"جنگ هدیه ایست به جمهوری اسلامی و وسیله ایست برای تقویت وتداوم آن"

دکترشاپوربختیار

چون خداخواهد که پَرده کس دَرد

میل او درطعنه پاکان بَرد

ً مولوی  ٍ

  مقاله ای ازآقای فرهنگ قاسمی  زیرعنوان  « سرشت های دیکتاتوری و دادوستدهای قدرت »  در روزنامه انترنتی َاخبارروز ِ انتشاریافته است. که حاوی مطلبی نادرست وناروا واِفتراآمیزی درمورد دکترشاپوربختیار میباشد.

ازآنجا که ایشان فرزند شادروان ابوالفضل قاسمی دبیرکل سابق وفقید حزب ایران هستند، اخلاقاً خودرا موظف میدانم که نکاتی چند را یاد آور شوم.

در واقع سه صفحه نوشته ایشان نگاهی است بسیارگُذرا وبناچاربسیارسطحی دربارۀ  ً اصول دموکراسی  ٍ

 ومنشأ کلمه دیکتاتور و رژیم های دیکتاتوری که درآن اصول دموکراسی رعایت نمی شود و یا نمیشد. مانند رژیم صدام حسین درعراق وجنایات اوکه عاقبت بر سردار رفت و رژیم پینوشه در شیلی واقسام دیکتاتوری ها مثل دیکتاتوری نظامی، ایدئولوژیکی و.... درمورد محمدرضاشاه او ضعیف تر ازاین بود که دیکتاتور باشد، او مانند عروسک خیمه شب بازی در دست آمریکا بود و مطالبی مانند اینها.

درباره دموکراسی و چگونگی رسیدن به آن ( بدون ذکر مکان و زمان ) احکامی کلی اراء میدهند که چند نمونه در زیر آورده میشود : « دموکراسی قابل صدور نیست و قابل گدائی هم نمی باشد » . « همین دانستن توانستن در رها کردن قدرت، خود یکی از عوامل مهم دموکراسی است. وبدیل و بدیل سازی لازمه حرکت به سوی دموکراسی است» . یا « قبول بدیل، قبول توافق اجتماعی بوده و اساس و پایه و زیربنای رشد طبیعی دموکراسی است » . « طرد بدیل، تک قدرتی واعلام جنگ، نابود ساز دگراندیشی است »  و « دموکراسی به اخلاق سیاسی نیاز دارد » و بالاخره « دموکراسی.... مانند باغچه گلی است که باید بذر وتخم آن راریخت آبش داد هوا باید مناسب حالش باشد » و « دموکراسی فقط میتواند در شرایط صلح رشد پیدا کند »

« شعار برای دموکراسی هیچ مفهوم عینی وعملی ندارد چرا که دموکراسی و صلح مکمل یکدیگرند و هریک شرایط رشد دیگری را فراهم میآورد » و از این قبیل حرفهای درست، ولی پا در هواکه راجع به آن بحثی ندارم و نقل آن فقط برای استفاده خوانندگان این سطور میباشد که اصل مقالۀ آقای قاسمی رانخوانده اند.

آقای فرهنگ قاسمی وقتی به حمله صدام حسین به ایران می پردازد می نویسد :« که متاسفانه بخشی از اپوزسیون ایران مثل دکتر بختیار و .... حمله او را به ایران تأئید کردند و با او همکارنمود ند....»ٍ  برای خواننده این پرسش مطرح میگردد که آیا تمام مقاله ایشان حاشیه ای طولانی فقط برای نوشتن یک سطر نمی باشد؟ وخواننده حق دارد ازایشان بپرسد منبع ومأخذ این افترا وبهتان چیست؟ چرا و به چه منظوری؟

آقای فرهنگ قاسمی خوب می داند که در اوائل جنگ این اتهام واتهامات دیگری فقط از طرف بعضی از سردمداران رژیم جمهوری اسلامی وهمچنین روزنامه « ایران آزاد » ٍ که توسط خانم آزاده شفیق دختر خانم اشرف پهلوی که در اروپا فقط برای حمله و فحاشی به دکتر بختیار وجبهه ملی منتشرمی شد ( زیراآنان را مسبب انقلاب اسلامی میدانست ) و سراسر تمام شماره های آن ناسزا و بخصوص متوجه دکتر بختیار بود، مطرح گردید.

