اینهمه رفتند و مای شوخ چشم

هیـچ نـگرفتیـم از ایشـان اعتبار

                                             سعدی

به یاد روز سیاه 17 آبانماه 1332    

(بخش دوّم)   

محمد حسیبی      [email protected]

17 آبانماه 1384 برابر با 8 نوامبر 2005

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جریان محاکمه دکتر مصدق

با اقتباس از کتاب «زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق» به همت دکتر نصرالله شیفته روزنامه نگار صدیق، شریف و فرهیخته و سردبیر روزنامه باختر امروز.

 

نویسنده، این بخش از کتاب خود را چنین آغاز کرده است:

روز یکشنبه 17 آبانماه 1332 محاکمه دکتر مصدق در دادگاه نظامی سلطنت آباد آغاز گردید. چون نخستین بار است که نخست وزیر مقتدری مانند دکتر مصدق در یک دادگاه نظامی محاکمه می شود از نظر توجهی که خوانندگان بجزئیات جریان این محاکمه دارند و بمنظور ثبت در تاریخ جریان این محاکمه را با استفاده از نظریات مطبوعات مخالف و موافق و بیطرف حتی الامکان بنظر خوانندگان می رسانیم.

 

روز 17 آبانماه 1332 :

تمام جاده ها، تپه ها و دیگر نقاط سلطنت آباد را به شعاع یک کیلومتر زره پوش ها ی ارتش و پلیس مسلسل به دست زیر پوشش کامل قرار داده و حرکت هر جنبنده ای را زیر نظر گرفته است. اگرچه برای یکایک خبرنگاران داخلی و خارجی و حاضران در اولین جلسه محاکمه دکتر مصدق پیشاپیش با تمهیدات امنیتی از سوی رکن 2 ارتش کارت عبور از جاده سلطنت آباد صادر شده بود، اما کارت های صادره را در پنج ایستگاه امنیتی برای رسیدن به محل دادگاه به دقت کنترل می کردند.

 

سیل خبرنگاران به سوی دادگاه روان بود. دکتر نصرالله شیفته نوشته است: در مقابل درب بزرگ آهنین ورودی توقف کردیم. به اشاره یک افسر مسلح چفت آنرا گشودند. درب غول آسای آهنین با صدای هولناکی در روی چرخ های خود بگردش افتاد و ما بمحیطی راه یافتیم که تا امروز راه بدان نداشتیم. میرفتیم که در تالار آئینه سلطنت آباد ناظر محاکمه دکتر مصدق باشیم. در تالار قریب یکصد نفر که بیشتر آن ها را خبرنگاران ایرانی و خارجی و عکاسان و فیلمبرداران تشکیل می دادند در انتظار ورود دکتر مصدق بودند. سرتیپ ریاحی به اتفاق وکلای مدافع او و پس از آن ها اعضای دادگاه وارد شدند و در صندلی های خود قرار گرفتند، اما از دکتر مصدق خبری نبود. این اولین بار در تاریخ محاکمات بود که متهم بعد از ورود هیئت دادرسی وارد دادگاه می شد!، اما به هر ترتیب و به هر دلیل یکباره همهمه ای شنیده شد و دکتر مصدق در جلو و چندین افسر و کارآگاه در عقب سر ایشان وارد شدند. دکتر مصدق بسیار پیرتر، زردتر و رنجورتر از همیشه شده بود. دکتر مصدق رو به عکاسان و فیلمبرداران کرده و با طعنه گفت « از متهم خوب عکس بردارید!» بسیاری در جلو پای دکتر مصدق به پا خاستند و او با آن ها به گرمی سلام و احوالپرسی می کرد، اما یکباره زنگ رئیس دادگاه به معنی رعایت نظم به صدا در آمد ولی حفظ نظم بسیار سخت بود. نفس دکتر مصدق که در میان جمع خبرنگاران و عکاسان و هوای سرد به شماره افتاده بود باعث شد که بخاری نفتی را که آماده کرده بودند به نزدیک او آوردند تا از سرما اذیت نبیند.

 

اعضاء دادگاه عبارت بودند از:

سرلشگر مقبلی رئیس. سرتیپ خزاعی، سرتیپ شیروانی، سرتیپ بختیار و سرتیپ افشارپور  اعضاء دادگاه. سرهنگ یزرگمهر وکیل دکتر مصدق.

 

دکتر مصدق در جواب رئیس دادگاه که پرسیده بود خود را معرفی کنید گفت:

دکتر محمد مصدق، نخست وزیر قانونی ایران.

 

با اعلام رسمیت دادگاه و آغاز سوآلات رئیس دادگاه یکی از شرم آورترین اعمال غیر انسانی و ضد ایرانی رژیم محمد رضاشاهی در پیش چشم خبرنگاران ایران و جهان به صحنه آمد. برای آنکه خوانندگان ارجمند دریابند که آن رادمرد بی نظیر مبارزات ضد استعماری ایران چگونه از نخستین ساعات جلسات دادرسی خود را برای روبرو شدن با مرگ در راه سعادت مردم ایران آماده ساخته بود به چند پاسخ و پرسش اولیه در زیر اشاره می شود:

 

دکتر مصدق در آغاز دفاع از خود به صلاحیت دادگاه و شخص دادستان (سرتیپ آزموده) شدیداً اعتراض کرد، اما دادگاه به آن ترتیب اثری نداد و حتا از ادامه سخن وی جلوگیری به عمل آورد. این خودکامگی رئیس دادگاه چنان دکتر مصدق را بر آشفت که فریاد بر آورد:

« . . . شما میخواهید دکتر مصدق نخست وزیر را اعدام کنید، حالا نمیگذارید حرف بزند.»

