ع.
اروند
به شیرزنانی
که هر روز به
گناه
حق طلبی در ایران
درو می شوند
بهمن سیاه
دور
از دیار من که
مزارِ شراره
هاست
در
شام سوگشان
سخنم با
ستاره هاست
تا
داس مرگ خرمن
گل می کند درو
هر شب
سپهر معدن
الماس پاره
هاست
در
سوگ مادران سیه
پوش
داغـــدار
درگوشِ
گل زِ اشک سحر
گوشواره
هاست
شد
کشور آشیان
شغالان و
روبهان
با
نعره هایشان
که بلند
ازمناره
هاست
ضحاکِ
پیر خون جوان
می کند طلب
این دیو
تشنه تر ز
گذشت هزاره
هاست
تا
بوده خاک شیرزنان
بوده این دیار
تا
هست این نژاد
برون از
شماره هاست
جرم و
گناه جمله به
پای پیاده ها
تاراج
و حکم قتل به
دست سواره
هاست
این
بُلعجب نگر
که به مُلک
بزرگمهر
تدبیر
کارها به کف هیچکاره
هاست
فردا
خروشِ سیل
شود بر مغاکِ
دیو
کاین
ناله ها ز روز
عدالت اشاره
هاست
زآن بهمن
سیاه که جز
مرگ از آن
نزاد
این دشتِ
تشنه چشم
براهِ بهاره
هاست
پاریس،
ژوئیه ۲۰۱۱
|