علی
شاکری زند
به مناسبت بیست
و پنجمین سال
قتل شاپور
بختیار
***
نقش دکتر
سنجابی در
شکست دولت ملی
بختیار
و انقراض
نظام مشروطه
بخش سوم
روایت
دکتر کریم
سنجابی از
خبر
نخست
وزیری دکتر
شاپور بختیار
دکتر
سنجابی پس از
صدور اعلامیه
معروف سه
مادهای که
در پاریس با
امضاء وی به
دنبال دیدار
با خمینی
انتشار یافته
بود و بدنبال
بازگشت از
پاریس و در
مقابل دوربین
تلویزیون های
بینالمللی
در منزل خود
در تهران در
آغاز یک
مصاحبه
مطبوعاتی در
بیستم
آبانماه ۵٧،
همراه با داریوش
فروهر
بازداشت شد.
پس
از پایان این
بازداشت
دکتر سنجابی
و به دنبال
شرکت او در
راهپیمایی
های خفت آور
تاسوعا و
عاشورای حزب
اللهی ها، در
روزهای ١٩ و ٢٠
آذرماه، که
در آنها تصویرهای
دکتر مصدق را
با توهین به
حمل کنندگان
آنها و ضرب و
شتم آنان پایین
می آوردند،
سپهبد ناصر
مقدم، رئیس
ساواک، او را
به دیدار
پادشاه می
برد. وی خود
درباره ی این
دیدار چنین می
گوید:
«بنده
متوجه بودم
که او انتظار
دارد که راجع
به اقدامات ما٢٦ در
پاریس و اعلامیه
ای که صادر
شده توضیحی
به ایشان
بدهم.»
«من
به طور اجمال
مذاکراتی [را] که در
پاریس با آقای
خمینی راجع
به حکومت
اسلامی و
مجاهدات
علما و مراجع
تقلید برای
برقراری
مشروطیت شده
بود٢٧
گزارش دادم و
راجع به
اعلامیه پاریس
گفتم که در این
اعلامیه بیان
شده که نظام
حکومت ایران
امروزه
برخلاف
قانون اساسی
و اصول مشروطیت
از بین رفته و
بنابراین
فاقد پایگاه
قانونی است و
این مطلب
تازهای نیست
که ما بیان
کرده باشیم. ٢٨»[ت.
ا.]
«از
اول که در این
مبارزات
وارد شده ایم
همیشه گفتهایم
که شاه وقتی
موضعش قانونی
است که بر طبق
قانون اساسی
سلطنت بکند
نه حکومت. و در
ماده دوم هم
برای اینکه
هر ابهامی را رد
کرده باشیم،
تصریح کردهایم
تا وضع بدین کیفیت
باشد ما از
شرکت در هر
نوع حکومتی
معذور خواهیم
بود٢٩ و
بالاخره در
ماده سوم
اظهار شده که
حکومت ایران
و اساس حکومت
باید بر طبق
اصول
دموکراسی و
موازین
اسلامی بوسیله
یک رفراندم و
با مراجعه به
آراء عمومی
که مرجع نهایی
است معین و
معلوم بشود و
در این ماده
ما یک نحو
حکومت خاصی
را تعیین
نکردهایم و
به نظر بنده
خود این نکته
حائز اهمیت
فوقالعاده
است زیرا که
حکمیت و مرجعیت
این کار به
ملت واگذار
شده است.٣٠ »٣١
به
دنبال این
مطلب، دکتر
سنجابی با یادآوری
نطق چند روز
قبل شاه به وی
و این گفته ی
او که «صدای
انقلاب شما
را شنیدم»، به
او می گوید در «یک
وضع انقلابی
باید چاره
انقلابی کرد»
و می گوید که
شاه به وی پیشنهاد
در دست گرفتن
دولت را میکند.
وی می نویسد:
«در
این موقع که
بنده در
مقابل این
مطلب و این
تکلیف قرار
گرفته بودم
که مسئولیت
حکومت را در
دست بگیرم،
متوجه بودم
که کار اداره
ایران با وضع
انقلاب،
انقلاب عظیمی
که در مملکت
جریان دارد و
با گروه های
مختلفی که در
حال مبارزه
هستند و هر
روز تظاهرات
عظیم و
اعتصابات عظیم
صورت می گیرد
و با نیرویی
که روحانیت
مخصوصا شخص آیت
الله خمینی پیدا کرده
که هر روز در
همه خیابان
ها شعار به
نام ایشان می
دهند و شب ها
به نام ایشان
الله اکبر می
کشند، بیآنکه
با این نیرو یک
راه ارتباط و
همکاری و
سازش پیدا کنیم،
غیر ممکن
و نامقدور
است.٣٢ علاوه
بر این با
سوابقی که از
شاه داشتیم،
با وجود حضور
او هیچ اقدامی
را ممکن
نمی دانستم. این
بود که من به ایشان
گفتم به نظر
بنده اولین
اقدامی که در
این باره باید
بفرمایید این
است که اعلیحضرت
برای یک مدتی...
ازمملکت
خارج بشوید و
در غیاب اعلیحضرت
شورای عالی
دولتی تشکیل
بشود... من در این
باره به تفصیل
صحبت کردم و
گفتم درغیاب
اعلیحضرت
شورایی با موافقت
و همراهی و
جلب نظر
مقامات
روحانی و از
رجال ملی و
مورد قبول
عامه باید
تشکیل بشود و
بعد از آن دست
به اقدامهای
اساسی بزنیم
که اصول و
خلاصه آن در
نامه ای که
چندی پیش خدمتتان
فرستاده شده
مندرج است.»[ت.
ا.]
«شاه
در آن موقع به
هرجهت که بود یا
حالت مزاجی
اش به او
اجازه می داد یا
از خارج تقویت
کافی می شد و یا
اصلا دعوتی
که از من کرده
بود صوری بود
که بگویند ایشان
حاضر برای
قبول مسئولیت
نشده است، به
من گفت "نه، پیشنهادهای
شما هیچ یک
قابل قبول نیست.
من از مملکت
خارج نمی
توانم بشوم و
نخواهم شد.
اگر من ازایران
بروم ارتش
آرام نخواهد
گرفت و تنها
من می توانم
ارتش را آرام
نگاه دارم و
به هیج وجه
ترک کشور از
طرف من جایز نیست.
و دیگر هم من
به شورا احتیاج
ندارم. من
خودم هرکاری
لازم باشد اقدام
می کنم و در
موارد مختلف
با افرادی که
شایسته
باشند یا
منفرداً و یا
در هیئتی برای
مسایل مملکتی
مشورت می کنم.
