60-200311
ع. ش. زنـد
به
مناسبت ۲۹اسفند
دیکتاتور
مانند پدری
است که اولاد
خود را از محیط
عمل و کار دور
کند و پس از
مرگ اولادی بی
تجربه و عمل
بگذارد.»
(...) اگر
ناخدا یکی
است هروقت که
ناخوش شود
کشتی در خطر
است و وقتی که
مُرد کشتی به
قعر دریا می
رود.
(دکتر
محمد مصدق، ١٣٢٣،
مجلس
چهاردهم،
سخنرانی
در
مخالفت با
اعتبارنامه ی
سید ضیاء الدین
طباطبایی،
و
انتقاد از
دوران دیکتاتوری
پس از کودتای
سوم اسفند)
مصدق
پیروان
مصدق
اهداف،
اصولِ کار و
منشِ آنان
٭٭٭
بخش نخست
مصدق
آخرین
بازمانده ی
برجسته ی
سلسله ی
بزرگ و دیرینه
ی کشورداران
و دبیران ایرانی
بخش نخست ــ
الف
نوعدوستی،
وطنخواهی
و پاینبندی
شدید به
استقلال ملی
معمولأ تاریخ
گواهی صادق
است که در
پرتو گذشت
زمان،
همچنانکه
آفتاب
همواره در پس
ابر پنهان نمی
ماند، در هر
زمانه ای، با
برافتادن
دشمنان حقایق
آن دوران، آن
حقایق را از
پرده ی
استتار بیرون
می آورد و در
دفتر خود به
ثبت می رساند.
در آسمان
تاریخ معاصر
ایران مصدق
همچون آفتابی
بود که
قدرتمندان
زمانه از
توسل به هیچگونه
کوشش و حربه ی
ناروایی برای
پرده افکندن
بر پرتو آن
خودداری
نکردند. در
دوران دیکتاتوریِ
پس از ٢٨
مرداد، شاه
کوشید تا نام
مصدق را از
دفتر روزگار
محو کند. ذکر این
نام در
مطبوعات
کشور ممنوع
بود؛ هر
نوشته ای که
در آن نامی از
مصدق برده می
شد از چنگال بیرحم
سانسور جان
به در نمی برد.
این سختگیری
و ستمِ کوته
نظرانه تا جایی
پیش می رفت که
حتی درعلمی
ترین نوشته
ها و آثار
دانشمندان و
محققان چون
کتب تاریخ یا
حتی منابعی
که باید از
اعتبار جهانی
برخوردار
باشد همچون
فرهنگ لغت ها
و دایرة
المعارف ها، یا
جای این نام
در حرفِ میم
خالی بود (نمونه
ی فرهنگ
معتبر فارسی
دکتر محمد معین)،
یا اگر
سازمان ناشر
دایرة
المعارفی به
دلیل
پشتوانه ای نیرومند
زیرِ بار چنین
سانسوری نمی
رفت به عدم
انتشار مجلدی
که حرف میم در
آن قرار
داشت، و به
تبع آن عدم
انتشار مجلدات
بعد، مجبورمی
شد (نمونه ی
این مورد دایرة
المعارف
فارسی
دکترغلامحسین
مصاحب، به
کوشش ناشر
مقتدری چون
مؤسسه ی
انتشارات
فرانکلین
است، که
ادامه ی
انتشار آن پس
از مجلد اول
متوقف ماند و
مجلدات بعد
که مصالح
آنها برای
انتشار
آماده بود پیش
از برچیدگی
آن دیکتاتوری
از چاپ در نیامد).
