملت
بودند، و در
نتیجه دچار
خودسری و
عنان گسیختگی
همه ی قدرت های
ضدمردمی گردید،
با پنجه کشیدن
های بی قاعده
و بی دلیل به
روی قدرت های
بیگانه، اعم
از همسایه ها یا
قدرت های
جهانی روز به
روز خود را به
انزوای شدیدتری
گرفتار ساخت
که حاصل آن تا
کنون جز باخت
های عظیم دیپلماتیک
و مالی در کار
گروگانگیری
و جنگ
خانمانسوز
با عراق، که
نه تنها خود
محرک اصلی آن
بود، بلکه
غرامت آن را
هم نتوانست
بستاند،
حاصلی
نداشته است. و
امروز نیز
باز به سبب
عدم اتکاء به
ملت و اراده ی
آزاد آن از
گردن نهادن
به خفت و خواری
شرم آور ترین
تسلیم ها در
برابر یک
اتحاد بین
المللی که
مسلم ترین
حقوق ما را به
مدت ۲۵ سال از
ما سلب می کند
گزیری ندارد.
و اینکه هیئت
نمایندگی
جمهوری
اسلامی در
مذاکرات
لوزان ناچار
است در گزارش
خود به کشور
به زبان فارسی،
اعم از
مسئولان
ظاهری و ملت ایران،
ترجمه ای
مقلوب و
مغلوط از
توافقنامه
ارائه دهد دلیلی
جز خواری
حاصل از این
تسلیم و
احساس خفت از
اذعان به جزئیات
آن ندارد.
همه می
دانند که در
تعهدات بین
المللی
قاعده ی کار
چنین نیست که
هر طرف
برداشت خود
از متن
توافقنامه
را ملاک قرار
دهد. اگر چنین
بود هیچ
قراردادی
امکان پذیر
نمی شد! بر هیچ
کس پوشیده نیست
که متون حقوقی
بین المللی
در عرف و سنت دیپلماسی
به دو زبان
فرانسه و
انگلیسی
ملاک قرار می
گیرند،
امضاء
کنندگان
امضاء خود را
در ذیل متون
فرانسه و
انگلیسی
قرار می
دهند،
هرگونه
اختلاف در
تفسیر آنها
تنها با رجوع
به متن تنظیم
شده به این
زبانها صورت
می گیرد و
ترجمه ی این
متون، ولو صحیح،
به زبانهای دیگر،
اگر هم
بتواند برای
مردم یک کشور
امضاء کننده
سودمند واقع
شود، در هر صورت
دارای ارزش
حقوقی بین
المللی نیست.
بنابر این
تقلب در
ترجمه ی مواد
مورد توافق،
در نتیجه ی
کار، و در
درجه ی انقیاد
جمهوری
اسلامی در
برابر اراده ی
کشورهای
بزرگ امضاء
کننده و شورای
امنیت تغییری
ایجاد نمی
کند. می توان
از خود پرسید
چرا دولت آمریکا
که قادر است
در شورای امنیت
و در برابر
انظار مردم
جهان درباره ی
وجود سلاح های
کشتار جمعی
در دست دولت
عراق بزرگترین
دروغ تاریخ
را بگوید
امروز در
گزارش خود از
توافق لوزان
ترجمه ی
مقلوب در اختیار
مردم آمریکا
و جهان
قرار نمی
دهد؟ دلیل این
امر نه زبان
انگلیسی متن
توافقنامه،
بلکه تنها این
است که آمریکا
و 5 کشور
مذاکره
کننده ی دیگر
اراده ی خود
را به تمام و
کمال به
جمهوری
اسلامی تحمیل
کرده اند،
ضمن اینکه
دولت آمریکا
دارای ولی فقیه
نیست و باید این
نتیجه را با
متن صحیح آن
به تصویب
نهادهای
قانونگذاری
کشور خود نیز
برساند؛ به
علاوه،
هنگامی که به
تصدیق
روزنامه ی
اسرائیلی
هاآرتص حتی
کامل ترین
تضمین های
قابل تصور
برای اسرائیل
را نیز از ایران
اسلامی
گرفته اند،
آنان دیگر چه
انگیزه ای
برای دروغ
گفتن می
توانند
داشته باشند؟
حتی، با
