00-000511
مبانی
اندیشه های سیاسی
وبرنامه های
اجرائی
دكتر
شاپور بختیار
۱ ـ مقدمه :
در این
متن، فلسفه سیاسی،
اصول
اعتقادها و
مبانی
برنامه های
اجرائی من برای
تحقق اندیشه
هایم آمده
است.
از پیش
یادآوری كنم
كه این اصول
به تعبیر دیگر
همانا
خواسته های
ملت ایران
است به
هنگامی كه با
حركت تند و
پرخاشگرانه
خود رژیم
دربار را طرد
كرد و در
برابر آن
شعارهای «استقلال،
آزادی و
عدالت
اجتماعی» را
به عنوان
خواست های بنیادی
خود ارائه
داد. ازاین رو
بجا میدانم
كه با نگاهی
زودگذر به
آنچه از آغاز فتنه
خمینی تاكنون
گذشت از
سرنوشت
خواسته های
ملت ایران
بار دیگر به
اشاره یاد
كنم.
ملت ایران
از آنچه
دربار میكرد
و استقلال
اقتصادی ایران
را در برابر
امپریالیسم
و خواسته های
تجاوزگرانه
آن بر باد میداد
رنج می برد.
دربار، با
دردست داشتن
تمام اهرم
های قدرت راه
غارت منابع
طبیعی ایران
را برای امپریالیست
ها هموار
كرده بود و در
برابر،
دروازه های ایران
را بروی
كالاهای مصرفی
غیر ضروری و
غالبا تجملی
گشوده بود.
اگر
صنعتی بر پا میشد
صنعت مونتاژ
بود كه لاجرم
به تكنولوژی
كشورهای
صنعتی
همواره نیازمند
بود. سرمایه
گذاری های بی
رویه توسط
شركتهای چند
ملیتی در
رشته های غیر
اساسی
اقتصاد با
مشاركت سرمایه
های ملی روز
به روز فرصت
های تازه ای
را برای
چپاول ثروت
ملی فراهم میساخت،
قطب های دروغین
شهری در
سراسركشور
پدید آمد و بدین
سان از یك سو
نظام
كشاورزی
سنتی ما درهم
نوردیده شد
كه ناگزیر از
واردكردن
مواد خوراكی
شدیم و ازسوی
دیگر در
سراسركشور
بازار زمین
دچار رونق بی
رویه گردید و
به گونه ای سرسام
آور مصرف
كنندگان
مسكن را در
فشار و تنگنا
گذارد.
ملت ایران
از دنباله
منطقی این یورش
امپریالیسم
نو كه همانا
نابودی
استقلال
اقتصادی ایران
بود آگاهی
داشت و به
روشنی میدانست
كه فقدان
استقلال
اقتصادی یعنی
از میان رفتن
استقلال سیاسی
و از همین رو
در آن فضای سنگین
و دهشت بار گریخته
و جسته
بانگهای
اعتراض به
گونه های
متفاوت
برخاست گاه
اهل سیاست و
قلم با نامه
ای سرگشاده
گاه با
اعتراضی از
سوی گروه های
اجتماعی چون
حقوقدانان و
نویسندگان و
حتی گاه بافریاد
گلوله. ..
اما
از یك سو
سازمان
سنگدل امنیتی
به تجویز
نسخه های
همان امپریالیسم
نفسها را در
گلوی ملت ایران
میگرفت و از
سوی دیگر
رسانه های
گروهی رژیم
با تكیه به
بلند گوهائی
كه به خرج ملت
تا ژرفای میهن
ما و در همه
پهنه
كشورمان پیام
میبرد با
همدستی
روزنامه های
مزدور هرگونه
آوائی جز
صدای اهریمنی
دستگاه را
خاموش میكرد
و بدینسان
آزادی راكه
نه تنها
خواسته طبیعی
انسانها كه
ضامن معتبری
برای
پاسداری از استقلال
كشوراست به
زندان میكشیدند.
ملت ایران
خواستار
"عدالت
اجتماعی"
بود زیرا در
توزیع ارزش
افزوده سهم
ناچیزی ازآن
گروه كار و سهم
بزرگی متعلق
به گروه سرمایه
بود.