اما
امروز، نزدیک
به شصت سال پس
از وقوع
کودتا علیه
دولت
دکترمصدق، و
بیش از چهل
سال پس از
درگذشت وی،
علی رغم همه ی
کوشش ها و تبلیغات
زهرآگینی که
همچنان به
صورت نشر
کتاب ها و
مقالات فرمایشی
و سفارشی به
دست عوامل حقیر
و فرومایه ی
دشمنان دیرین
او و
قدرتمندان امروز
صورت می گیرد،
آوازه ی نام
او هر روز
بلند تر و
حرمت مردم ایران
و جهان نسبت
به مبارزات
استثنائی او
در راه آزادی
و استقلال ایران
و منش والا و
تقوای خارق
العاده ی وی
همچنان رو به
فزونی است،
تا جایی که جز
دشمنان
سوگند خورده ی
او و عوامل اجیرشان
همه ی ایرانیان
به احترام در
برابر نام و
اعمال او
برخاسته
اند، خواه این
احترام از روی
صداقت و عشق
به حقیقت
باشد، خواه
بنا به این
احساس که
مقاومت در
برابر حقیقتی
که هر روز
آشکارتر می
شود نه ممکن
است نه واقع بینانه.
با توجه به
آنچه گذشت،
به روشنی می بینیم
که، جز برای
کسانی که
ادامه ی لجاج
در برابر چنین
حقایقی را
هنوز ممکن و
برای ادامه ی
مواضع غصبی و
امتیازات
ناروای خود
سودمند می
پندارند، دیگران،
به عکس، به
نام و خاطره ی
او به طرق
گوناگون ادای
احترام و تکریم
می کنند. برخی
دیگر نیز می
کوشند تا از این
راه وظیفه ی
خود را در
قبال خدمات
بزرگ او و در
راه روشن
نگهداشتن
مشعلی که او
برافروخته
است ادا نمایند.
سرانجام
آنکه گروهی
هم در پی آنند
که از اعتبار
نام مصدق برای
پیشبرد هدف
های خود،
هرچه باشد،
استفاده
کنند. اما
کمال ساده بینی
است اگر ندانیم
که اصالت و
حقانیت چنین
کاری منوط به
ماهیت آن هدف
ها و روش هایی
نیز هست که در
راه نیل به
آنها به کار می
رود. درعین
حال، حتی در
صورتی که تجلیل
کسانی از نام
مصدق برای
سوء استفاده
به نفع هدف هایی
منافی با
اهداف خود او
باشد این
رفتار نیز
درست مصداق این
ضرب المثل
اروپایی،
برگرفته از
سخن مشهور وُلتر
فیلسوف و نویسنده
ی بزرگ
فرانسوی،
است که می گوید:
« تجلیل ریاکارانه
از نیکی ها
تکریمی است
که شرارت، به
اجبار، در
برابر تقوی
ادا می کند.
(!) (L’hypocrisie
est un hommage que le vice rend à la vertu)»
آنان که
همواره از پیروان
راستین مصدق
بوده اند و در
طول حیات خود
بر اساس
تجربه های سیاسی
و تعمق هرچه بیشتر
در میراث
نوشته ها و
گفته های او این
پیوند را عمیق
تر کرده اند،
منطقأ نمی
توانند هدفی
جز هدف های
خود مصدق را
دنبال کنند،
آنهم با بکار
بستن روش ها و
آموزش های آن
ایرانی
نمونه و رهبر
بزرگ؛ و اگر
جز این عمل
کنند نشان
داده اند که
اعتقاد و درک
آنان از کار
سترگ و آموزش
بزرگ مصدق یا
از ابتدا
فاقد اصالت
بوده، یا
اگر، درعین
اصالت، سطحی
بوده (امری که
با کسب تجربه
و آگاهی می
تواند تحول یابد)،
هرگز عمقی نیافته
است.
اما مصدق،
چه در دوران
مبارزات خود
و چه پس از درگذشت،
همواره گروه
دیگری
«هوادار» نیز
داشته که این
موضع را بنا
به مصالح و
هدف های خاص
خود که
الزامأ سنخیتی
با اهداف
رهبر بزرگ ملیون
نداشته،
اتخاذ کرده
اند؛ و در
زمان حیات و
زمامداری او
نیز کسانی که
در لحظات
حساس تاریخی
به او و نهضت
ملی از پشت
خنجر زده اند
از میان گروه
اخیر بوده
اند.
