44-220411
Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: ملک
الشعرای
بهار، شاعر،
سیاستمدار و روزنامهنگار
معاصر ایران
ملک
الشعرای
بهار؛ چهره
ماندگار
ادبیات ایران
بخش
اول
دوم اردیبهشت۶۰
سال از
درگذشت ملکالشعرای
بهار شاعر و
روزنامهنگار
نامدار
ایرانی میگذرد.
زندگی و
تاثیر او بر
ادبیات
معاصر ایران
را در دو بخش
بررسی کردهایم.
بخش نخست:
روزنامهنگاری
و سیاست.
محمد تقی
بهار، معروف
به ملکالشعراء
بهار، در آذر
ماه سال ۱۲۶۵
خورشیدی در
مشهد زاده شد.
پدرش ملک
الشعرای
آستان قدس
رضوی بود و از
شعرای به نام
خراسان. بهار
که از کودکی
شعر میسرود،
پس از مرگ پدر
به فرمان
مظفرالدین
شاه به جای او
نشست و لقب
پدر را گرفت.
بهار از
سنین
نوجوانی،
زمانی که
تنها چهارده سال
داشت، همراه
با پدر در
محافل
آزادیخواهان
شرکت میکرد.
آشنائی با
آزادیخواهان
سبب شد که دو
سال پس از فوت
پدر به جمع
مشروطه
طلبان
خراسان بپیوندد.
روزنامههای
بهار و
نوبهار و
مجله
دانشکده، در
زمینه روزنامهنگاری
از او به
یادگار
مانده است.
چند شعر او
مانند مرغ شباهنگ
و جغد جنگ، و
ترانهی مرغ
سحر، با گذشت
بیش از هشتاد
سال از تاریخ سرودن
آن، همچنان
ورد زبانهاست.
مرغ سحر، پس
از ای ایران،
در نبود
آزادی و
سرودی ملی،
همان کاربرد
را امروز
برای مردم ایران
دارد.
زندگی بهار
علاوه بر
شاعری با
سیاست و
روزنامهنگاری
نیز در
آمیخته بود.
آنها
آنچنان در هم
تنیده شدهاند
که تشخیص این
که کدام یک در
خدمت دیگری
است، چیزی
است در حد غیر
ممکن. بهار پس
از پیروزی آزادیخواهان
در جدال شاه و
ملت،
روزنامهی
"نو بهار"،
ناشر افکار
حزب دموکرات
خراسان را
منتشر کرد. از
آن پس "بهار"ها
بودند که پشت
سر هم به دست
چاپ سپرده میشدند.
با تعطیل "نو
بهار"،
"تازه بهار"
میآمد و پس
از آن دوباره
نوبهار جای
تازه بهار را
میگرفت.
پایداری او
در انتشار
روزنامه و
مقالههای
آزادیخواهانه،
بدون تردید
به مذاق مستبدین
خوش نمیآمد.
به تبعید
فرستادندش.
بازگشت از
تبعید پس از
هشت ماه،
نوبهاری
دیگر را به
دنبال داشت.
این بار اما
برای نخستین
بار، بهار
مطالبی نیز
پیرامون
آزادی زنان
در آن روزنامه
به چاپ
رسانید.
دکتر
صدرالدین
الهی،
نویسنده و
روزنامهنگار،
در سالهای
دیر و دور،
گفت و گوی
مفصلی با
دکتر پرویز
ناتل خانلری
در مورد بهار
کرده است.
مصاحبهای
که از
یادگارهای
ماندگار او
خواهد بود.
دکتر
الهی،"ایرج
میرزا" شاعر
نامدار را در
سرودن شعر
برای آزادی
زنان پیشقدمتر
از بهار و
زبان شعر او
را قاطعانهتر
از بهار میداند:
«مسئلهی
آزادی زن و
حجاب،
مسئلهای
بوده که با
تجدد فکری به
ایران آمده و
باید بگویم
جرأتی که
ایرج میرزا در
نقد حجاب و
آزادی صورت
زن داشته،
هیچ شاعر دیگری
نداشته است.
