گفتگو با دكتر بختيار

به مناسبت 16 ديماه سالگرد آغاز حکومت او

 

سئوال ـ آقای بختيار، در اين سالگرد تشكيل دولتتان ميخواهيم بپرسيم شما در آن وضع آشفته و بحرانی چرا نخست وزيری را قبول كرديد؟

 

دكتر بختيارـ ميتوانم بعد از گذشت سه سال عرض كنم كه نخست وزيری من مولود جبر تاريخ بود، نه چيز ديگر. در مدت 25 سال يعنی بعد از كودتای 28 مرداد 1332 ، همانطوريكه همه ميدانند، من در حال مبارزه مستمر برای استقرار يك حكومت مشروطه بر طبق قانون اساسی بودم و وقتی كه وضعی پيش آمد كه امكان نخست وزيری برای من ميسر شد، ديدم كه اگر در آن شرايط مخصوصا َ شانه خالی بكنم، اين بيشتر شبيه بيك خيانت است، شانه خالی كردن از زير بار يك مسئوليتی كه هر ايرانی وطن دوست بايد در اين موارد و مواقع قبول كند.

 

 ما در مبارزات خودمان بعد از سقوط دولت دكتر مصدق، همواره طرفدار انتخابات آزاد مجلس واقعا ً منتخب از طرف مردم، حكومتی كه بقوانين كشور احترام بگذارد و يك سلطنتی كه شاه بدون مسئوليت خاص و بدون قدرت تغيير و تبديل در قوانين، سمبل و مظهر استقلال و وحدت ملی باشد، بوديم. آنچه را كه من پيشنهاد كردم قبل از نخست وزيری و آنچه را كه در زمان نخست وزيری انجام دادم، خواسته تمام دوران 25 سالهُ عناصر ملی و مترقی اعم از جبهه ملی و افراد چپ گرا يا آنچه را كه ميتوانيم بورژوازی ليبرال بناميم - بود.

 

 هيچ چيز نميتوانست مرا از تعقيب هدفم باز بدارد، اينكه به من گفته بشود چرا نخست وزيری رژيمی را كه 25 سال به قانون احترام نگذاشته بود قبول كردم، سفسطه محض است برای آنكه وقتی كه من قبول مسئوليت كردم برای بكرسی نشاندن حكومت قانون بود. وقتی كه دكتر مصدق قبول كرد كه نخست وزير همان پادشاه بشود، برای يك دگرگونی عظيم در مملكت بود، برای انتخابات آزاد بود، برای ملی كردن صننعت نفت بود و برای رفورمهای اساسی ديگر بود. من علاوه بر وضع آشفته ای كه اشاره كرديد، آنچه را كه ميتوانم عرض كنم اينست كه سعی كردم در آخرين دقايق، وقتی كه هيچ كس جرات قبول چنين مقامی را نميكرد، قبول مسئوليت بكنم و نهراسم از اينكه عده ای - كه امروز ميدانيم چقدر از كرده خود پشيمانند - مرا سرزنش كنند. البته آنهائی كه تربيت سياسی نداشتند معذور بودند، ولی آنهائی هم كه داعيه رهبری داشتند و خود را جانشين مصدق ميدانستند، سرزنش كردند و امروز در كمال شرمندگی يا در زندان يا در مخفی گاه يا در بدترين شرائط در خارج و داخل كشور زندگی ميكنند.

 

من قبول مسئوليت كردم كه چنين وقايعی - تلويزيونی در خانه خودم، سياست داخلی و خارجی، اقتصادی و مالی كشور را مفصلا ً برای روزنامه نگاران تشريح كردم. آنچه را كه كردم بنظر من آرزو و خواسته تقريبا ً تمام ملت بود. در اينجا بايد عرض كنم كه برای تدوين برنامه دولت، مدت يك هفته عده ای از دوستان من رجوع كردند به تمام ميتينگ ها، تمام قطعنامه ها، و در تمام مداركی كه توانستيم جمع بكنيم، از حزب توده گرفته تا مرتجع ترين ليبرال ها، تمام اينها خلاصه ميشد در شش هفت ماده كه اين شش هفت ماده برنامه دولت من بود.

 

 حالا اگر به اين امر كه چرا اين رفورم ها بدست من شد ايرادی هست، آن مسئله ديگريست. اين نقض غرض است. ولی آنچه را كه ملت آنروز ميخواست همان چيزهائی بود كه در 25 سال مبارزه دائما ً ميخواست: آزادی قلم، آزادی بيان، آزادی مسكن و كار، عدالت اجتماعی، تعيين حدود اختيارات شاه از نظر قانونی، انحلال يك دستگاهی كه بجای امنيت، وحشت ايجاد ميكرد و بجای اطلاعات تمام همّ و نيروی خود را صرف آزار مردم در داخل و خارج كشور ميكرد، بنام ساواك، و جايگزينی آن بصورت يك سازمان اطلاعات و امنيت واقعي. اينها بعلاوه مسائل كوچك ديگری مثل برگرداندن بنياد پهلوی و غيره بملت ايران جزء برنامه من بود. هيچكس نميتواند بگويد دولتی دراين 25 سال آمد كه چنين برنامه ای داشت.