این حقیقت
مهم به ما می
آموزد که به
صِرف هواداری
کس یا کسانی
از مصدق و نام
او، نباید
ساده لوحانه
آنان را در
زمره ی
هواداران
صالح و با
صلاحیت او
بشمار آوریم
و این موضوع
را مورد نهایت
توجه قرار دهیم
که چه بسا گاه
خطرات ناشی
از هواداران
ناصالح (یا غیرصدیق)
و فاقد صلاحیت
(کسانی که
بدون شناخت
واقعی و کافی
راه و منش
مصدق خود را
در صف،
هواران او
قرار می
دهند؛ بلکه می
کوشند در
راًس آنان جای
گیرند) برای
نهضت ملی، از
آسیب های
دشمنان
شناخته شده و
علنی او سخت
تر باشد.
هرگاه اصل
اخیر را با دقت
و موشکافی در
مدّ نظر
داشته باشیم،
ناچار خواهیم
بود که به کمک
موازین و معیارهایی
که از منش
انسانی و روش
سیاسی مصدق
در سراسر
زندگانی او
قابل
استخراج و
استنتاج است
بکوشیم که
روش و
رفتارهای
خود و دیگران
را در دعوی
هواداری از
هدف ها و پیروی
از راه مصدق
محک زنیم، تا
هم در تطبیق
خویش به این
معیار ها
موفق تر باشیم
و هم در تمیز
دوست از دشمن
آگاهانه تر
عمل کنیم؛ و
در زمانه ای
که دشمن از
هرسو و با هر
وسیله برای
درهم شکستن
آزادیخواهان
اصیل و ایراندوستان
آگاه، و از
جمله از راه
رخنه در صفوف
آنان یا
کشاندن نام
مصدق به مسیرهایی
که با اصول سیاسی
او در تعارض
کامل قرار
دارد، کوشش می
کند، بی آنکه
بخواهیم از
تعلق به
خانواده ی
معنوی وسیاسی
مصدق یک مذهب
ساخته باشیم،
بتوانیم با
چنین ترفند
های خطرناکی
آگاهانه تر و
آماده تراز
گذشته روبرو
شویم.
توجه
به این وظیفه
ایجاب می کند
که بکوشیم تا
حد مقدور مبانی و چکیده
ی منش انسانی
و اصول و رموز
روش سیاسی
مصدق را هرچه
بهتر و کامل
تر معرفی کنیم
و، در صورت
برخورد با
دشواری ها،
دست کم این
معرفی را به
فشرده ترین
شکل آن هم که
باشد انجام
دهیم و
همچنان پیگیری
کنیم. انجام
چنین کاری،
آنگونه که در
بدو امر به
نظر می رسد،
چندان هم
آسان نیست، و
بهمین دلیل
آنچه در زیر
ارائه می شود
کوششی است در
این راه که می
تواند و می باید
در آینده با
دقت و تفصیل بیشتری
دنبال و تکمیل
شود.
نوعدوستی
و احترام به
انسانیت
ـ دکتر محمد
مصدق مردی
بود که در
فرهنگ ملی او
ـ فرهنگ ایرانی
ـ چنانکه
آموزش های
بزرگترین
فرزانگان
ادب و حکمت ایرانی
نمودار آن
است، انسان،
انسانیت و
نوعدوستی از
جایگاهی
والا
برخوردار
بود. این ویژگی
فرهنگی بود
که پایه و
اساس منش او
را تشکیل می
داد بطوری که
در سراسر
زندگی سیاسی
و خصوصی وی طی
گفتار و
کردارش هویداست
که عشق او به
استقلال و
آزادی ملت ایران
نه در برابر
خوشبختی و
منافع مشروع
غیرایرانیان
است، و نه، در
خود کشور در
خدمت بخش هایی
از جامعه که،
با وجود
محرومیت
همگانی از
آزادی سیاسی
و استقلال ملی،
به دلیل بهره
مندی از امتیازات
اجتماعی، از
نِعَمِ دیگر
برخوردار
بودند. او از
حقوق قانونی
هر ایرانی نیز،
آنگونه که
نمونه ای از
آن را خواهیم
دید، بلا
استثنا و بی
کمترین گذشتی
دفاع می کرد. وی این
انساندوستی
و عشق به مردم
را، خاصه در
برخی از
سخنرانی هایش
با صراحت بیان
کرده بود. از
جمله در مجلس
چهاردهم،
وقتی می گوید «من
به تمام
مقرراتی که
حمایت از
رنجبر می کند
معتقدم. من غیر
از حمایت از این
طبقه مرامی
ندارم و نمی
خواهم که
کارگری به
نفع سرمایه
دار بیچاره و
زبون شود...». این
سخنان را او
درجلسه ی ٢٨
آذرماه ۱٣٢٣
درپاسخ یک
مقاله ی سید
جعفر پیشه وری
در روزنامه ی
خود، آژیرِ،
ادا کرد.