بنده گفتم
اختیار با
اعلیحضرت
است و در این
صورت بنده
ازقبول
مسئولیت
معذور خواهم
بود. این
مذاکرات نیم
ساعت یا شاید
کمترطول کشید
و بعد از آن،
بنده سکوت
کردم. دوباره
شاه گفت خوب
مطلب دیگری
ندارید؟ به ایشان
گفتم عرض
بنده همین
بود که گفتم و
مجددا عرض می
کنم که اساس
سلطنت و
مملکت در خطر
است.٣٣ »
و
روز بعد ضمن
اعلامیه ای
صریح و کوتاه
خبر این
ملاقات و ما
حصل آن یعنی
رد پیشنهاد
شاه برای تشکیل
حکومت، با
ارجاع به بند ۲ از
اعلامیه پاریس
به آگاهی
عمومی می رسد.
دیدیم
که اندک مدتی
پس از این دیدار
شاه می کوشد
تا ترتیب دیداری
با دکتر صدیقی
داده شود. اما
با وجود پذیرش
مشروط تشکیل
دولت از جانب
نامبرده،
سرانجام او
از تشکیل این
دولت ناامید
می شود و خبر این
انصراف در
سوم دیماه ۱۳۵۷
رسمیت می یابد.
و نیز می دانیم
که علل این
ناامیدی
عبارت بودند
از حمله ی شدید
دکتر سنجابی
به وی ا ز راه
صدور اعلامیه
و فرستادن پیغام
شفاهی به او
به منظور
منصرف
ساختنش از این
کار، و
امتناع برخی
از دوستان صدیقی
در جبهه ملی
از شرکت در چنین
دولتی، به علاوه
ی مخالفت شاه
با یکی از
شروط دکتر صدیقی
که تشکیل
شورای سلطنت
و رفتن به
نقطه ای دور
از پایتخت،
مانند
اقامتگاه
زمستانی اش
در جزیره ی کیش
بود.٣٤
مراجعه
ی مقدم به
دکتر بختیار
برای دعوت او
به دیدار با
شاه، به گفته ی
شاپور بختیار
در اواسط
دسامبر، یعنی
اواخر
آذرماه، و به
عبارت دیگر،
حدود یک هفته
پیش از خبر
انصراف دکتر
صدیقی انجام
می گیرد، بی
آنکه در این دیدار
که دکتر صدیقی
هنوز پاسخ
نهایی خود را
نداده بوده
است از سوی
شاه سخنی از
نخست وزیری
احتمالی
شاپور بختیار
به میان آید.
دومین دیدار
شاه با
نامبرده نیز
حدود ده روز
پس از آن واقع
می شود که
مقارن پنجم دیماه
بوده است. بر
طبق تخمین نویسنده
ی این سطور بر
اساس اخبار
گوناگون
مربوط به این
حوادث، میان
این تاریخ تا
پذیرش تشکیل
دولت از سوی
شاپور بختیار
دست کم دو روز
می گذرد و
زمان قبول این
مأموریت از
سوی نامبرده
که در حدود
دانسته های
نویسنده در
جایی دقیقاً
اعلام نشده
در حدود هفتم
دیماه بوده
است. بر اساس این
تخمین ها دست
بالا در این
تاریخ بوده
که دکتر بختیار
طی تماسی با
دکتر سنجابی
قصد دارد او
را در جریان
امر قرار دهد.
روایت او را
قبلاً داده ایم
و اینک روایت
دکتر سنجابی. به دنبال
این تماس
قرار جلسه ای
در منزل
مهندس حق
شناس با چند
تن از دوستان
عضو حزب ایران
گذارده می
شود. در
زیر خواهیم دید
که این تماس و
قرار مترتب
بر آن نمی
توانسته دیرتر
از همان هفتم
دیماه صورت
گرفته باشد.
دکتر سنجابی
جریان جلسه
را چنین شرح می
دهد:
«بختیار
در حضور آن
آقایان به من
گفت دیروز [به
حساب ما: پنجم یا
ششم دیماه] به
همان کیفیت
که شما را
دعوت کرده
بودند به من
خبر دادند که
خدمت اعلیحضرت
برسم. از اینکه
قبلا با شاه
ارتباط
داشته و شاه
در خاطراتش مینویسد
که بختیار
قبلا بوسیله
آموزگار با
من ارتباط
داشت، مطلقا
چیزی نگفت.٣۵
علاوه برآن
من خود خبر
داشتم که بختیار
با سناتور
خواجه نوری و
آموزگار هم
مرتبط بود،
ولی از این
ارتباطاتی
که در خارج
داشته کلمهای
به میان نیاورد.٣٦
فقط گفت
آمدند و مرا
خدمت اعلیحضرت
بردند و ایشان
از من پرسیدند
به چه کیفیت
ممکن است که
حکومت جبهه
ملی تشکیل
بشود؟ دکتر
بختیار در این
جلسه حتی یک
کلام راجع به
حکومتِ [کذا؛
دولتِ] شخص
خودش نگفت.
اوگفت من به ایشان
گفتم شرایطی
که بنده
خدمتتان عرض
می کنم همان
هاست که در
چندی پیش آقای
دکتر سنجابی
خدمتتان
گفته است. اعلیحضرت
گفتند مشکل
عمده ایشان
در آن موقع
بودن من در ایران
و مسافرت من
به خارج بود و
من با فکرهایی
که کردهام،
هم برای
معالجاتی که
احتیاج دارم
و هم برای
استراحت
حاضر هستم که
به خارج بروم
و این محظور
رفع شده است. [یادآور
شویم که
اعلام این
تصمیم از سوی
شاه در سومین
دیدار شاپور
بختیار با
او، فردای
دومین دیدار،
صورت گرفته
بود] ما همه
خشنود شدیم.
من به ایشان
گفتم و رفقا
همه تأیید
کردند که پس
مشکل ما
ازطرف شاه
رفع شده است.٣٧
باید مشکل
ازطرف آقای
خمینی را رفع
بکنیم. به نظر من،
برای این کار
لازم هست که
بلافاصله همین
امروز یا
فردا من، یک
نفر یا دو نفر
از رفقای ما
مثلا داریوش
فروهر با
وجود اینکه
او در آن جلسه
نبود، برویم
پاریس و با
آقای خمینی
صحبت کنیم و
موافقت ایشان
را هم
جلب کنیم که
مواجه با
اعتراض و
مخالفت
روحانیون و
تحریکات
آنها نشویم و یک
حکومت [کذا؛
دولت] مورد
قبول همه بر
سر کار بیاید.