 خود آقای قاسمی از شیوه و روش جمهوری اسلامی در تهمت زدن به مخالفین خود کاملاً است که بسیاری قربانی آن شدند وسالها درزندان بسربردند. وهنوزهم یکی از ابزاراصلی سرکوب رژیم جمهوری اسلامی است و روزی نیست که عده ای متهم به جاسوسی نشوند.

 آیا پدرایشان یعنی شادروان ابوالفضل قاسمی خود یکی ازاین قربانیان نبود که رَذیلانه اورا متهم به خبرچینی ساواک کردند و سالها بارنج وشکنجه در زندان بسر برد؟ وتأسف باراینکه این موضوع ازطرف آقایان دکتر سنجابی، فروهر، بازرگان وچند نفردیگراثباتاً به سکوت برگزارگردید. این فقط حزب ایران وسازمان جوانان این حزب بود که با پای بندی به اصول اخلاق سیاسی واجتماعی که همیشه اصل خدشه ناپذیرآن بود، صدای اعتراض خودرابلند کردند وطی اعلامیه های مُصرانه خواستند مآخذ دال براین تهمت را انتشاردهند و بازافراد شرافتمندی ازحزب ایران بودند که درحال وهوای آنروزها دردادگاه بعنوان شاهد حضوریافتند وضمن اظهاراِعتماد به ابوالفضل قاسمی اورا پاک ومُبراازاین اتهامات دانستند.

حال اگر مآخذ و منبع اتهامات آقای فرهنگ قاسمی به دکتر بختیار براساس ادعاهای عوامل جمهوری اسلامی باشد باید گفت وای برایشان و درغیر این صورت مآخذ خود را درمورد اتهامات نسبت داده شده به دکتربختیارباید هرچه زودترانتشار دهند.

آقای فرهنگ قاسمی بدون ارائه هیچگونه دلیل ومدرکی اتهمات اثباتاً تکرارکرده اند که درخوریک انسان آزاده و آرمانخواهی  نمی تواند باشد . زیرا آرمانخواهی واعتلاجوئی جزباپای بندی به بعضی مراتب اخلاقی که در رأس آن انصاف قراردارد سازگاری نمی تواند داشته باشد. انصاف یعنی داوری دیگران و خود برحسب موازین قبول بشرمتمدن، زیرا درجامعه مدنی و دموکرات چون اِتهامی به کسی وارد شد هم قانون وهم افکارعمومی دلیل می طلبد درصورت عدم ارائه دلیل مُفتَری شمرده خواهد شد و قابل مجازات خواهد بود. چنانچه درفرانسه روزنامه لوموند همین اِتهام را تلویحاً ( باواسطه گری یکی از خبرنگاران آن با بعضی ازسران جمهوری اسلامی روابط دوستانه داشت ) متوجه بختیارکرد. و بدنبال آن دادخواستی ازطرف دکتر بختیار ونهضت مقاومت ملی علیه روزنامه  دردادگستری فرانسه مطرح گردید وبالاخره روزنامه لوموند محکوم به پرداخت غرامت سمبولیک واِنکارمقاله خود درهمان روزنامه شد.

آیا داوری شجاعانه دکترصدیقی را درباره دکتربختیاربه هنگام نخست وزیری بختیارباید بیاد آقای فرهنگ قاسمی آورد؟ (باوجود اصطکاک هائی که در شورای جبهه ملی بین آنها بعلت برخورد دوشخصیت قوی وجود داشت )  که درآن هنگامه، شجاعانه در جواب خبرنگاران گفت: «  در دوصفت بختیار جای هیچگونه ابهام و شکی وجود  ندارد: یکی وطن پرستی او و دیگری شجاعت ایشان » .

چطورمی توان قبول کرد که آقای فرهنگ قاسمی اعلامیه دکتر بختیاررا درموقع شروع جنگ و محکوم کردن آن نخوانده باشد.

