دكتر
بختيار:
اگر
خمينی كشته
شده بود
آنوقت شما می
دیدید كه
مردم ايران
تا چند سال
برای يك
جنايتكار
اشك ميريختند
و سينه
ميزدند
كشتن خمينی
خيلی آسان
بود ولی هيچ
كس نميخواست
خمينی را
بكشد. چطور
سپهبد تيمور
بختيار را
ساواك
ميتواست در
عراق بكشد و
آقای خمينی
را نميتوانست
بكشد؟ اينكه
از آن زمان.
زمانی هم كه بنده
عرض كردم
خيلی آسان
بود. بهمين
آقای ربيعی
ميتوانستم
بگويم طياره
اش را سرنگون
كند. اگر او
نميكرد
وسائل ديگری
بود كه بكنيم.
ولی آنوقت
عوض سه سال و
سی سال، سيصد
سال ما در
عزای اين
امام
مظلومان
بوديم.
هيچوقت نبايد
يك ابله جانی
را مظلوم كرد.
اشتباهاتی
كه سلاطين و
سران دولتها
ميكنند
اينست كه
اشخاص كوچكی
را زجر و
شكنجه
ميدهند و به
يك درجه ای
ميرسانند كه
اين افراد
پيغمبر
ميشوند و
امام ميشوند.
در هر صورت
مقدس ميشوند
و در ذهن مردم
درجه والائی
ميگيرند. اگر
خمينی كشته
شده بود
آنوقت شما
ميديديد كه
مردم ايران
تا چند سال
برای يك
جنايتكار
اشك
ميريختند و
سينه ميزدند.
ولی حالا
روزی كه اين
جنايتكار از
بين برود
مردم ايران
با اين همه
بلائی كه
بسرشان آمده
شادی و
پايكوبی
خواهند كرد.
شايد يك
مقداری ملت
ما، با تمام
گرفتاريهائی
كه دارد،
مستحق بود كه
يك خمينی را
هم ببيند و
بيدار بشود،
يواش يواش
بفهمد كه
حرمت قانون و
آزادی خود و
ديگران
بايستی در
مملكت يك
روزی بنيانگذاری
بشود. و اما
راجع به اين
مسئله ای كه
گفتيد، چند
نفر از
دوستان
ايشان بمن
رجوع كردند
كه ايشان
تأمين جانی
دارد يا
ندارد. بنده
گفتم كه من
دستور داده
ام تا
فرودگاه
مهرآباد و
آمدن در
سالن، قوای
انتظامی
برای حفاظت همه
مردم باشند.
ولی اگر از
آنجا رفت
بيرون و هر جا كه
خواست برود،
حفظ امنيت
ايشان با
وضعی كه در
اين ايام هست
برای من مشكل
است كه قبول بكنم.
فكر ميكردم
اگر يك
افسری، يك
مأمور
ساواكی يا يك
آدمی كه بهر
علت با خمينی
خرده حسابی
داشته باشد،
بهر دليل و
تقدير، پای
طياره او را
بكشد باز ما
شايد به
فاجعه يك حمق
مطلق برای
چند قرن مبتلا
ميشديم. اين
بود كه
موافقت
نكردم و گفتم
قوای
انتظامی
حفاظت ايشان
را تا
فرودگاه و تا
سالن
فرودگاه
خواهند داشت.
بعد هم آنها از
من خواستند
يك هلی كوپتر
به ايشان
بدهم كه با
هلی كوپتر به
بهشت زهرا
برود. ولی از
آنجا كه آمد
بيرون
حفاظتش
مطلقاً با ما
نبود. همان
آخوندها،
همان
بازاريها كه
بعضی هايشان
هم بعد تير
باران شدند
بعضی هاشان
در اروپا امروز
گريه و زاری
ميكنند و يا
پی يك رهبر
ديگر ميروند
كه ايران را
نجات بدهند،
همان ها يك كميته
ای درست كرده
بودند كه اين
كارها را
انجام ميداد.
منتهای
مراتب بعد از
سه سال اين
استدلالها و
اين صحبت ها
خيلی آسان
است – مردم
بقدری بر
افروخته
بودند،
مردم بقدری ملتهب
بودند،
مردم بقدری
در وجود اين
آدم يك چيزی
كه هيچوقت
نداشت
ميديدند كه
ميتوانست
اطمينان
داشته باشد
كه امنيت
جانی دارد و
معهذا من
ترتيب ديگری
هم دادم چون
احتمال
ميرفت كه خود
اين آقايان
يك عده ای را
بفرستند،
حالا كشتن
نه، ولی برای
محاصره خانه
و فحش و انداختن
نارنجك و
غيره برای
بدنام كردن
دولت، من به
مرحوم سپهبد
رحيمی دستور
دادم كه تا يك
كيلومتری
خانه ايشان
قوای
انتظامی را
عقب بكشيد آنجا
يك خط محاصره
يك كيلومتری
دور خانه
برقرار باشد
كه تنها
كسانی كه
بطور عادی به
ديد و بازديد
ميروند
بروند ولی
نگذاريد
بلوا ايجاد
بشود. اين
سياست ما بود
بطور كلی با
ايشان وقتی
كه وارد
ايران شد. از
همان روز اول
ماهيت خودش
را با
اراجيفی مثل
توی دهن اين
ميزنم و لگد
ميزنم و چه
ميكنم و
اينجور
حرفها نشان
داد .
|