علاوه بر این،
به ایشان
گفتم شما بوسیله
همان واسطه
بخواهید که
شاه مرا امشب
احضار بکند و
شخصا با من
صحبت کند. ایشان
هم قبول
کردند.» ٣٨
به
گفته ی دکتر
سنجابی،
بلافاصله
بعد از این
جلسه، او با
داریوش
فروهر تماس
گرفته و به
اتفاق خدمت
زنده یاد
صالح، از پیشکسوتان
جبهه ملی که در
موارد مهم و
حساس همواره
مورد شور و رایزنی
قرار می
گرفت، می
روند.
حاصل
آن رایزنی این
است که:«مصلحت
دیدیم که یکی
از روحانیان
سرشناس هم
همراه ما به
پاریس بیاید،
آقای صالح با
آیت الله سید
رضا زنجانی
تلفنی
مذاکره کرد و
او هم قبول
کرد. حالاما
انتظار داریم
که شاید شب
شاه را مجددا
ملاقات کنیم
و فردا باآیت
الله زنجانی
به پاریس برویم.»
(ص. ۳۱۱)
دکتر
سنجابی می
افزاید:
«بعدازظهربود
که بنده به
منزل برگشتم...
خبرنگار
روزنامه
لوموند یا
خبرنگار
خبرگزاری
فرانسه٣٩
به من تلفن
کرد و پرسید این
موضوع نخست
وزیری آقای
دکتر بختیار
چیست؟ گفتم
موضوع نخست
وزیری ایشان
در بین نیست.
مذاکره ای با
جبهه ملی شده
و فعلا هم تصمیمی
به طور قطع
گرفته نشده
است. اگر خبری
باشد، بعداً
به شما خبر می
دهم. دو ساعت
بعد، همان
شخص دوباره
به من تلفن کرد
و گفت، آقا چه
می فرمایید؟
خبر نخست وزیری
بختیار
منتشر شده و
همه خبرگزاری
ها نقل کرده
اند. بنده
فورا تلفن به
بختیار کردم
و گفتم
خبرگزاری
فرانسه خبر
از نخست وزیری
شما می دهد.
گفت خوب، چه
اشکالی
دارد؟ گفتم
اشکال مطلب
بر سر این نیست
که شما باشید یا
نباشید،
اشکال بر این
است که تا
زمانی که زمینه
را فراهم
نکرده ایم،
چنین کاری به
منزله خودکشی
ما خواهد بود.»٤٠
دکتر
بختیار در
کتاب یکرنگی
درباره ی
واکنش دکتر
سنجابی چنین
گفته است: «می
دانستم که او
مانع از آن
شده که صدیقی
با شاه به
توافق برسد و
به هیچ قیمت
مایل نیست کس
دیگری هم در این
کوشش برای
تشکیل یک
دولت موفق
گردد. با اینهمه
به همان زبان
نرم همیشگی،
پاسخ داد:
ـ«شاه
از ایران
نخواهد رفت.
اما اگر شما
توانستید او
را به این کار
راضی کنید من
موافقم که یک
دولت تشکیل
دهید.»٤١
اگر
فرض را بر این
بگذاریم که
همه ی نکات این
نوشته دقیق
است این گفت و
گو با دکتر
سنجابی باید
دست کم یک یا
دو روز پیش از
سومین دیدار
شاپور بختیار
با پادشاه،
در روز ارائه ی
برنامه ی
دولت بختیار
به شاه از طرف
وی، و یک روز پیش
از معرفی هیئت
وزیران به وی،
یعنی در یکی
از روزهای
ششم یا هفتم دیماه
رخ داده باشد
زیرا از
عباراتی که
رد و بدل شده
چنین به نظر می
رسد که شاه
هنوز موافقت
خود با عزیمت
از ایران را
که در روز
هفتم دیماه،
روز بیان
شروط بختیار
برای قبول
نخست وزیری،
به دکتر بختیار
اعلام می کند
هنوز به او
اطلاع نداده
بوده است.
آقای سیروس
آموزگار،
سرپرست
وزارت
اطلاعات و وزیر
مشاور در
دولت شاپور
بختیار که در
این ساعات در
کنار او حضور
داشته به
منابع متعددی،
از جمله رادیو
فردا، گفته
است که برخی
دوستان نزدیک
بختیار از
چند روز پیشتر
از احتمال
نخستوزیری
او خبر
داشتند و، در
زمان مکالمه
تلفنی دکتر
سنجابی با او
بر سر خبر
نخست وزیر وی،
بختیار در
تدارک
انتخاب اعضای
کابینه خود بوده
است.
سیروس
آموزگار میگوید
به شکل تصادفی
این مکالمه
را شنیده است
و می افزاید:
«من درست
کنار دکتر
بختیار
نشسته بودم و
آقای ابراهیمزاده
و آقای دکتر
مدنی هم روبهروی
ما نشسته
بودند. در همین
موقع و به محض
اینکه بیبیسی
خبر نخستوزیری
بختیار را
اعلام کرد،
تلفن زنگ زد و
آقای بختیار
گوشی را
برداشت، نه اینکه
من بخواهم
استراق سمع
کنم بلکه به
شکل تصادفی،
شنیدم که آقای
دکتر سنجابی
با لحن تند و
تشرآمیز به
آقای دکتر
بختیار گفت
حالا که اعلیحضرت
همایونی با
شرایط ما
موافقت
فرمودند، من
باید نخستوزیر
بشوم نه شما.
درست از همین
الفاظ
استفاده کرد.
ولی ما اطلاع
داشتیم که
اعلیحضرت به
آقای سنجابی
پیشنهاد
نخستوزیری
کرده بود و ایشان
به شکل مضحکی،
پذیرش نخستوزیری
را به موافقت
آقای خمینی
منوط کرده
بود. ولی بعد
از اینکه این
حرف را زد که
آقا من بایستی
نخستوزیر میشدم
نه شما، دکتر
بختیار
برافروخته
شد و گفت حالا
هم دیر نشده،
شما تشریف بیاورید
و کابینه را
تشکیل بدهید
و من هم آنچه
را بتوانم
انجام میدهم.»
این شهادت
آقای
آموزگار با
آنچه از خود
شاپور بختیار
نقل کردیم در
کلیات
مطابقت
دارد؛ اما
جزئیات مهم
مکالمه ای که
نقل شده نیز
نمی تواند از یک
سناریوی
بعداً نوشته
شده برداشت
شده باشد.