 دکتر بختیار بارها وبارها درمُصاحبه ها وگفتارهای خوداعلام کرد که این جنگ هدیه ایست به جمهوری اسلامی و وسیله ایست برای تقویت وتداوم آن، چه آنرا وسیله ای قرارخواهد داد برای سرپوش گذاشتن برناتوائی های خود دراداره مملکت و سرکوب اعتراضات مردم که در حال اوج گرفتن بود و بی جهت نبود که آقای خمینی « ً این جنگ را رحمت الهی »  ٍ توصیف کرد. بالاخره وقتی نیروهای متجاوزعراق به خارج ازمرزهای ایران رانده شدند و شورای امنیت سازمان ملل قطعنامهً آتش بس و متارکۀ جنگ را تصویب کرد، ودرزمانیکه کشورهای عربی حاضر به پرداخت ملیاردها دلاربعنوان غرامت جنگی به ایران بودند، نهضت مقاومت ملی و دکتر بختیار تنها گروه سیاسی بود که آنرا تأئید کرد و براجرای آن اصرارمی ورزید. وعاقبت کارراهمه میدانید که دراثراِمتناع جمهوری اسلامی دراجرای آتش بَس وشعار

 «  فتح قدس از طریق کربلا »  هزاران نفرجان باختند وملیونها دلارلُفت ولیس شد و بالاخره کاربه نوشیدن جام زهرکشید.

دراینجا اضافه می کنم که اگرهنوز شادروان ابوالفضل قاسمی حیات داشت و درزندان یا ایران بسرمی بُرد، انتشارچنین نوشته ها وطرح چنین اتهاماتی بازازنظرانسانی بنوعی قابل توجیه بود. آلبرت کاموگفته است « من مادر خود را بیش از عدالت دوست دارم ».  ولی درحالیکه ابوالفضل قاسمی رَخت ازاین جهان بربسته است و درسفرخود بفرانسه باتفاق آقای رحیم شریفی دوست وهم مَسلک دیرینَش به مزاردکتربختیاربرای ادای احترام میرود و دسته گل برمزار اومیگذارد چنین تهمت هائی برروی کاغذ آوردن بهردلیل، بی احترامی به خاطره ابوالفضل قاسمی نیست ؟

در باره بختیاروفاجعه جبران ناپذیری که با تسلط جمهوری اسلامی برایران و ایرانی ببارآورد وهنوزهم ادامه دارد نمی توان باین نکته اشاره نکرد که اگر گروهی یا ملتی همگی مرتکب اشتباه مصیبت باری گردند، هیجکس اشتباهی نکرده است و می توان فاجعه را محتوم شمرد. ولی اگردرمیان جمع انسانی پیدا شود که بی ترس و بیم ازطعن همراهان و کینه دشمنان، مردم را ازراهی که میروند برحذردارد، گناهی نابخشودنی مرتکب شده است. زیرا فقط نام او یاد آوروافشاگرمسئولیت خطای رهبرانی است که جمع را به ورطه بلا و مصیبت رهنمون شده اند و بدون جهت نیست که نام بختیاردرایران دربند سانسوراست و در خارج آماج افتراها وتهمت های گوناگون. واین تراژدی یاد آورداستانی است ازکلیله و دمنه:

که درشبی که سرماازحدّ می گذرد، بوزینگانی که در جنگل زندگی میکردند برآن شدند که آتشی برافروزند تاازشّرسرما در امان بمانند. هیم هائی فراهم آوردند و کِرم شب تابی را خُرده آتشی پنداشتند و آنرا در زیرهیزم ها قراردادند وبرآن می دَمیدَند. پرنده ای که درجوارآنان بود به بوزینگان هشدارداد که این ِکرم شب تآب است و آتشی برای شما شُعله ورَنخواهد کرد. ولی بوزینگان به گفته او ارجی ننهادند و چون اصرارپرنده آنان رابخشم آورد اورا دشمن خویش دانستند که مانع گرم شدن آنهان میگردد، پرنده را بقتل رساندند.

مهندس حمید ذوالنور

عضو سابق شورای جبهه ملی ایران و مسئول سابق سازمان جوانان حزب ایران