تبعیض
كه بزرگترین
عامل عقده زا
و كینه ساز
است بیداد میكرد.
همه جا
نورچشمان
دستگاه،
اهرم های
قدرت را در
دست داشتند
بی آنكه
سزاوار
باشند. این
نورچشمان
همه جایگاههای
بزرگ را از
ارتش گرفته
تا دستگاه
های اداری ویژه
خود كرده بودند
و در همه شئون
اقتصادی، اجتماعی،
علمی و هنری
به ناروا
موضع گرفته
بودند و هر یك
در برابر
چشمان مردم
زحمتكش ایران
كه بسی شایسته
بودند از
چنان مزایا و
مواهبی
برخوردار
بودند كه
دلها را از كینه
می آكندند. این
خشم فرو
خورده و بغض
های در گلو
شكسته خاموش مایه
انفجاری بود
كه سرانجام
بدانسان كه میدانیم
جلوه كرد و
ملت ایران با
قاطعیت
دربار را در
هم كوفت. این
رویداد تاریخی
در سایه یگانگی
بی نظیر مردم
و اتحاد همه
گروه های سیاسی
و اجتماعی پیش
آمد بی آنكه
در یك نظم
سازمان یافته
شكل گرفته
باشد در نتیجه
هم از پیش
برنامه های
جایگزین
چنان
دستگاهی با
دقت مطلوب
روشن شده
باشد.
در این
میان و درگیرودار
چنان معركه
تاریخی
گروهی
روحانی نمای
چپاولگر
چونان مردار
خواران
گرسنه گردا
گرد مردی خشك
اندیش و نا شایست
را كه خیال
خام
امپراطوری
جهانی
اسلامی را در
سر می پرورد
گرفتند و از
چنین فرصتی
سود جستند. اینان
در مقیاس بین
المللی نیز
از پشتیبانی
آشكار و نهان
دو ابر قدرت
جهانی
برخوردار
بودند. یكی
ابر قدرت
غربی كه طرحی
را برای
مبارزه نهائی
با كمونیسم
به عنوان
نسخه ای بی
بدل تجویز
كرده و برای
چنان پیكاری
جستجوگر پایگاهی
مردمی است و دیگری
آن ابر قدرتی
كه دنباله ویرانگری
خشك اندیشان
را میشناسد و
افراطی شدن
شعار های ملی
و جهت گیری آن
را به سوی
كمونیسم بین
المللی برای
دراز مدت در
سر دارد و
مهمتر آنكه
اتحاد
اسلامی را
تجربه كرده و
با نقاط ضعف آن
آشناست.
دار و
دسته روحانی
نمای
خونخوار در
كوتاه ترین زمان
ممكن همه
خواست های
ملت ایران را
واژگون
كردند:
استقلال
اقتصادی و سیاسی
ایران را بر
پرتگاهی ژرف
كشاندند
چنانكه ظرف
مدتی كمتر از
شش ماه آثار
ورشكستگی در
سیمای
اقتصاد ایران
آشكار شد و
بانگ تجزیه
طلبی از هر
گوشه و كنار
كشور برخاست
تا جائی كه
نظریه
انتقال بیگانگان
به خاك میهن
ما به
خوزستان،
عنوان شد و خلیج
فارس به
صراحت "خلیج
اسلامی"
خوانده شد. از
خونهای
برخاك ریخته
مدال
افتخاری سرخ
رنگ برسینه
روحانی
نماهای خون
آشام درخشیدن
گرفت و یكباره
جنبش مردم تغییر
عنوان داد و
رنگ به
اصطلاح
اسلامی به
خود گرفت و
نام "ملت"
درمیان
مفهوم "امت"
رنگ باخت پرچم ایران
و شیر و خورشید
آن مُهر
"طاغوت"
خورد و تاریخ
تابناك ما، این
سند بی چون و
چرای هویت
ملت ما به لجن
كشیده شد. نام
فردوسی ها و
حافظ ها و خیام
ها به تندی
مطرود شد و
هزاران نام
ناشناخته بیگانه
بر
دانشگاهها و
خیابانها و میدانهای
شهر ها نهاده
شد. آری چنین
بود سرنوشت
خواسته های
ملت دلیر ایران
از شعار
«استقلال»
شعار « آزادی »
نیز سرنوشتی
جز این
نداشت، از
همان زمان
خروج شاه از ایران
بیدادگاههائی
صد چندان شوم
تر از آنچه رژیم
شاه داشت بر
پا شد، جوخه
های تیر مردم
كُرد و بلوچ و
تركمن صحرا و
خوزستان را
به رگبارهای
مرگ بار بست.