آنگاه دکتر
سنجابی
دنباله ی
مکالمه ی
تلفنی را چنین
شرح می دهد:
«گفت،
فردا صبح من
باز به منزل
حق شناس می آیم
و با رفقا
صحبت می کنم.
فردا صبح
مجددا در
منزل آقای
جهانگیر حق
شناس جمع شدیم
و من جریان
امر را مطرح
کردم.
بلافاصله از
هر سه چهار
نفر رفقایی
که آنجا
بودند،
متفقاً به ایشان
حمله و
اعتراض شد و
او گفت، بله
من قبول مسئولیت
کردهام و
اشکالی در این
کار نمی بینم.
مخصوصا حق
شناس فوقالعاده
منظم و مستدل
صحبت کرد و به
او گفت آقاجان
این کاری که
تو می کنی
نابود کردن
تمام زحمات
ماست. نابود
کردن تمام
سابقه جبهه
ملی است و
رسوا کردن
همه ی
مبارزات ما. زیرک
زاده در
مقابل او
بلند شد و سر
پا ایستاد و
با دست اشاره
کرد و گفت اول
خودت را رسوا
می کنی و بعد
همه ما را. بختیار
وقتی دید همه ی
رفقا که آنجا
بودند
بالاتفاق
نظر او را رد
کردند و
گفتند حرفی
را که شما دیروز
زدید با آنچه
امروز می گویید
منافات دارد
عصبانی و سرخ
شد و از در بیرون
رفت و در را به
هم کوبید و گفت من
تصمیم خودم
راگرفته ام و
کاری است که می
کنم و شما
هرچه دلتان می
خواهد بکنید.
این بی کم و زیاد
جریان واقع
امر بود.» ٤٢
نویسنده
این سطور در
سخنرانی به
مناسبت صدمین
سال تولد
شاپور بختیار
وقایعی را که
پس از این
جلسه در خانه ی
مهندس حق
شناس و پیش از
تشکیل جلسه ی
شورای مرکزی
موقت جبهه ملی
و رأی به
اخراج شاپور
بختیار رخ
داده بود چنین
شرح داده
بودم:
در
آن روز دکتر
سنجابی به منزل
خود باز می
گردد و به
گفته ی شخصی
که آنجا حضور
داشته می گوید:«بختیار
نخست وزیر شد.»
و«در
این اثنا، بر
طبق گزارش
همان شاهد عینی،
از اعضاءِ
حزب ایران،
که در آن زمان
در منزل دکتر
سنجابی کار
منشیگری آن
زنده یاد را
بر عهده
گرفته بوده،
و شخصاً نیز
از وی جویای
صحت آن قول او
شده ام،
یکی از دستیاران
دکتر سنجابی
که آن روزها
در منزل وی
زندگی میکرده
می گوید من این
مسئله را حل می
کنم و بلا
فاصله به
نوفل ـ
لوشاتو تلفن
میکند و به
مخاطب خود میگوید"دکتر
بختیار به
علت قبول
نخست وزیری
از جبهه ملی
اخراج شد." این
خبر بلافاصله
از نوفل ـ
لوشاتو به بی
بی سی داده میشود
و، همان شب، پیش
از آن که شورای
جبهه ملی در این
باره تصمیمی
گرفته باشد بی
بی سی آن را
پخش میکند! [در
این باره
همچنین نک.
مهندس احمد زیرک
زاده، پرسش
های بی پاسخ
در سالهای
استثنائی، یادداشت
ویراستار، ص.٢٢٩]
فردای پخش این
خبر از رادیوی
لندن، شورای
جبهه ملی
بدون حضور
دکتر بختیار
تشکیل جلسه میدهد
و اکثریت آن
به اخراج او
از جبهه ملی
رأی میدهند.»
و
روایت دکتر
سنجابی از این
ماجرا، بدون
آن جزئیات
مهم، چنین
است:
«درست
یک روز بعد در
ظرف بیست و
چهار ساعت
تمام اعضای
شورای جبهه
ملی به
استثنای
دکتر بختیار
در منزل من
تشکیل جلسه
فوق العاده
دادند و همه
در آن شرکت
داشتند،
دکتر آذر
بود، امیرعلایی
بود، حق شناس
بود، فروهر
بود، حسیبی
بود، زیرک
زاده بود،
دکتراحمد
مدنی بود،
ابوالفضل
قاسمی بود و دیگران.
و به اتفاق
آراء، شاید
منهای یک رأی
حکم به اخراج
ایشان دادند
و طردش را[کذا]
بوسیله
اعلامیه
اعلام کردیم.
از آن پس جریان
تشکیل حکومت
بختیار پیش
آمد. او مدعی
شده بود هفت[،]
هشت[،] یا ده
نفر از اعضای
شورای جبهه
ملی در کابینه
اش وارد
خواهند شد و نیز
اظهار کرده
بود که مهندس
بازرگان و
دوستان او با
او همکاری
خواهند کرد.
ولی حتی یک
نفر از افراد
سرشناس ملیون
حاضر به
همکاری با او
نشد. از آن تاریخ
به بعد او هیچ
گونه ملاقاتی
با رفقای
جبهه ملی اش و
با ما نداشت
تا حکومتش با
آن زبونی و
رسوایی ساقط
شد.» ٤٣
تفسیر
درباره ی
«زبونی و رسوایی»
دکتر بختیار
را که دکتر
سنجابی
درباره پایان
دولت او بکار
برده، بر
عهده ی
خوانندگانی
می گذارم که
وزارت بلا
قدرت دکتر
سنجابی و پایان
کار او در
دولت موقت
بازرگان و نیز
پایان کار
خود آن دولت
موقت مسلوب
الاختیار
را، که چه جنایات
به نام آن و بیرون
از اراده ی آن
نشد، به یاد دارند.
آنگاه
دکتر سنجابی
اضافه می کند: «در
همان ایام
بود که از طرف یک
نفر از اعضای
سفارت آمریکا
تقاضای
ملاقات با من
شد... اگر
اشتباه نکنم
او همان کسی
است که این
کتاب در درون
انقلاب ایران
را نوشته است یعنی
آقای
استامپل... هدف
از ملاقات و
صحبتی که با
من داشت این
بود که ما از
دکتر بختیار
پشتیبانی و
حمایت کنیم.