آنکه از
ابتدا روشن
بود که ولی فقیه
از روز نخست
جزئیات
موضوعات
مورد بحث در
لوزان را از
نزدیک دنبال
می کرده،
اما، تا آخرین
لحظه های
نگارش این
سطور هنوز از
سوی وی رسماً
سخنی در رد یا
تأیید آنچه
به امضاء نمایندگان
وی رسیده
منتشر نگردیده
است. البته می
توان پرسید
که آیا وی نیز
به گزارش
مختصر و
مقلوب هیئت
نمایندگی
اسلامی در
لوزان که برای
مصرف داخلی
تنظیم شده
بود قناعت
کرده یا متن
کامل امضاء
شده به زبان
انگلیسی به
دست وی رسیده
و توسط مترجم
مخصوص برای
او ترجمه شده
است. در هر
حال، از آنجا
که در ایران
مرجع دیگری
قدرت رد یا
قبول آنچه را
که به نام ایران
امضاء می شود
ندارد مسئولیت
اینگونه
تعهدات بین
المللی
تماماً بر
عهده ی شخص او
خواهد بود؛ و
اگر پادشاه
سابق که از حقوق
خود به عنوان
مقام غیرِمسئول
نظام مشروطه
تجاوز کرده
در همه ی امور
ریز و درشت
کشور تصمیم
نهایی را می
گرفت، رهبر
جمهوری
اسلامی حتی
به عنوان
مقام مسئول
باید پاسخگوی
تخطی هایی
باشد که در این
مورد یا هر
مورد دیگر از
حقوق ملت شده یا
بشود. او و
نظام تحت
رهبری او
هستند که با
امضاء خود
ملت ایران را
بگونه ای در
برابر قدرت
های بیگانه و
نهادهای بین
المللی به مدتی
بسیار دراز
متعهد و از
حقوق مسلم
خود محروم می
سازند که حتی
در صورت سقوط
آنان نیز این
قیود بر دست و
پای ما خواهد
ماند. هنگامی
که شکایت
انگلستان از
ایران در
شورای امنیت
مطرح می شد یکی
از
استدلالاتی
که دکتر مصدق
در رد این شکایت
در شورای امنیت
مطرح کرد این بود
که قرارداد۱۹۳۳نفت
که کشور ایران
را به مدت شصت
سال دیگر در
برابر شرکت
نفت متعهد
کرده بود در یک
دوران دیکتاتوری
تنظیم و
امضاء شده
بود که ملت از
حقوق قانونی
اش برای تعیین
سرنوشت خود
محروم بوده و
امروز خود را
به آنچه به
نام او امضاء
شده بود
متعهد نمی
داند. انواع
تجاوزاتی که
در دوران
سلطه ی
دارودسته ی
کنونی به
حقوق ملت ایران
شده نیز باید
روزی جبران
شود اما
انجام این
امور هم، اگر
ممکن باشد،
از جبران
قرارداد نفت
رضاشاهی و پیمان
ترکمانچای
ساده تر
نخواهدبود.
بنا براین
شرکت کسانی
که از روز
نخست درباره ی
ماهیت انقلاب
اسلامی و
نظام ناشی از
آن به خود و به
ملت ایران
دروغ گفته
بودند، در
هلهله های
شادی که با
تدارک قبلی
سرویس های تهییج
جمهوری
اسلامی در
چند خیابان
تهران براه
انداخته شد،
ضمن اینکه
مصداق خوبی
از کاسه ی
داغتر از آش
بشمار می
رود، ادامه ی
همان روش
گمراه کننده ی
گذشته و کمک
به دستگاه
دروغ و فریب
نظام برای
دوام بخشیدن
به اسارت ملی
است.
آری؛ این
پرسش همچنان
باقی می ماند
که در جهانی
که هندوستان
و پاکستان و
حتی خود
اسرائیل ـ و این
یک یاغیگرانه
ـ به سلاح
هسته ای مجهز
شده اند و احدی
متعرض آنها
نشده است چرا
باید حتی صنایع
انرژی هسته ای
ملت ایران
تحت نظارت شدید
قدرت های
بزرگ قرار گیرد.
اشتباه نشود.