از طفل 8 ساله
تا پیر مرد
نود و چند
ساله، از
جوانان
تندرست و برومند
تا بیماران
در حال نزع و
مصدومان و
مجروحان از
اعدام های
جمعی این كثیف
ترین پدیده
های تاریخ
بشری ایمن
نماندند،
روزنامه ها و
احزاب سیاسی
مخالف به زنجیر
توقیف و تعطیل
كشیده شد،
چماقداران و
قداره بندان
بر همه شهرها سایه
شوم امام
قلابی را
گستردند و
نفس ها را در سینه
ها شكستند، چندانكه
روی آن رژیم
طاغوتی را سفید
كردند، گو
آنكه دنباله
منطقی این
آشفته بازار
دهشت نه تنها
تأئیدی بر
"عدالت
اجتماعی" نیست
كه ویرانگر
آن است. اما
گفتنی است كه
در یك دوران
كوتاه تر از
كوتاه همان
مرده خواران
فرومایه
آغاز چپاول
كردند، بانك
های خارجی
حسابهای تازه
به نام نامی اینان
گشودند،
ثروت به یغما
رفته ملی در
بازارهای
جهانی از سوئیس
گرفته تا آمریكا
به مزایده
گذارده شد،
هواپیماهای
ملی ایران
بصورت یك وسیله
خصوصی به سوی
مغرب زمین و
انباشته از
اموال متعلق
به ملت و
بعنوان غنائم
جنگی به
پرواز آمدند
تا از فروش
آنها جیب بی
انتهای این
رهبران
قلابی را پر
كنند و در
برابر برای
"مستضعفین"
سهمی جز بیكاری
و فقر و بیماری
باقی نماند و
اگر ته بساطی
از زیورهای
كم بهاء
داشتند آنها
را نیز به دست
سالوس "آقا" و
نزدیكان ایشان
سپردند. شهرها
را بیكاران
گرسنه و دریوزه
گران و ژنده
پوشان
آكندند. ..و چنین
بود پاسخی كه
به ملت ایران
و خواست ایشان
برای "عدالت
اجتماعی"
داده شد
۲ ـ
فلسفه واصول
عقاید سیاسی
بارها
این پرسش با
من در میان
نهاده شده كه
اصول اندیشه
ها و
اعتقادهای سیاسی
من چیست و
برای تحقق
آنها چه
برنامه هائی
در نظر دارم؟
در
پاسخ این
پرسش ها نخست
باید بگویم
كه من بارها
اعتقاد خود
را به یك رژیم
سوسیال
دموكرات
اعلام داشته
ام اما در اینجا
به كوتاهی و
در مقیاس بسیار
كلی، فلسفه سیاسی،
اصول
اعتقادها و
مبانی
برنامه های
اجرائی خود
را كه برای
تحقق اندیشه
هایم درنظر
دارم، برای
آگاهی ملت ایران
عرضه میدارم: موضوع
اندیشه بنیادی
سیاسی من در یك
كلمه « انسان »
است و هدف من نیك
بختی اوست. من
هر برنامه
اجتماعی یا
اقتصادی را
افزاری برای
تحقق به این
هدف می پذیرم
و چنین می اندیشم
كه انسان را
در نقطه پیوند
تولید و مصرف
از دو دیدگاه
متفاوت نگریسته
اند و این خود
تحلیلی است
كه سرانجام
هدف را با وسیله
جابجا كرده
است،
دانشمندان
اقتصاد، انسان
را به دیده
"وسیله تولید"
در دستگاه
تولیدی نگریسته
و عالمان
اجتماعی آن
را به دیده
"مصرف
كننده" و در این
گیرو دارخود
انسان بدست
فراموشی
سپرده شده
است.