من به او گفتم
که بختیار در
این کار موفق
نخواهد شد و
قبول چنین
مسئولیتی یک
امر بسیار
خطایی بوده
است. اگر شما این
فکر را کردهاید
اشتباه
بوده، اگر
سازمان امنیت
منشاء آن
بوده و به شاه
معرفی کرده
خطا کرده است
و اگر یک دولت
دوست و متحد
شما منشاء این
فکر بوده و آن
را تلقین
کرده، باز
اشتباه بوده
است. حکومت
بختیار در
آرام کردن
اوضاع و جلوگیری
از انقلاب
موفق نخواهد
شد، بلکه وضع
را وخیم تر و
بدتر خواهد
کرد.» ٤٤
اینجا دکتر
سنجابی
کوشیده است
که سفارت
آمریکا را
مرکز
پشتیبانی از
دولت بختیار
معرفی کند. حال
آن که او در
تاریخ بیان این
خاطرات خود
دیگر نمی
توانسته، یا
نمی بایستی،
از موضع سفیر
آمریکا در
مورد دولت
بختیار که
سرتاسر
مخالفتی
بوده همراه
با لحن تحقیرآمیز
ابلهانه ای
نسبت به نخست
وزیر جدید (چنان
که گویی او از
بختیار
ایرانی تر
بوده و ایران
را هم بهتر از
او می
شناخته؛ و
نیز گویی پیش از
او با عده ای
کشور دار
نابغه سروکار
داشته !)، و
حاکی از
اعتقاد وی به
عدم امکان
موفقیت آن دولت،
بی اطلاع مانده
باشد، زیرا
ویلیام
سالیوان «ابتکارات
داهیانه ی» خود
در نزدیکی به
رهبران
انقلاب را به
تفصیل شرح
داده است. او، در
این کتاب
خاطرات خود،
که در سال١٩٨١
منتشر شده
بود، ضمن شرح
فشارهایی که
مکرراً برای
ایجاد
مصالحه، و در
واقع سازش،
میان سران ارتش
با
نمایندگان
خمینی و نهضت
آزادی، به کاخ
سفید وارد می
کرده، از
دیداری
طولانی نیز
پرده بر می
دارد که، بر
اساس اجابت
یک پیشنهاد
پیشین مهندس
بازرگان به
وی، با
نماینده
خمینی،
موسوی
اردبیلی، و
نمایندگان
نهضت آزادی،
چون خود
مهندس
بازرگان، در
خانه ی یکی از
هواداران
نامبرده،
داشته است، و
همچنین و
یادآور می
شود که مهندس
بازرگان خود
نیز پیش از آن
با مقدم و قره
باغی ارتباط
داشته است؛٤۵
ضمناً در
تمام این
کتاب هم از
مأموری به
نام استامپل
که از اعضاء
سفارت بوده
باشد نامی
نرفته است.
بر
اساس توضیحات
ما در یادداشت
شماره ی ٣٨(بالا)
این نوشته
روشن می شود
که تماس دکتر
بختیار با
دکتر سنجابی
برای با خبر
ساختن او از دیدارش
با شاه نمی
توانسته دیرتر
از هفتم دیماه
صورت گرفته
باشد. از این
که دکتر
سنجابی به وی
می گوید «شاه
نخواهد رفت»
چنین برمی آید
که خبر در روز
دومین دیدار
پادشاه با
بختیار به
دکتر سنجابی
داده شده، یعنی
روزی که شاه
از او درباره ی
امکان تشکیل
دولت و شروط وی
پرسش کرده و
بختیار پاسخ
خود را به روز
بعد موکول
کرده؛ و این
برابر است با
ششم دیماه. اما بر
اساس گفته های
دکتر سنجابی
در بالا و تاریخ
های مربوط به
آنها، دکتر
بختیار زمانی
دیدار با شاه
را به وی
اطلاع داده
که همان روز
شاه پذیرش
شرط خروج از
کشور را به وی
اعلام کرده
بوده است و در
نتیجه او می
توانسته با
پذیرش نخست
وزیری
موافقت کند؛
و این روز مصادف
با هفتم دیماه
است. در فرض
نخست اعلام
خبر به دکتر
سنجابی یک
روز پیش از پذیرش
نخست وزیری،
و در فرض دوم،
فردای آن روز یعنی
در روز پذیرش
نخست وزیری
صورت گرفته
است.
متأسفانه،
با توجه به
سابقه ی مانع
تراشی دکتر
سنجابی بر سر
راه تشکیل
دولت دکتر صدیقی،
رعایت این
احتیاط، که پیش
از روشن شدن نیات
شاه، و احتمال
دادن چنین
مأموریتی به
بختیار، بی
دلیل، به
اطلاع دکتر
سنجابی نرسیده
باشد،
کاملاً قابل
فهم می شود.
دنباله ی کار
نیز، چنان که
می دانیم، بجا
بودن چنین
احتیاطی را
تأیید می کند!
از
طرف دیگر یادآور
شدیم که ادعای
دکتر سنجابی
درباره ی دیدارهای
دیگری میان
شاپور بختیار
و شاه در ماه
های پیش
کاملاً بی
اساس بوده و
جز دیداری با
جمشید
آموزگار که
آن هم با
اطلاع و
موافقت خود
دکتر سنجابی،
که قرار بوده
شخصاً هم به
آن برود و به
عذر تأخیر در
بازگشت از قم
خلف وعده کرده و
نرفته، و
گزارش آن به
شورای جبهه
ملی نیز داده
شده بوده،
موضوع دیگری
در کار نبوده
و سنجابی بی
دلیل می کوشد
با افزودن این
«گناهان» به
دفتر اعمال
بختیار او را
مقصر و توطئه
گر بنمایاند.
از سوی دیگر، یادآوری
کنیم که،
چنان که در
سخنرانی کلن
به مناسبت
صدمین سال
تولد شاپور
بختیار گفته
بودیم، خبر
اخراج دکتر
بختیار از
شورای جبهه
ملی زمانی از
رادیو بی بی سی
پخش می شود (شامگاه
هشتم دیماه)
که جلسه ی نهم
دیماه شورای
جبهه ملی
هنوز تشکیل
نشده بوده
است! مجموعه ی
این گفته های
خلاف واقع و
خلاف کاری
ها، که علیه
دکتر صدیقی نیز
به اشکال دیگری
صورت گرفته
بود، نشان می
دهد که به هیچ یک
از ادعاهای
دکتر سنجابی
در این سخنان
نمی توان به
چشم اعتماد
نگریست.