ما نه خواهان
سلاح هسته ای
برای ایران
بوده ایم و
هستیم و، با
وجود
امکانات زیرزمینی
و اقلیمی ایران
برای تولید
انرژی های
پاک و بازتولید
شونده، نه حتی
هوادار تولید
انرژی هسته ای
برای این
کشور. منظور
ما از محکوم
کردن رفتار
جمهوری
اسلامی در این
فرآیند
فراتر از این
مورد خاص است.
زیرا ما برآنیم
که یک حکومت ایرانی
ملی و
دموکراتیک
که از پشتیبانی
ملت
برخوردار
باشد، آنهم
در کشوری که
از امکانات
عظیم و
استثنائی زیرزمینی
برخوردار
است، می تواند
آزادانه و
بدون آنکه
قدرت های
بزرگ قادر به
تحمیل اراده ی
خود بر آن
باشند هر نوع
انرژی و سلاحی
را در محدوده ی
قراردادهای
بین المللی
انتخاب کند
بدون آنکه
احدی بتواند
به خود اجازه ی
مداخله در سیاست
های داخلی آن
را بدهد.
نمونه ی بارز
این اصل دولت
جدید یونان
است که بدون
برخورداری
از امتیازات
طبیعی ایران،
چون در
چارچوب یک
نظام
دموکراتیک،
بنا به اراده ی آزاد
ملت خود و با
پشتیبانی آن
زمام کارها
را در دست
گرفته است،
علی رغم ضعف
شدید بنیه ی
اقتصادی و
بدهی های
کمرشکن آن به
اتحادیه ی
اروپا و
صندوق بین
المللی پول،
در برابر سیاست
ظالمانه ی
سران محافظه
کار اتحادیه
اروپا و قدرت
اقتصادی
فائق آن،
آلمان
فدرال،
سرافرازانه
مقاومت کرده
و می کند و
ناظران منصف
جهان این ایستادگی
را به درستی
به پای
اراده
ملت یونان می
گذارند! در این
صورت چرا
کشور بزرگی
چون ایران باید
ناچار از تسلیم
به اراده ی
اسرائیل
گردد که از
زبان آمریکا
و متحدانش بیان
می شود؟
برای شادی
کنندگان از
توافقنامه ی
خفت بار کنونی
توسل به این
دستاویز که
گویا در نتیجه
ی آن گشایشی
در امور
اقتصادی
کشور و وضع
مالی دردناک
اقشار محروم
جامعه رخ
خواهد داد نیز
مانند گذشته
توهمی بیش نیست
که تنها می
تواند به
توهمات مردم
گرفتار و
گرسنه ی کشور
دامن زند تا
چندی بعد باز
هم از همیشه
نومیدتر و
منفعل تر
گردند؛ در
حالی که،
تازه اگر هم این
همه امتیازِ
ناروای داده
شده از حقوق
ملت ایران به
قدرت های
بزرگ، اندک
گشایشی برای
جمهوری
اسلامی در پی
داشته باشد
حاصل آن
مانند گذشته
صرف چپاول های
مافیای حاکم
و ندانم کاریها
و ریخت و پاش
های غیراقتصادی
رژیم فاسد و
نادان خواهد
شد.
راه خروج
از بند و
زندان جمهوری
اسلامی شرکت
در بازی های
مزورانه ی آن
نیست، خواه
از دور باشد
خواه از نزدیک.
اینگونه
مانورها
همواره تنها
وسیله ای می
شود برای
استتار ماهیت
واقعی حرکات
این رژیم و
شرارت های آن.
برای آزادیخواهان
حقیقی راه
درست نیل به
آزادی، که
ممکن است فقط
در ظاهر راهی
درازتر بنماید،
اگر آگاهانه
دنبال شود و
به راه مردم
تبدیل گردد،
بسی کوتاه تر
از مسیر درازی
خواهد بود که تا
امروز در این
بیراهه های
فرصت طلبانه
طی شده است.
در برابر
رژیمی که به هیچ
اصل انسانی و
ملی پایبند نیست
جز راه طرد سیاسی
و اجتماعی آن
که مقاومت
منفی و
نافرمانی
مدنی نام
دارد هیچ راه
رهایی دیگری
وجود ندارد،
و راه آنان که
گاه همصدایی
با آن را توصیه
می کنند و گاه
نیز
ملتمسانه
زبان به گلایه
از آن می گشایند،
راهی است که
به جهنم ختم می
شود.
یکشنبه ۱۶
فروردینماه ۱۳۹۴
ع. ش. زند
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|