بر پایه
این اندیشه
فلسفی، من سه
اصل زیر را به
عنوان
اعتقاد های
اساسی خود
عنوان میكنم:
ـ میهن
دوستی
در
بزرگ
خانواده ایرانیان
از دیرباز و
به شهادت تاریخ
مفهوم "میهن"
از معنای ویژه
برخوردار
بوده است و این
مفهوم در
فرهنگ ایرانی
با همه هجوم
های بیگانگان
جای ممتاز و
استوار و
والای خود را
نگاهداشته
است و از همین
رو احترام به
میهن و
پاسداری
ازآن را نخستین
اصل میشناسم
و به تجهیز نیروهای
ملی برای
پاسداری
ازآن و دفاع
از مرزو بوم
تأكید
فراوان دارم.
نكته ای كه
نباید
فروگذارده
شود این است
كه احترام به
میهن و قوم ایرانی
در بردارنده
این معنی نیست
كه باید برتری
قومی و نژادی
ایرانیان را
باور داشت و یك
پانیسم یا
تبعیض نژادی
و قومی را پذیرا
شد. وقتی سخن
از احترام و
دوستی
متقابل میان
ملت های جهان
در میان است
به طور طبیعی
دیگر جائی
برای برتری
گرائی وجود
نخواهد داشت.
ـ
آزادی
من
برآنم كه
شكوفائی
جامعه در همه
زمینه های سیاسی،
اقتصادی، اجتماعی
و فرهنگی بی
آن كه از
آزادی
برخوردار باشد
میسر نیست و
خودكامگی
فردی وگروهی یا
حزبی در هر
حال باز
دارنده پویائی
جامعه و در نتیجه
باز دارنده
كار پیشرفت و
توسعه مطلوب
است. تجربه
تاریخ، بهترین
شاهد این
مدعاست، در
همه دستگاه
های خودكامه
از هر گروه كه
بوده و هستند
پیدائی خشك
اندیشی، كندی
رشد و پیشرفت،
بی برگ و باری
خلاقیت
انسانها از
بدیهی ترین
دنباله های
منطقی چنان
رژیم هائی
بوده است و در
این گونه
دستگاهها
بطور ذاتی
امكان سود
بردن از اندیشه
ها از میان
برداشته شده
و علاوه بر آن
انسانهای محیط
كه چون دیگر
انسانها
خواهان
آزادی هستند
از نیك بختی
به دور مانده
اند
من
انسان را به
ذات، خواهان
و دوستار
آزادی میدانم
و نیك بختی او
را چون دیگر نیازهای
طبیعی به
آزادی
وابسته می
شمارم. همچنین
برآنم كه
حضور آزادی
دریك دستگاه
حكومتی
بزرگترین
فراهم ساز
توان آفرینش
انسان است و
از همین رو
نگاهداری
جانب آزادی
را در زمینه
های بیان، نگارش،
معتقدات سیاسی،
دینی و
مذهبی،
اجتماعات و
مانند اینها
ضرورتی
اجتناب نا پذیر
میدانم و به
رأی اكثریت
مردم در
استقرار
نهادهای
قانون
گذاری، اجرائی
و قضائی به
خاطر تحقق یافتن
حكومت مردم
بر مردم
احترام میگذارم
و آن را از
اصول
معتقدات سیاسی
خود میشمارم.
ـ سوسیالیسم
من
سوسیالیسم
را به عنوان یك
افزار توانا
برای
برپاداشتن یك
عدالت
اجتماعی می
شناسم و بر
آنم كه توزیع
دادگرانه در
آمد ملی با
تأكید برسهم
كار در تولید
ملی شرط اصلی
بقای جامعه
انسانی است.