دکتر
بختیار، ده
روز پس از اولین
دیدارش با
شاه در اواخر
آذرماه، که
تنها به بیان
عیوب روش شاه
در اداره ی
کشور می
گذرد، و
همزمان با آن
هنوز موضوع
نخست وزیری
دکتر صدیقی
در میان است و
به طریق اولی
سخنی از نخست
وزیری او نیست،
یعنی در ششم دیماه
از نو به دیدار
با وی دعوت می
شود. یک روز پس
از آن است که
به دعوت شاه
شروط خود برای
تشکیل دولت
را به اطلاع
او می رساند و
این شروط، که
سفر شاه به
خارج یکی از
آنها بوده،
مورد پذیرش
شاه قرار می گیرد.
در کتاب خود می
گوید در همین
زمان است که
دعوت شاه به
نخست وزیری
را به دکتر
سنجابی
اطلاع می دهد
و حتی به وی می
گوید در صورت
قبول او حاضر
است به نفع وی
کنار رود. اما
دکتر سنجابی
باز جلب
موافقت خمینی
را بهانه می
کند. این زمان
می تواند ششم یا
هفتم دیماه
بوده باشد. و
برای آن که
اعلامیه ی
نهم دیماه
جبهه ملی دو
روز پس از آن
منتشر شده
باشد، هفتم دیماه
می تواند به
واقعیت نزدیک
تر باشد. ٤٦
با اینهمه،
باز هم دکتر
سنجابی، در
روز شانزده دیماه،
اصرار دارد
که مدعی شود
عمل دکتر بختیار
تصمیم فردی
بوده اما، با
آنکه عمل خود
او در صدور
اعلامیه ی
پاریس و تغییر
برنامه ی
جبهه ملی در
آن اعلامیه،
کاملاً فردی
بوده، از شخص
او ابتکار
فردی سرنزده
است. وی می گوید:
«... ما در جبهه
ملی هرگز دست
به یک اقدام
فردی نمی زنیم
و موضع ما غیرقابل
تغییر است.
من در ملاقات
خود با
پادشاه نقطه ی
نظرهای خود
را که مبتنی
بر سه اصل
اعلام شده از
طرف جبهه ملی
بود[و حال به
خوبی می دانیم
که در واقع:
اعلام شده از
طرف خود وی، و
بنا بر یک
اقدام فردی،
بوده]بیان
کردم؛ بنا بر
این با همه ی
سابقه ی دوستی
و مبارزه[ی
مشترک] چون
دکتر بختیار
از موضع
اعلام شده ی
جبهه ملی[موضع
فردی شخص
دکتر سنجابی]
خارج شده و
ماده ی اول
اعلامیه ما
عملاً زیر پا
گذاشته شده،
نتوانستیم
رفتار ایشان
را بپذیریم،
به همین دلیل
گریزی [گزیری] برای
همه ی ما بجز
اخراج و تقبیح
ایشان باقی
نمانده بود
که آن هم طی
اعلامیه ای
منتشر شده
است. ٤٧»
دکتر سنجابی
در این ادعای
خود که «در
جبهه ملی ما
هرگز دست به یک
اقدام فردی
نمی زنیم و
موضع ما غیرقابل
تغییر است»
فراموش می
کند که در
جلسه ی ٢١
مردادماه
همان سال، که
اقدام به
انتخاب هیئت
اجرائی موقت
شده بود(نک. پایین
تر)، همچنین،
در بحث پیرامون
همکاری های
جبهه ملی با
خمینی اکثریت
به این نتیجه
رسیده بودند
که «لزومی به
جلب همکاری
خمینی نیست و
این صحیح نیست
که جبهه ملی
خود را تحت
عنوان تلاش
برای جلب
همکاری با خمینی
کوچک کند.» ٤٨
در
اعلامیه ی
نهم دیماه
جبهه ملی نیز
همان خطای
ماده ی یکم
اعلامیه ی سه
ماده ای پاریس
بدین صورت
تکرار شده
است: «جبهه ملی
ایران بدان
سان که اعلام
داشته است «نمی
تواند با
وجود نظام
سلطنتی غیرقانونی
با هیچ ترکیب
حکومتی
موافقت نماید.»
و نیاز به
تکرار نیست
که، بنا به
توضیحاتی که
پیش از این
داده شد،
آنچه غیرقانونی
بوده اِعمال دیکتاتوری
و تخطی از
قانون اساسی
بوده است نه
خود نظام
مشروطه، اینجا
به غلط
نظام سلطنتی
خوانده شده و
نه قانون
اساسیِ آن
که، به عکس،
ضامن اصلی
قانونی بودن
نظام بوده
است. از سوی دیگر،
ضمن این که
شاپور بختیار
از همان
ابتدا به شاه
اعلام کرده
بود که قانونی
شدن دولت خود
را منوط به رأی
تمایل مجلس می
داند، و به همین
دلیل نیز با
عزیمت شاه از
کشور پیش از گرفتن
این رأی تمایل
در روز ١٦ دیماه
مخالفت کرده
بود،
خبرگزاری ها
خبر رسمی تشکیل
دولت او را
روز دهم دیماه
اعلام کردند.
در این روز
روزنامه ی
مهر ایران پس
از نقل این خبر
از خبرگزاری
پارس که
شاپور بختیار «برای
تشکیل یک
دولت غیر
نظامی سرگرم
مطالعه است»
از قول او
نوشت «متأسفانه
با آقای دکتر
سنجابی
نتوانستم به
توافق برسم. ایشان
که قبلاً
دچار
اشتباهاتی
مانند ماجرای
پیشه وری شده
بودند٤٩
روشی دارند
که من با آن
کاری ندارم.
من علی رغم
روش مخالفان
به راه خود که ٣۵
سال آن را
دنبال کرده
ام ادامه می
دهم. ۵٠ »
بخش
چهارم
کدام
جبهه ملی پشتیبانی
خود را از
صدیقی
دریغ کرد؛
کدام جبهه ملی
بختیار
را اخراج
کرد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
٧ از
ساختمان این
جمله معلوم
نمی شود که گوینده
شرح «مجاهدات
علما و... در
راه برقراری
مشروطه» را به
خمینی داده
بوده یا به
شاه! اگر به خمینی
داده بوده که
نتیجه ی آن،
که گردن
گذاردن به
حکومت اسلامی
او بوده، در
جهت خلاف
کوشش های آن گروه
از علما بوده
که در برابر
مشروعه ایستادگی
کردند؛ اگر
به شاه بوده،
و به منظور
اثبات مشروطه
خواه بودن آن
علما گفته
شده، که او نیز
می توانست
پرسش کند پس
چرا متن سه
ماده ای آقای
سنجابی در نفی
مشروطه و تصدیق
مشروعه صادر
شده است:
«١.سلطنت
کنونی ایران
با نقض مداوم
قوانین اساسی
و اعمال ظلم و
ستم و ترویج
فساد و تسلیم
در برابر سیاست
بیگانه فاقد
پایگاه
قانونی و شرعی
است.
