استعفای
نمايندگان
مجلس سئوال -
آقای دكتر
بختيار،
بسياری از
نمايندگان
مجلس كه
چگونگی وكيل
شدنشان و
وابستگی شان
به رژيم شاه
برای همه
معلوم است،
بدستور
خمينی
استعفا
دادند و قصد
داشتند كه مجلس
را از اكثريت
بياندازند و
پايه های
حكومت را كه
مبتنی بر
قانون اساسی
بود سست كنند
نظرتان در اين
مورد چيست؟ دكتر
بختيار - اين
متأسفانه
واقعيت است. اولاً
اينها وكيل
مردم نبودند
و اين را بنده
قبلاً هم عرض
كردم. ولی
بهمان
دلائلی كه
گفتم بی
مجلسی را
صلاح نميدانستم،
و تا
آنجائيكه
ميشد با
اينها مماشات
كردم. البته
اگر
ميخواستند حرفهای
خارج از منطق
بزنند امكان
انحلال هم بر
طبق قانون
اساسی بود و
انتخابات
آزاد هم، اگر
كه آنقدر
مملكت آشفته
نبود شايد
خيلی زودتر
انتخابات را
شروع ميكردم. ولی
در آن شرايط
ميسر نبود. اين
آقايان كه
ايمان
ندارند و
ايمانشان
همان مقام و
پول و منصبی
است كه رژيم
سابق به آنها
داده بود،
شروع كردند
به تماس با
خمينی و
ايادی خمينی
برای اينكه
مرا در تنگنا
بگذارند. اينها
تصميم گرفته
بودند كه
استعفا
بدهند و امروز
از همين
افراد هستند
كه خودشان را
رهبر يك
قسمتی از
اوپوزيسيون
ميشناسند و
معتقدند كه
ناجی آينده
ايران
خواهند بود. اينها
جزء اشخاصی
بودند كه با
وجود تمام
تمتعی كه از
رژيم شاه
داشتند شروع
كردند به
تماس با
خمينی و
ايادی او و
فريادها بر
عليه ظلم شاه زدند
و دادها بر
عليه
اجحافات
ساواك كه
موكل واقعيشان
بود،
زدند. البته
اينها تحت
فشار قرار
گرفته بودند
ولی خيلی ها
شان شخصاً
ميخواستند
خوش رقصی
بكنند بيش از
آنجه از آنها
ميخواستند. قصد
داشتند مرا
در تنگنا
بگذارند و به
امام بگويند،
ای امام، تو
فرمودی ما هم
اطاعت كرديم. ما
نوكريم، در
هر حال بايد
نوكر يك كسی
بود. ما نوكر
ملت كه نبوده
ايم نوكر
ساواك بوده
ايم، حالا
نوكر شما
هستيم. وقتی
اين را من
شنيدم و خبر
شدم چند نفر
از اين باصطلاح
وكلاء
استعفا داده
اند، يك روز
در سالن بزرگ
نخست وزيری
آقايان را
خيلی
محترمانه دعوت
كردم و در
حدود هشتاد،
نود نفرشان،
و در هر حال
اكثريت شان
آمدند. در
همان روزهای
سخت در
برابرشان
گفتم اگر به تهديد
يا تحبيب و
بهر دليل و
بهر تقدير تا
نفر آخر استعفا
بدهيد خيال
نكنيد كه من
استعفا ميدهم.
شما استعفا
ميدهيد، يا
ميترسيد يا
ميخواهيد متمتع
شويد از رژيم
آينده، ولی
من در اينجا
خواهم ماند و
هيچ مانعی
ندارد كه
شورای سلطنت
بر طبق قانون
اساسی، وقتی
كه مجلس از
اكثريت افتاد،
يا همه
استعفا
داديد. انتخابات
را اعلام كند. بعد
از سه ماه
ديگر
انتخابات را
بمرحله اجرا
ميگذاريم تا
ببينم چه
كسانی
انتخاب
ميشوند. تمام
اين آقايان
از آنروز
حساب كار
خودشان را كردند.
و بعد هم گفتم
شما چرا
مردانه عمل
نميكنيد. من
فردا ميآيم
مجلس، آنجا
شما مرا در
اقليت
بگذاريد. هم
خوش خدمتی
تان را كرده
ايد و هم من
ديگر نخست
وزير نيستم. اينكار
را البته
جرأت نكردند
بكنند. بايد
اينرا هم
بگويم كه
فشارها تنها
روی وكلا نبود،
روی وزرای
كابينه هم
بود. |