به بیان دیگر
باور داشتن این
اصل كه
دادگری
درگسترده ترین
معنای خود
تأمین كننده
نیك بختی
انسان است و
توزیع
دادگرانه
ثروت كه یكی
از اركان
عمده جانب
داری از
عدالت است و
از سوی دیگر
نقش "كار" چه
برخاسته از
اندیشه
انسان باشد یا
تن او سهم تعیین
كننده ای را
در تولید ملی
داراست. توجه
ویژه به چنین
عامل بنیادی
را به عنوان
مبنای اساسی
در توزیع
ارزش افزوده
ضروری میدانم
و از آنجا كه این
معنی در
دستگاه
اقتصادی سوسیالیستی
درعالیترین
شكل علمی و
منطقی مورد
توجه است،
استقرار این
نظام را به
عنوان یك
مكانیسم تحقق
بخش دادگری
اجتماعی در دیده
دارم و آن را
از اصول
مرامی خود میشمارم.
ناگفته
نماند كه در
جهان امروز
سوسیالیسم
در یك طیف
گسترده
معانی مختلف
به خود گرفته
است و از آن
جمله چنان
سوسیالیسمی
است كه با
جهان نگری
مادی در آمیخته
و یگانه پایگاه
ایدئولوژیك
حزب ها و گروههای
گونه گون سوسیالیستی
است. گو اینكه
درون این
گروهها
تعارضها و
تضادهای
داخلی چشم گیری
موجود است
اما پیروی از
مكتب فلسفی
مادی در همه
آنها مشترك
است. من باور
داشتن جهان
نگری مادی را
شرط لازم برای
باور داشتن
سوسیالیسم
نمیدانم و بر
آنم كه
اعتقاد به
خداوند و آفریدگار
جهان و باور
داشتن یگانگی
پروردگار
مخالف نظرات
اقتصادی این
مكتب نیست.
۳ ـ
اصول سیاست
ها، برنامه
ها ومكانیسم
های اجرائی
من
برای تحقق
اصول سه گانه
ای كه از آن یاد
كردم ترسیم
خطوط مشی
انشاء سیاست
ها و استقرار
مكانیسم های
اجرائی
متناسب را
ضروری میدانم
كه در كلی ترین
بیان رئوس
آنها بدین
قراراست :
- حاكمیت،
حق مسلم و بی
چون و چرای
مردم است. به بیان
دیگر خواست و
اراده مردم
سرچشمه هر
تصمیمی در
نحوه اداره
كشور است و در
این اعمال
اراده ملت ایران
فارغ از آن كه
زن یا مرد
باشند و از
نظر دیانت در
اكثریت
باشند یا در
اقلیت،
برابرند. به بیان
دیگر هویت تعیین
كننده هر ایرانی
در درجه نخست
از تابعیت
ملی او
سرچشمه میگیرد
و در قلمرو
حقوق ملی
هنگامی كه
سخن از ایرانی
میرود، در
بردارنده هر
ایرانی است.
خواه مرد
خواه زن،
خواه اكثریت
دینی، خواه
از اقلیت،
قلمرو دیانت
و مذهب بیشتر
بر احوال
شخصی افراد
نظارت دارد.
ـ به نظر
من اداره
امور باید
مبتنی بر اصل
تفكیك قوای
مقننه،
اجرائیه و
قضائیه باشد.
ـ قوه
مقننه باید
درچارچوب دو
مؤسسه، یكی
مجلس شورای
ملی و دیگری
مجلس های ایالتی،
نهادهای
قانونی ملی و
منطقه ای را
تصویب وعرضه
كند.
ـ
دولت در
مجموع، عهده
دار تعیین خط
مشی سیاسی،
برنامه ریزی
اجتماعی -
اقتصادی
جامع ملی و هم
آهنگی آن و
همچنین عهده
دار دفاع از
كشور و
مرزهای آن در
برابر تهاجم
بیگانگان و
پاسداری از
استقلال
كشور و پیشگیری
از تجزیه آن
از راه بسیج یك
ارتش ملی و
مردمی است. نیز
دولت عهده
دار تنظیم
روابط خارجی
و ترسیم خطوط
اصلی سیاست
خارجی
درچارچوب
استقلال
اقتصادی و سیاسی
كشور با رعایت
جانب احترام
متقابل و
دوستی با سایر
دولت هاست.