چه در
"عارفنامه"اش
و چه فرضاً در
شعری که
میگوید:
حجاب دارد و
دل را به جلوه
آب کند
نعوذوبالله
اگر جلوه بیحجاب
کند
فقیه شهر به
رفع حجاب
مایل نیست
چراکه هرچه
کند حیله در
حجاب کند
گفتن این
حرفها در
سال ۱۳۰۱
جرأت
میخواهد. البته
بهار جزو
همهی آن
کسانی بوده
که معتقده بوده
زن باید آزاد
باشد، روی زن
نباید بسته
باشد. پروین
هم همین
اعتقاد را
دارد، ولی
قرصی زبان ایرج
را من کمتر،
حتی در
نوشتهها
دیدهام.»
میهن پرستی،
دلیل
ماندگاری!
بهار نقش
زبان و
ادبیات
فارسی را
آنچنان مهم میدانست
که استقلال
سیاسی و
شخصیت ملی را
در بقای آن میدید.
او در یکی از
مقالههایش
مینویسد:
«امروز ایامی
فرا رسیده
است که
بایستی این
فن از طرف خود
ملت حمایت
شود و مردم
دریابند که
حیات سیاسی و
اجتماعی و
اقتصادی آنها
رهین زبان و
ادبیات آنهاست
و برای بقای
شخصیت ملی و
استقلال
سیاسی خود
باید از
نویسندگان و
گویندگان با
علاقه و التهاب
تمام حمایت
نمایند.»
بهار این
زبان غنی را
نه تنها در
شعر خود که در
روزنامههایش
نیز به کار میبرد،
تا مردم را در
جریان
کاربرد درست
آن بگذارد.
دکتر
خانلری،
استاد
دانشگاه،
پژوهشگر و
ادیب مشهور
ایران، بهار
را در مقایسه
با استادانی
مانند جلال
همائی و بدیعالزمان
فروزانفر،
ادیب بزرگ مینامد.
خانلری اما
از نظر حضور
موثر بهار در
تاریخ معاصر
ایران، یک
صفت دیگر نیز
بر او میافزاید:
«ادیب بزرگ
میهن پرست.»
خانلری میگوید
راز امتداد
تاریخی بهار
را باید در
میهن پرستی
او جست و یافت.
تزلزل سیاسی
در آثار
باقی مانده
از بهار، به
ویژه در نامههایش،
به وضوح گاه
یک تزلزل
سیاسی دیده
میشود.
زمانی نامهای
مجیزآمیز
برای رضا شاه
مینویسد و
او را میستاید
و گاه به خاطر
مقالات تند
سیاسی راهی
زندان میشود.
دکتر خانلری
با این جمله
که "ادبا
برای زندگی
کردن باید
ستایش
پادشاه را میکردند"،
گویا خواسته
است این
تزلزل سیاسی
را یک شست و
شوی ادبی
بدهد. دکتر
الهی اما نظر
دیگری دارد:
«خانلری در
این مورد حق
دارد. برای
اینکه خود او
بارها مورد
انتقاد قرار
گرفته بود که
چرا پست قبول
کرده، وزیر
شده، معاون
وزیر و یا
سناتور شده
است. این
توجیهاش هم
برای خودش
قابل توجه
است. اما من معتقدم
این تزلزل
نیست، این
تغییر فکر هر
آدم متفکری
است در هر
زمانی.»
الهی میافزاید:
«بله؛ بهار از
یک انتها به
انتهای دیگر
رفته است.
شاید باور
نکنید که
وقتی تبعید
بهار به
اصفهان تمام
میشود و
برمیگردد،
به او توصیه
میکنند که
شعری در
بارهی
دیروز و امروز
ایران بگوید.
