مصدق در تاريخ

ورای تفسيرها و تحليل های مختلفی که درباره کودتای 28 مرداد سال 1332 و نهصت ملی کردن نفت ايران و دولت مصدق می شود، نام دکتر محمد مصدق به عنوان يک قهرمان ايرانی و الگوی استقلال طلبی در نيم قرن گذشته، بر ذهن و زبان سه نسل از ايرانيان جاری بوده است.

به گفته توين بی، تاريخدان برجسته بريتانيائی، مردم ساکن فلات ايران در تاريخ کهنسال خود هرگاه قهرمانی بزرگ يافته اند به کارهای بزرگ موفق شده اند.

بعد از نادرشاه افشار، دکتر مصدق تنها قهرمانی بود که ايرانيان با رهبری او نامی در جهان نهادند و دوازده سال بعد از مرگ او در جست وجوی قهرمانی ديگر به دنبال آيت الله خمينی به حرکت در آمدند   

 

آخرين پادشاه ايران در حالی که 25 سال بردن نام دکتر مصدق را ممنوع کرده بود، در اوج انقلابی که عليه سلطنت او برپا شده بود ناچار شد سکان کشور را به دست شاپور بختيار بسپارد که زير تصوير بزرگی از دکتر مصدق برای نخستين بار در ايران از «کودتای 28 مرداد» سخن گفت.

يک ماه بعد از آن آيت الله خمينی هم که رهبری انقلاب را به دست گرفته بود، برای تاسيس حکومت تازه حکم نخست وزيری را به مهدی بازرگان داد که به هواداری مصدق مشهور بود و در همان روز دريافت حکم رياست دولت موقت بر اين نکته تاکيد کرد.

آن چه هم حکومت سلطنتی و هم جمهوری اسلامی را در روزگار سختی به رفتار مشابهی واداشت، نام دکتر مصدق بود که در تاريخ معاصر جهان به عنوان قهرمان استقلال طلبی ثبت شده است و اين هر دو حکومت به جز دوره 9 ماهه دولت های بختيار و بازرگان به ضديت با يادگاران دکتر مصدق پرداختند.

دکتر مصدق در سال 1952 توسط مجله معتبر آمريکائی تايم به عنوان مرد سال انتخاب شده بود، عنوانی که شاه سابق ايران برای به دست آوردنش همه کار کرد و موفق نماند ولی شاهد آن شد که در سال 1980 بار ديگر اين عنوان به يک ايرانی داده شد، آيت الله خمينی.

دکتر مصدق علاوه بر قهرمانان استقلال در کشورهای شرقی همانند جمال عبدالناصر، پاتريس لومومبا، مائوتسه تونگ، قوام نکرومه، جواهر لعل نهرو، احمد بن بلا و احمد سوکارنو که از وی به عنوان الگوی خود نام برده اند توسط سياست مداران اروپائی همعصر خود به عنوان کسی که در آغاز دوران جنگ سرد و دو قطبی اولين نهضت غيرمتعهد را در بخش مهمی از جهان رهبری کرد، نام برده شده است.

آن چه هم حکومت سلطنتی و هم جمهوری اسلامی را در روزگار سختی به رفتار مشابهی واداشت، نام دکتر مصدق بود که در تاريخ معاصر جهان به عنوان قهرمان استقلال طلبی ثبت شده است و اين هر دو حکومت به جز دوره 9 ماهه دولت های بختيار و بازرگان به ضديت با يادگاران دکتر مصدق پرداختند   

در 25 سال منتهی به زمستان سال 57 و يک ماه قبل از سرنگونی رژيم سلطنتی، دستگاه تبليغات رژيم پادشاهی روز 28 مرداد را« قيام ملی» خواند، نامی که هرگز باور نشد.

در 24 سال گذشته محافظه کاران مذهبی که به هواداری از آيت الله کاشانی مفتخرند، در حملات پی در پی خود به مصدق و وارد آوردن اتهاماتی به او کوشيده اند تا کاشانی را رهبر واقعی نهضت ملی کردن نفت و دکتر مصدق را ليبرالی موافق با فرهنگ غرب معرفی کنند، اين تلاش هم ناکام مانده است.