یعنی
در ماده ی اول
آن اعلامیه، برای
نظام ایران
که از ذکر صفت
مشروطه ی آن نیز
خودداری
شده، پایگاه
شرعی لازم
دانسته شده
است. ... . و :
«٣. نظام
حکومت ملی ایران
باید بر اساس
موازین
اسلام و
دموکراسی و
استقلال به
وسیله
مراجعه به
آراء عمومی....»
یعنی
تکرار و محکم
کاری و تأکید
می شود که
نظام حکومت ایران
باید متکی به
موازین شرع
باشد ـ «اساس
موازین
اسلام» ـ و
البته چیزهای
دیگری،
مشروط به آن
که آن چیزهایی
که بعد از
موازین
اسلام می آید
مورد قبول فقیه
اعظم مجاز در
تصدیق این
امر باشد که
در آن زمان آن
حضرت بوده
است و به صراحت
خود او برای
نامبرده چنین
نظامی جمهوری
اسلامی نام
داشته است؛
نه یک کلمه بیشتر
نه یک کلمه
کمتر.
«١.
سلطنت کنونی
ایران با نقض
مداوم قوانین
اساسی و
اعمال ظلم و
ستم و ترویج
فساد و تسلیم
در برابر سیاست
بیگانه فاقد
پایگاه
قانونی و شرعی
است.
«٢. جنبش
ملی اسلامی ایران
با وجود بقای
نظام سلطنتی
غیر قانونی،
با هیچ ترکیب
حکومتی
موافقت
نخواهد کرد.
«٢. جنبش
ملی اسلامی ایران
با وجود بقای نظام
سلطنتی غیر
قانونی، با هیچ
ترکیب حکومتی
موافقت
نخواهد کرد.»[ت.
ا.]
ماده ی
بالا از چیزی
به موسوم به «نظام
سلطنتی غیرقانونی» کشور (که
بخودی ِخود
استعمالِ یک
مفهوم
نادرست به نیت
مغالطه است،
چون نظام
کشور مشروطه ی
سلطنتی
بوده، نه
سلطنتیِ
مطلق!) نام می
برد و وجود
آن، یعنی
وجود خود
نظام را
مانع تشکیل
ترکیب حکومتی
مورد بحث
اعلام کرده،
راه خروج از
بن بست حاصل
از آن را هم در
ماده ی ۳ رجوع
به آراء عمومی
اعلام می
کند، به این
نحو: «۳. نظام
حکومت ملی ایران
باید بر اساس
موازین
اسلام و
دموکراسی و
استقلال به
وسیله
مراجعه به آراء
عمومی....»، و
راه دیگری جز
آن باقی نمی
گذارد، و به
عبارت دیگر
نمی رساند که
در صورت پایان
رفتار خلاف
قانون
پادشاه،
مثلاً از طریق
هر نوعی از
کناره گیری
واقعی او از
اِعمال
قدرت، راه
برای تشکیل یک
دولت ملی باز
می شود.
البته آن
نحو حکومت
خاصی که بر
اساس موازین
اسلامی باشد
و رفراندم آن
را هم آقای خمینی
بطور مطلق
العنان
انجام دهد،
چنان که پیش
از این نشان
دادیم، نمی
توانست از
اعمال شاه
قانونی تر
باشد. و
اساساً چه
ضرورتی وجود
داشته که اصول
نظام مشروطه
مورد تردید
اعلام شود و
ضرورت نظام دیگری
ـ جز نظام
مشروطه که
نوعِ بدون
سلطنت آن هم
ممکن بود ـ
مطرح گردد؛
اگر پادشاهی
خلاف قانون
عمل کردـ یا
حتی مانند
خسرو پرویز،
که برخلاف آیین
های مرسوم
عمل کرده بود
محاکمه و
محکوم به مرگ
شد ـ او را
برکنار می
کنند نه آن که
بجای برکناری
او، یا حتی
حذف نهاد
سلطنت از
قانون اساسی،
همان قانونی
را که او زیر
پا گذاشته
بود ما هم به
دور اندازیم،
با سکوت
درباره ی آن و
سپردن همه ی
اختیاراتمان
به یک مدعی
امامت که می
دانیم برای
آن قانون پشیزی
ارزش قائل نیست؛
یعنی با گفتن
اینکه مردم
با رأی خود رژیم
جدیدی را از
نو تعیین
کنند ابتدا
آن را به دور
اندازیم و
بعد زمام اختیارمان
را به دست یک
مدعی جدید
بدهیم. موضوع
اصلی این است
که معمولاً
قانونی بودن نحوه
ی وضع
قانون جدید
از خود آن
قانون جدید
مهم تر است زیرا
نحوه ی
قانونگذاری
است که ذات و
جوهر آن
قانون جدید
را تعیین می
کند. به همین
دلیل نیز در
قانون اساسی
مشروطه نحوه ی
وارد کردن تغییرات
در آن تعیین
شده بود تا هر
کس و ناکسی
نتواند بنا
به میل و سلیقه
ی خود هر قدر
از آن را که
خواست به دور
اندازد، یا
همه ی آن را، چنان
که خمینی
کرد، و مرحوم
سنجابی با آن
سه ماده ای
خود راه او را
در این جهت
هموار ساخت.
٣ پیشین،
ص. ۳۰۹.
نک.
شاپور بختیار،
یکرنگی،
ترجمه ی مهشید
امیرشاهی،
چاپ دوم، ص. ١٢٠؛
Chapour Bakhtiar, Ma
fidélité, Albin Michel, 1982, p. 97.
Pressé par les
Américains, qui cherchent désespérément à préserver leurs intérêts en Iran,
le chah persiste dans les tentatives entamées il y a plus de deux mois en
vue de constituer un gouvernement civil comprenant l'opposition modérée. Il
a reçu samedi 30 décembre les présidents des deux Chambres pour les
informer qu'il avait fait appel la veille à M. Chapour Bakhtiar, un des
chefs de file du Front national, principale force d'opposition après celle
représentée par les religieux.(…)
De son côté, M. Karim
Sandjabi, secrétaire général du Front national, a publié vendredi soir un
communiqué précisant que M. Bakhtiar n'a pas obtenu l'aval de son parti et
que ce dernier s'en tient aux " principes " définis à Paris par
l'ayatollah Khomeiny au début de novembre. Celui-ci exige le départ du chah
et condamne toute coopération avec lui.