ـ
درتنظیم سیاست
های اقتصادی
و اجتماعی
مبانی زیرین
درنظر است:
*
منابع طبیعی
چون: دریا،
مرتع ها،
جنگل ها،
آبهای
زراعی،
معادن و زمین
در مقیاس های
بزرگ، از آن
همه مردم ایران
است.
* ارزش
افزوده، برخاسته
از تولید ملی
در درجه نخست
از آن انسان
كار آفرین
است.
*
مبنای مزد
اقتصادی،
مزد برابر
برای كار
برابر است و
نقش كار در ایجاد
میزان ارزش
افزوده تعیین
كننده میزان
مزد اقتصادی
است.
*
مبنای مزد
اجتماعی، حداقل
نیاز انسان
است برای تأمین
زندگانی.
*
مالكیت تأسیسات،
اعم از تأسیسات
تولید
كشاورزی یا
تأسیسات آن
گروه از صنایع
كه مالكیت
خصوصی آنها
مجاز شناخته
شود یا برای
مسكن بر قرار
شده باشد
محترم است.
*
مالكیت نقدینه
و اوراق
بهادار،
درقلمرو
مالكیت
خصوصی است و
برحسب نوع و میزان
آن مشمول مالیات
است.
* طرح
ریزی و اجرای
برنامه های
كشاورزی از
اولویت ویژه
برخوردار
است. این
برنامه ها باید
از یك سو با
برنامه های
صنعتی و از
سوی دیگر درپیوند
با نیازهای
ملی به مواد
خوراكی هم
آهنگ شود. نیز
در برنامه
های كشاورزی
حمایت از قیمت
فرآورده های
كشاورزی
توسط زارعان،
خدمات دفع
آفات نباتی، كمك
به مكانیزه
كردن
كشاورزی
توسعه شبكه
آبیاری و
مانند آنها
برعهده دولت
است.
سازمان
تولید، باید
برمبنای
نهادهای ملی
و مردمی و با
توجه ویژه به
سنت های دیرین
منطقه ای با
نظر
كشاورزان
سامان بگیرد.
*
برنامه ریزی
توسعه صنعتی،
باید درجهت
بی نیازی
هرچه بیشتر
كشور به قدرت
های صنعتی
خارجی و ساخت
صنایع مولد
در ایران و از
سوی دیگر
مكمل برنامه
های توسعه
كشاورزی و
صنایع
وابسته به
كشاورزی
باشد.
* صنایع
زیربنائی و
صنعت نفت ملی
است و صنایع
بزرگ مصرفی میتواند
از راه سرمایه
گذاری دولت و
مردم اداره
شود و صنایع
كوچك و صنایع
سنتی در مالكیت
مردم است. در
همه این صنایع
اعمال سیاست
استثمار
زدائی ضروری
است.
*
بهره برداری
از معادن
بزرگ و اساسی
ملی است و بهره
برداری از
معادن سطح
الارضی كه
دردرجات دوّم
و سوّم اهمیت
است میتواندخصوصی
باشد.
*
بهره برداری
از منابع كشاورزی
به حسب ابعاد
تولید، خصوصی
و یا با
مشاركت دولت
است.
*
خدمات بانكی
مطلقا تحت
ارشاد و هدایت
برنامه های
دولتی است.
*
خدمات بیمه
ای از هرگونه
كه باشد ملی
است.
*
بازرگانی
داخلی آزاد
است و دولت
تنها در برنامه
های خود
اعمال سیاست
های پیش گیری
از تورم را در
نظر خواهد
داشت.
*
دربازرگانی
خارجی با تأكید
بر دوری جستن
از تك تولیدی
و گرایش به
تنوع بخشیدن
به تولیدات
كشاورزی و
صنعتی، چنان
سیاستی مورد
نظر است كه
درآن جانب
داری از ورود تكنولوژی
صنایع موّلد
و سرمایه
گذاری های
تولیدی بطور
مؤكّد ملحوظ
باشد و دولت
درسرمایه
گذاری های
ضروری و بزرگ
كه مردم
توانائی آن را
ندارند با
مردم مشاركت
وآنها را یاری
خواهد كرد. در
تنظیم سیاست
بازرگانی
خارجی توجه
به سرمایه
گذاری های
كارزا در پیوند
با سیاست كار
و اشتغال
مورد
نظرخواهد بود.