بعد از انتخاب شگفتی آور محمد خاتمی به رياست جمهوری تا زمانی که وی در اوج محبوبيت بود بارها وی با محمد مصدق مقايسه شد.

اعتباری که ايرانيان و جهانيان برای دکتر مصدق قائل شدند بدترين عقوبت را برای کسانی رقم زد که در زمان دولت وی با او به مخالفت برخاستند، علاوه بر شاه که 25 سال بعد در حالی ايران را ترک کرد که مردم همه جا تصوير دکتر مصدق را در دست گرفته بودند، آيت الله کاشانی، حسين مکی و مظفر بقائی نيز نتوانستند جائی به اندازه بايسته خود در تاريخ به دست آوردند.

حزب توده بزرگ ترين و منسجم ترين حزب تاريخ ايران بعد از 28 مرداد همواره در برابر اين سئوال قرار داشت که چرا در دوره ای به مخالفت با دولت مصدق پرداخته و با تندروی های خود باعث دشواری کار دولت مصدق شده، سئوالی که حتی با اعتراف سران حزب توده به اشتباه خود، ملی گرايان را قانع نکرد.

در جهت مقابل، هواداران دکتر مصدق از جمله پايدارترين آن ها داريوش فروهر که جان خود را بر سر بی پروائيش گذاشت، در همه پنجاه سال گذشته همواره در فضای سياسی کشور عنوان « ذخيره خوشنامان» را به خود اختصاص دادند، گرچه در چندين بار فعاليت خود ناکام ماندند ولی تنها گروهی ماندند که نام دکتر مصدق را به عنوان سرمايه اصلی همراه دارند.

«ذخيره خوشنامان» عنوانی است که مارتين زونيس، استاد دانشگاه در آمريکا، در کتاب نخبگان ايران به اعضای جبهه ملی داده است.

 

دکتر مصدق که در همه عمر خود از شرکت در فعاليت های حزبی حذر می کرد دو سالی قبل از نخست وزيری، به تاسيس جبهه ملی کمک کرد و گرچه در ارديبهشت سال 1330 با قبول نخست وزيری به طور رسمی از اين جبهه که ترکيبی از احزاب کوچک داشت خارج گرديد ولی برای هميشه نام خود را به اعضای اين جبهه داد.

 

کمتر از يک ماه بعد از سقوط رژيم شاه، نيروهای سياسی هوادار حکومت غير مذهبی با اعلام تشکيل جبهه دموکراتيک ملی در احمدآباد، خانه آخرين و آرامگاه دکتر مصدق کوشيدند تا با ترکيبی از نسل جوان، در حقيقت جبهه ملی چهارم را به وجود آورند، کاری که بعد از خرداد 60 با سرکوب احزاب سياسی توسط هواداران جمهوری اسلامی عملا از هم پاشيده شد.

 

در دو سال اخير عده ای از مخالفان جمهوری اسلامی از جناح های مختلف به اين نتيجه رسيده اند که «نگاه به پشت سر» بزرگ ترين مانع ايجاد ائتلافی بزرگ از ايرانيان برای ايجاد حکومتی دموکراتيک است، اما کوشش اين عده برای ائتلاف به جهت اختلاف ديدگاه هايشان در مورد کودتای 28 مرداد و دکتر مصدق هنوز به جائی نرسيده است.

 

دکتر خسرو شاکری پژوهشگر، در نوشته خود به مناسبت پنجاه سالگی کودتای 28 مرداد خواستار آن شده که روايت کامل و جامعی از اين واقعه به دور از حب و بغض های سياسی تدارک ديده شود، خواسته او در حقيقت انعکاسی از خواست نسل جوان ايران است که می خواهد تاريخ واقعی معاصر کشور خود را از ميان تحليل های حزبی و ايدئولوژيک بيرون بکشد.