او شعری
میسازد که
در مجلهی
"ایران
امروز" به
مدیریت
مرحوم حجازی
چاپ میشود. در
این شعر که
قصیدهی
بلندی هم
هست،
میگوید دیروز
آنجوری
بود و امروز
اینجوری
است. در آخر هم
وقتی به مدح
رضاشاه
میرسد،
میگوید:
صاحب قران
شرق، رضاشاه
پهلوی
شاهنشهی که
سایهی خلاق
اکبر است
"ظلالله"
را میگوید
دیگر. اما
نباید به او ایراد
گرفت. او فکر
کرده امروز
که او را سر
کار گذاشتهاند
و
خواستهاند
شعری بگوید
که امروز و
دیروز را
مقایسه کند.
مقایسههایش
هم درست
هستند. اما
نمیشود این
را دلیل
تزلزل سیاسی
بهار دانست.
بعد از آن
هم آمده برای
محمدرضا شاه
شعر گفته و
بسیار منطقی
به او توصیه
کرده چهکار
بکند و
چهکار نکند.
بعد از آن هم
به سمت جریان
چپ، البته چپ
که نه، صلح
آمده و
قصیدهی
"جغد جنگ" را ساخته
است. اینها
بههرحال
نشاندهندهی
تحول فکری یک
شاعر است.»
دکتر صدرالدین
الهی اضافه
میکند:«شاید
این حرف من
کمی عجیب و
غریب باشد.
اما من
اعتقادی به
اینکه
اینها به
جناح چپ پیوسته
بودند،
ندارم. من
معتقدم که
اینها
آزادیخواه
بودند و جناح
چپ ما در آن
روز، بیشتر
از سایر
جناحها از
آزادی صحبت
میکرد.
بهخصوص بعد
از
غیرقانونی
کردن حزب
توده،
تشکیلاتی که
تشکیلات
روسی بود و صورت
ظاهر را حفظ
میکرد و
وابستگی
سیاسی و سازمانی
هم داشت،
آدمهایی که
کمی آزاد فکر
میکردند،
به این
جریانات
پیوستند.
جمعیت مبارزه
با بیسوادی
تشکیل شد،
دهخدا رییس
آن بود. جمعیت
هواداران
صلح را
داشتیم که
بهار در آن
عضو بود.
اینها
کسانی هستند
که فکر آزادی
و فکر رهایی انسان
را در
ذهنشان
داشتند و
وقتی به
ایدهآل و
اعتقادی
رسیدند،
حرفی که
داشتند را
میگفتند.
خیلی ساده.
نباید گفت که
رفته عضو
فلان تشکیلات
شده بود، نه
اینطور
نبوده. البته
نمیتوانم
انکار کنم که
تأثیر محیط
در او نبوده،
اطرافیان
فشار
نمیآوردهاند
و به اصطلاح
شستشوی
مغزیاش
نمیدادهاند،
ولی
بههرحال
خودش هم در
نهاد آدم
آزادهای
بوده است.
دهخدا، سعید
نفیسی،
بهار و خیلیهای
دیگر در آن
زمان با این
جریانات
همگام
بودهاند.»
تحول در نثر
نثر بهار را
در آغاز خیلیها
نمیپسندیدند
و آن را به نثر
منشیها و
میرزا بنویسها
تشبیه میکردند.
بهار، مدتی
به تقلید از
یک نویسنده
چپ، "محمد
امین
رسولزاده"،
تحولی در نثر
خود به وجود
آورد. اما کم
کم راه خود را
یافت و با
نوآوری و
رایج کردن
واژههایی
که مهجور و
حتی
ناشناخته
بود، به یکی
از پایهگذاران
نوگرایی در
زمان خود
تبدیل شد.
همین واژه
"روزنامه"
نیز از جمله
کلمات ساخت
اوست.
Bildunterschrift: خانلری
وجه تمایز
بهار را با
دیگران در
همین پویندگی
در علوم ادبی
میداند.