*
درتنظیم سیاست
كار توجه به
خشنودی
انسان كار آفرین
از كار، اصل
است و مدل های
اشتغال در پیوند
باسیاست های
كلی اجتماعی
اقتصادی و میزان
ایجاد كار
سرمایه گذاریها
ترتیب داده میشود.
همچنین در
ترسیم خطوط
كلی سیاست
كار ملاحظات
مربوط به
منابع
انسانی، آموزش
نیروی كار با
توجه ویژه به
فرهنگ ایرانی
مورد نظر
خواهد بود. سر
انجام در این
زمینه آزادی
انسان
كارآفرین
درگزینش پیشه
و كار، باید
به عنوان یك
عامل تعیین
كننده در نظر
باشد.
-
درتنظیم سیاست
های اجتماعی
و فرهنگی، كار
پژوهش و تحقیق
در تمام زمینه
های
اجتماعی،
اقتصادی،
علمی،
تكنولوژی و هنری
بویژه با تأكید
بر مسائل
ناشناخته
فرهنگ ایرانی
و مردم آن از
مقام والا
برخوردار
خواهد بود.
-
پرورش
جسمانی
وروانی و
اعتلای دانش
اجتماعی مردم
بعنوان یك
بعد تعیین
كننده
درتمام
برنامه های
اجتماعی باید
ملحوظ باشد.
-
طب پیش گیری و
درمانی برای
همه مردم است
و دولت در این
باره از راه
سرمایه
گذاری های
بزرگ، توزیع
عادلانه این
خدمت ها را
تضمین میكند.
-
آفرینش هنری
و شكوفائی و
بارور شدن آن
وابسته به آزادی
آن است و در
برابر هنر
راستین از
عمده
پاسداران
آزادی است.
در
تنظیم سیاست
برنامه های
فرهنگی و
هنری، اصل
آزادی آن باید
مورد توجه ویژه
باشد و
شناساندن هویت
ملی در ژرفترین
معنای خود باید
مورد نظر
باشد و تقویت
نهادهای
فرهنگی و
هنری مردمی و
كمك به پرتوانی
آن برعهده
نهادهای
مردمی و
جامعه است.
-
خدمات شهری
وروستائی از
نظر تغذیه
مالی بعهده
دولت است و در
چارچوب این
خدمات كار
باز سازی
روستاها،
طرح حمل و نقل های
شهری،
استقرار سیستم
های
مخابراتی،
احداث
پاركها،
كتابخانه ها،
تئاتر و سینما
ها و مراكز
آموزش و
پرورش و
ورزشگاهها،
تأمین
بهداشت محیط
و آب آشامیدنی
بهداشتی
روستاها و
شهرها از اولویت
ویژه
برخوردار
خواهد بود.
-
رفاه
اجتماعی
هرگز بعنوان یك
عامل باز
دارنده شتاب
رشد دستخوش
تعطیل
نخواهد شد. اصل
بر این است كه
"انسان"
اساس و بنیاد
اندیشه هر
برنامه
توسعه است و
"رشد" تابعی
از این اصل
خواهد بود. در
این میان، نهادهائی
چون كمك به تهیه
مسكن ارزان،
برقراری
نهاد مزد
اجتماعی، بیمه
های درمانی و
از كار
افتادگی و پیری
و بیكاری و
حمایت و ایمنی
انسان از جنین
تا گور باید
مورد توجه
باشد.
- نحوه
اداره امور
دولت، باید
مبتنی
برالغای این
اصل به
كاركنان
دولت در تمام
مراتب باشد
كه اینان
خدمتگذارمردم
اند و از این
راه و با
اعمال كنترل
شدید در
نگاهداشت این
اصل میتوان
امید داشت كه
نظام پوسیده
بوروكراسی و
دیوان
سالاری جای
خود را به یك
دستگاه گشاینده
مشكل های
مردم بدهد.
|