و در مورد عدم صلاحیت آزموده چنین گفت که برابر ماده 37 قانون دادرسی ارتش ( دادستان) مرئوس من بود. او رئیس اداره ی مهندسی ارتش بود. این ماده صراحت دارد که مرئوس حق محاکمه ی رئیس خود را ندارد. او الآن برخلاف نصّ صریح قانون در اینجا نشسته است.

 

از طرف دیگر حریف ما ( منظور دکتر مصدق دولت سلطه جوی انگلستان است) بهرجا که رفت نتوانست ما را محکوم کند. در شورای امنیت رفت محکوم شد، به دیوان بین المللی لاهه رفت نتوانست کاری بکند. ( در اینجا با فریاد): شایسته نیست بگویند حریف در مملکت خودمان به دست چند افسر خودمان ما را محکوم کرد  ( در اینجا با فریاد بلندتر خطاب به رئیس دادگاه):

شما باید بروید و از حق ایران دفاع بکنید، نگذارید تمام دنیا بگویند آن دولتی که با خارجیان مبارزه می کرد و حریف هرجا رفت یکنفر آدم پیدا نکرد که حق به او بدهد و همه گفتند ما حاضر نیستیم  حق یک ملت مظلومی مثل ایران از بین برود ولی همین حرف بتواند در داخله ی ایران قصد خود را بدست آورد ! . . .   

  

دکتر مصدق سپس در ادامه سخنان خود چنین گفت:

 

چون من نخست وزیر بوده ام باید در دیوان کشور محاکمه شوم نه در یک دادگاه نظامی. آقایان بدانید که محکومیت من ناسی از ایمان و عقیده است و موجب بقای استقلال مملکت می شود و باعث افتخار من است، بر فرض که از زندان خلاص شوم در خارج چه تأمینی دارم؟. اگر در زندان مرا از بین ببرند همه میفهمند، پس من آنچه میگویم برای خلاصی از زندان نیست. من میدانم با چه لطایف الحیلی میخواهند نهضت مقدس ملی ما را از بین ببرند و باز مملکت را دچار دول استعماری سازند. به هر حال باید معلوم شود کودتائی در بین بوده یانه؟ اگر کودتا در بین نبود، چرا فرمانی که در 22 مرداد صادر شد در ساعت غیر متعارف ( 1 بعد از نیمه شب) روز 25 مرداد 1332 بمن ابلاغ گردید؟. * چرا با تانک و توپ و سرباز و مسلسل، چرا دو نفر وزیر و یک وکیل مجلس را توقیف کردند؟. مگر خانه ی وکلاء مصونیت ندارد؟. اگر اینها کودتا نیست آقای دادستان بفرمائید کودتا چیست؟  

 

دکتر نصالله شیفته در ادامه گزارش خود در کتاب چنین نوشته است:

 

« در میان کلام دکتر مصدق، سرتیپ آزموده با کمال بی شرمی چنین شعار داد و گفت:  ما مفتخریم که امروز دکتر مصدق ها را تسلیم دادگاه می نمائیم ( که این سخن بیجا و زشت حتی در دل حضار جلسه که اکثرا عکاس و خبرنگاران طرفدار رژیم بوده سوء اثر بخشید.)

 

سپس دکتر مصدق چنین ادامه داد: آیا شاه حق عزل نخست وزیر را دارد یانه؟. اصل 48 قانون اساسی از لحاظ تشریفات است. نخست وزیر و وزراء با رأی تمایل مجلس انتخاب می شوند و با فرمان شاه این انتصاب جنبه ی رسمی می یابد و با رأی عدم اعتماد مجلس از کار می افتند، زیرا شاه در کارها مداخله ندارد تا مسئول نباشد. تابحال دیده نشده با بودن مجلس، شاه فرمان عزل بدهد آنهم با آن تشریفات با تانک و توپ و مسلسل. پس این فرمان نافذ نیست و من نخست وزیر قانونی هستم و باید در دیوان کشور محاکمه شوم نه در این دادگاه.

سپس دکتر مصدق دلیل آنکه فرمان عزل را نپذیرفته چنین گفت:  من فکر کردم چطور در بودن مجلس شاه برخلاف قانون اساسی فرمان عزل میدهد؟. بنابراین زیر بار نرفتم.

آقای دادستان گفته که شاه به بغداد رفته که از آنجا قانون اساسی را حفظ کند و از هرج و مرج جلوگیری کند. آقای عزیز، از خارج که نمیتوان این کارها را کرد، باید در مملکت ماند، بالاخره هرچه افکار مردم باید قضاوت کند می کند، من بقدرت مردم کار کردم، اگر افکار عمومی نبود من چطور می توانستم انگلیسها را بیرون کنم؟. چطور میتوانستم در شورای امنیت فاتح شوم؟. بخدا این مردم حق دارند در اعداد مردم آزاد جهان باشند.   

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*    دکتر مصدق در دفاعیات خود در مورد فرمان عزل نخست وزیری اشاره به این نکات می کند که طرز نوشتن دستخط  فرمان عزل و امضاء شاه کاملا میرساند که اول امضاء شده و بعد از امضاء متن دستخط نوشته شده و نکته ی دیگر موضوع تاریخ فرمان است که در 22 مرداد صادر شده، در حالیکه سه روز بعد آن فرمان ابلاغ کردیده. بعدها که کتاب 28 مرداد و فعالیت های عضو برجسته سیا « کرومیت تئودور روزولت» سرپرست کودتای 28 مرداد منتشر گردید، هر دو نکته مورد اشاره دکتر مصدق « مورد امضاء و تاریخ آن» مورد تأیید قرار گرفت. این نشان می دهد که تا چه حد سوء ظنّ دکتر مصدق به اصالت فرمان شاه درست بوده است.

 

 

ادامه دارد