آزیتا مهاجر سلطانی

بیاد بختیار، بر مزار او

(سخرانی در مراسم نوزدهمین سالگرد قنل دکتر بختیار)

 

دکتر بختیار بارها مانند دکتر مصدق می گفت" مبارزه ای که مردم ایران برای براندازی رژیم ملایان و استقرار دمکراسی ، استقلال، شرف و حیثیت خود شروع کرده اند تا پیروزی ادامه خواهد داشت. مردم ایران که بزرگترین خدمات را در طول تاریخ طولانی خود به فرهنگ جهان کرده اند اجازه نخواهند داد مشتی بی فرهنگ و رمال و فالگیر و شیاد بر انان حکومت کنند."

 

دکتر مصدق در یکی از گفتارهای خوددر مجلس چهاردهم اظهار داشته بود"اینکه گفته شود من توانستم دورهء دیکتاتوری بیست ساله را پیش بینی کنم و دیگران نتوانستند، بیان تمام واقعیات نیست،در واقع من خطر را بجان خریدم و در باره آن هشدار دادم ولی دیگران حتی از دادن یک رای کبود و مخفی دریغ ورزیدن."

 

اگرمصداق این گفته مصدق را با دوران پذیرش نخست وزیری بختیار و واکنش خصومت بار و غیر قابل درک عده ای از روشنفکران و سیاست بازان که خود داعیه آزادی خواهی هم داشتند، در مقام مقایسه قرار دهیم ، شجاعت و دلاوری بختیار را بیشتر میتوان ستود. دکتر بختیارزمانی نخست وزیری را پذیرفت که امواج و هیاهوی انقلاب هر روز دامنه بزرگتری می یافت و تمام فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی کشور را بکلی فلج کرده بود. مسئولین و زمامداران مملکت که خود را باخته و از اداره امور عاجز و درمانده بودند ، تک تک و دسته جمعی راه خروج از ایران را گرفته بودند و بسیاری از مدعیان آزادی خواهی مسحور و فریفته خمینی ایی  شده بودند،که شروع مخالفتش با شاه بر سر اصلاحات ارضی و نظام وظیفه دختران و اعطای حق رای به زنان بود ،نه آزادی و دمکراسی ودر این زمان هم خمینی رسمآ و اشکارا اندیشه حکومت اسلامی را در سر میپرورانید که نه تنها برای هیچکس قابل درک نبود بلکه مجهولی مطلق بودو همچنین کوچه و خیابان هم در اختیار اوباش حزبالله قرار داشت که هر شعار دیگری را جز شعار ،" حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله" سرکوب میکرد.

 

دکتر بختیار یکی از همکاران نزدیک مصدق و دبیر کل حزب ایران با ایمانی تزلزل ناپذیر به دمکراسی و شجاعتی که از همان ایمان مایه میگرفت شجاعانه در برابر خمینی ایستاد و با او به رویارویی پرداخت .او بعدها گفت ایمان به حقیقت و احترام به قانون اساسی که دست آورده جنبش مشروطیت بود انگیزه اصلی او در ایستادگی در برابر خود کامگی و استبداد سیاه خمینی بود و در یک گفتار رادیویی با این شعر سعدی پاسخ گفت:

 

گر نثار قدم یار گرامی نکنم          گوهر جان به چه کار دگرم باز اید

 

دولت بختیار پس از 37 روز مقاومت در برابر خمینی و توطئه های اطرافیان ودستیاران او با خیانت عده ای از بالاترین سران ارتش که با امان گرفتن از خمینی با او همراه شدند و حکومت قانونی بختیار را رها کردند پایان یافت و بدین ترتیب دوران سیاهی در ایران اغاز شد که نیازی به شرح و بیان انچه بر مردم و کشور گذشت نمی باشد.ناگفته  نماند که تقریبا تمام تمام افسرانی که امان گرفتند و ارتش را تسلیم کردند از فردای استیلای خمینی همگی بر پشت بام محل مسکونی او به فرمان او به جوخه اتش سپرده شدند.

 

دکتر بختیار بعد از مدتی مخفیانه به فرانسه مسافرت کرد و اولین فردی بود که با تشکیل نهضت مقاومت ملی ایران مبارزه ای بی امان با رژیم ملایان را آغاز کرد.

 

رژیم جمهوری اسلامی که بختیار را خطرناکترین دشمن خود میدانست 2 بار در فرانسه او را مورد سوء قصد قرار داد که بار دوم توسط کماندوهای تروریستی که از جمهوری اسلامی به فرانسه اعزام شده بودند، موفق به ترور او و یار وفادارش سروش کتیبه شدند.

 

دکتر بختیار بارها مانند دکتر مصدق می گفت" مبارزه ای که مردم ایران برای براندازی رژیم ملایان و استقرار دمکراسی ، استقلال، شرف و حیثیت خود شروع کرده اند تا پیروزی ادامه خواهد داشت. مردم ایران که بزرگترین خدمات را در طول تاریخ طولانی خود به فرهنگ جهان کرده اند اجازه نخواهند داد مشتی بی فرهنگ و رمال و فالگیر و شیاد بر انان حکومت کنند."

 

امروز ما فریاد خشم جوانان ایرانی از دختر و پسر، که بیش از هفتاد درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند شنیدیم و دیدیم که در سختترین شرائط بر علیه رژیم تبهکار ملایان برپا خواسته اند، آیا فریاد آنها پژواک صدای بختیار نیست که به رژیم ملایان" نه"

 

گفت در حالیکه در ان زمان این جوانان هنوز پا به عرصه هستی نگذاشته بودند

 

به گفته مولوی:

 

                    این جهان کوه هست و فعل ما صدا

 

                     میرسد ما را صدا ها را ندا

 

 پاریس 6 اگوست 2010-مصادف با 15 مرداد 1389

 

آزیتا مهاجر سلطانی