١ شاپور بختیار،همان، ص.١٦٣؛
Chapour
Bakhtiar, op. cit., p.132.
٤٤ پیشین. ص.۳۱۳.
٤۵
نک. ویلیام
سالیوان، مأموریت
در ایران؛ صص.٢٣٠
و ٢٣٣ ـ ٢٤٤؛
William sallivan, Mission to Iran, W. W. Norton & company,
London, New York, pp.230 & 233-244.
٤٦ خبر
های سوم دیماه
[سعید بشیرتاش
و ابراهیم نبوی،
روزشمار یک
انقلاب،
سوم دیماه ١٣۵٧؛
انتشار، ٦ دیماه
١٣٨٧] با دو
خبر دیگر نیز
همزمان است.
نخست این که
گفته می شود «شایع شد
ارتشبد
ازهاری سکته ی
قلبی کرده و
بستری و تحت
درمان است.
منابع آگاه
خبر دادند که
امروز
ارتشبد
ازهاری به جای
حضور در نخست
وزیری و رسیدگی
به امور جاری
کشور به علت بیماری
از خود سلب
مسئولیت کرد.»
دوم این که در
همین تاریخ،
سوم دیماه، ٢٤
دسامبر برای نخستین
بار می خوانیم
که«در پی عدم
پذیرش تشکیل
دولت توسط
غلامحسین صدیقی
نام شاپور
بختیار به
عنوان نخست
وزیر احتمالی
آینده مطرح
شده است.»
با چنین
شایعه ای می
توان تصور
کرد که مقارن
این تاریخ،
همان روز یا یک
روز پس از آن،
در پی نخستین
دیدار شاپور
بختیار با
پادشاه
احتمالاً میان
آن دو دیدار دیگری
هم، که به پذیرش
شروط وی برای
نخست وزیری
از طرف شاه و
پذیرش این
کار از طرف وی
منتهی شده،
صورت گرفته
بوده است.
چنان که می بینیم
سه روز پس از
آن، در تاریخ
ششم دیماه،
از پذیرش تشکیل
دولت از طرف
بختیار خبر
داده می شود.
اما پذیرفتن
این حدس به
وارسی بیشتری
نیازمند است.
به گفته ی
نویسنده ی
کتاب یکرنگی
فاصله ی میان
دو دیدار
نخست وی با
پادشاه ده
روز بوده
است؛ یعنی ده
روز پس از میانه
ی دسامبرـ بیست
و پنج دیماه.
از سوی دیگر
بختیار شرح دیدار
نخست را با بیان
این پرسش از
خویش پی می گیرد:
«آیا می
شد گفت دولت
ازهاری هنوز
هم وجود
دارد؟
اغتشاشات در
شهر غوغا می
کرد، تیمسار
در بیمارستان
بستری بود، و
پادشاه در
برابر فشار
کوچه و خیابان
تنها. و با این
احوال باز
وقت می
گذراند؛
معلوم نیست
در انتظار چه
بود؟»
بیماری
«تیمسار»
غلامرضا
ازهاری،
نخست وزیر که
اینجا بدان
اشاره شده
است، و خبر
رسمی آن را در
خبرهای سوم دیماه
دیدیم، بطور
غیر رسمی از
روزهای بیستم
و بیست و یکم
دسامبر آغاز
شده بود. در این
تاریخ اخیر
بود که ویلیام
سالیوان سفیر
آمریکا به
تقاضای خود
نخست وزیر به
دفتر وی رفته
و مشاهده
کرده بود که وی
با یک جامه ی
خانگی در
اطاق کوچکی
تحت درمان
قرار دارد.
نک. ویلیام
سالیوان، مأموریت
در ایران؛ صص.٢١٢ـ
٢١٣؛
William sallivan, op. cit., pp. 212-213.]
سالیوان،
که پس از شرح دیدار
خود با ازهاری
در روز ٢٢
دسامبر، یکم
دیماه، از
ملاقات با
پادشاه در یک
روز پس از آن، یعنی
دوم دیماه
سخن می گوید،
بدین نیز
اشاره می کند
که، در پایان
گفت و گوهایشان،
شاه ضمن یادآوری
این که ازهاری
به دلیل بیماری
دیگر قادر به
ادامه ی
مأموریت خود
در سمت نخست
وزیری نیست
اظهار می کند
که در صدد یافتن
کسی در میان
رهبران
مخالفان است
که بتواند این
کار را به
عهده بگیرد؛
به گفته ی سالیوان
وی در این
زمان از یکی
دو تن نام می
برد که شاپور
بختیار یکی
از آنان بوده
است، اما از
فحوای گفته ی
سالیوان چنین
بر نمی آید که
بختیار هنوز
به این کار
مأمور شده یا
آن را پذیرفته
باشد. این
اشاره ی شاه می
توانسته به
نخستین دیدار
وی با شاپور
بختیار بوده
باشد که به
گفته ی بختیار
در «میانه ی
دسامبر» صورت
گرفته بود.
اما در
بالا دیدیم
که تنها از بیست
و چهارم
دسامبر، یعنی
سوم دیماه
است که ازهاری
به عنوان بیماری
قلبی به بیمارستان
منتقل می شود
و خبر بیماری
وی رسماً
انتشار می یابد.
به عبارت دیگر
سخن دکتر بختیار
از بیماری
ازهاری، که
در نظر اول به
نظر می رسد شاید
وی در نخستین
دیدار خود از
آن مطلع
بوده، بایست
مربوط به
نخستین
روزهای دیماه
و حتی چهارم این
ماه، یعنی
چند روزی پس
از آن دیدار
بوده باشد.
اما، از
طرف دیگر خبر
پذیرش تشکیل
دولت از طرف
بختیار روز
چهارشنبه
ششم دیماه،
برابر با ٢٧
دسامبر، یعنی
تقریباً
دوازده روز
پس از نخستین
دیدار وی با
پادشاه، جدی
می شود.
نک. سعید
بشیرتاش و
ابراهیم نبوی،
همان،
چهارشنبه
ششم دیماه ١٣۵٧،
برابر ٢٧
دسامبر ١٩٧٨
؛ انتشار
هفتم دیماه ١٣٨٧.]
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|