علاوه بر آن "
در جراتش در
این که
مضامین شعری
خود را در
لباسهائی
عرضه کند که
در سنت شعر
اصلا برای آن
چنین اجازهای
صادر نشده
است." بهار در
قصیده
"آذربایجان"
میسراید:
"جرم خورشید
چو از حوت به
برج بره شد/
مجلس
چهاردهم ملعبه
و مسخره شد/"
تفاوت در
وطنیهها
تصنیف سازی
در اذهان
عمومی و میان
شاعران، کاری
حقیر به شمار
میآمد. حتی
زمانی که
شیدا و عارف
به سرودن آن
پرداختند.
بنا به گفته
دکتر
خانلری،
زمانی که بهار
به کار تصنیف
سازی روی آورد،
تصنیف هم جای
خود را در
ادبیات
مکتوب ما باز
کرد. در حالی
که همان
امتیازی را
که خانلری
برای وطنیههای
بهار قائل
است، میتوان
در ترانههای
عارف نیز دید.
دکتر الهی
میان این
وطنیهها
تفاوتی میبیند:
«درست است،
منتها با یک
تفاوت و آن
اینکه آن تصنیف
یک بار سیاسی
و انقلابی
سنگینتری
دارد. تصنیف
"مرغ سحر"،
یک بار درد
اجتماعی را
با خودش دارد
و به این دلیل
است که مورد
توجه قرار
میگیرد. وقتی
میگوید:
"مرغ سحر
ناله سرکن" و
یا بندی که میگوید:
"نغمهی
آزادی نوع
بشر سرا"،
متفاوت است
با "از خون
جوانان وطن
لاله دمیده".
یعنی کمتر
حالت شعاری
دارد و به این
دلیل بیشتر
میماند.
میشود گفت
که شعر عارف
شاید کمی
خصوصیتر و وطنیتر
است و "مرغ
سحر" عامتر.»
دکتر الهی
روی آوردن
بهار را به
حرفه
روزنامهنگاری،
زمینهای
برای کار
ترانه سرائی
او میداند:
«زبان
روزنامه آدم
را به طرف
مردم میبرد
و به طرف مردم
بردن، زبان
را ساده
میکند. در
عین پیچیدگی
و در عین سختی
قصیده، شما
ناگهان با زبانی
طرف میشوید
که مردم آن را
میفهمند. تا
پیش از
بهارسابقه
نداشته این
کلمات
عامیانه در
قصیدهها
بیایند. قصیده
چیز فاخری
بوده،
جبهشان را
میپوشیدند،
میایستادند
پیش شاه،
میخواندند
و میآمدند
پایین. در
حقیقت، بهار
قصیده را
آورده است به
میان مردم و
به زبان مردم.
مثلاً طیاره
سوار شدن را
در نظر
بگیرید.
همهی ما
سوار
شدهایم.
بهار برای
شرکت در
جشنی، دارد
میرود به
روسیه. وقتی
طیاره را وصف
میکند،
میگوید:
روز آدینه
ببستیم ز ری
رخت سفر
پر کشیدیم
سوی دیلم و
دریای خزر
بر بساطی
بنشستیم،
سلیمان
کردار
که صبا خادم
او بود و
شمالش چاکر
به یکی پرش،
از بر رسیدیم
به بحر
به دگر پرش،
از بحر
رسیدیم به بر
سوار شدن به
هواپیما و رسیدن
آن با یک
حرکت، به
دریا و از
دریا به ساحل،
سابقاً در
قصیدههای
ما نبوده است.
این است که
شعر بهار با
مسائل روز
طرف میشود.
قصیده را در
این قالب
میسراید.
آخر آن هم
قصیدهی انوری
را استقبال
میکند و
میگوید:
هم بر
آنگونه که
استاد
ابیوردی گفت
به سمرقند اگر
بگذری ای باد
سحر
نامهی اهل
خراسان، به
بر خاقان بر»
الهه خوشنام
تحریریه:
جواد طالعی
|