موضوع چنین
بود که فردای
تقدیم طرح
قانونی دکتر
مصدق در مجلس
دائر بر
ممنوعیت
اعطاء امتیاز
نفت ایران به
دول و شرکت های
خارجی که در
روز ۱۱ آبان
ماه ۱٣٢٣، به
تصویب رسیده
بود، و راه
اعطاء امتیاز
به شوروی و
آمریکا را
بکلی می بست،
پیشه وری طی
حمله ی سختی
به دکتر
مصدق، که به
آن لحن طبقاتی
نیز داده
بود، از جمله
نوشته بود:
«شما به
املاک و دارایی
خود بیشتر از
منافع ملت
علاقه دارید.
شما از
بزرگترین
ملاکین این
کشور می باشید.
اغلب لوایح پیشنهادیِ
[منظور"طرح"
های پیشنهادی
است] شما روی
حفظ منافع
طبقه ی ملاکین
بوده است. شما
از آزادی ملت
می ترسید. شما
از اتحاد
جماهیر شوروی
بیمناک می
باشید (...)». پاسخ
مبسوط تر
دکتر مصدق به
این حمله را
در صفحات بعد
خواهیم دید1.
نمونه ی
دفاع او از
حقوق شهروندی
ایرانیان،
که گفتیم،
صرفنظر از
موقعیت
اجتماعی
کسانی که این
حقوقشان
مورد تجاوز
قرار می گرفت
و گذشته از
داوری مثبت یا
منفی وی
درباره ی هریک،
یا نوع رابطه ی
خصوصی او با
آنان،
درباره ی آن
خاموش نمی
نشست،
درخواست
آزادی افرادی
بود که در
دوران اشغال
کشور از طرف نیروهای
متفقین، به
اتهام رابطه
با ماًموران
آلمان نازی یا
به گمان
هواداری از
آلمان، بنا
به تصمیم
فرماندهی
انگلیسی در
خاک ایران
بازداشت شده
بودند. دکتر
مصدق در
برابر این
عمل دولت
انگلستان که
تجاوز به حق
حاکمیت ملی ایران
در خاک این
کشور بود
خاموش ننشست
و در مجلس
چهاردهم از دولت
ساعد خواست
که از نماینده
ی دولت
انگلستان پایان
این مداخله و
آزادی
بازداشت
شدگان را
بخواهد. پس از
آنکه عدم اعتنای
آن دولت خارجی
به خواست نماینده
ی ملت و
درخواست
دولت ایران
را ملاحظه
کرد، بار دیگر
خواست قانونی
و مشروع خود
را با قدرت و
حدت بیشتری
در مجلس مطرح
کرد، بطوری
که دولت
ناچار شد نماینده
ی انگلستان
در ایران را
به لزوم قطع این
تجاوز قانع
کند و زندانیان
ایرانی، که
تعقیب
احتمالی
آنان تنها در
صلاحیت
مقامات قضائی
ایران بود،
آزاد شوند.
وطنخواهی
و ایراندوستی
ـ روشن است
که باید
وطنخواهی و ایراندوستی
دکتر مصدق را یکی
از بارزترین
صفات او
بشمار آوریم
و یادآور شویم
که او به سهم و
مقام برجسته ی
تمدن ایران
در تمدن جهانی
و نقش بزرگ
ملت خود در
تاریخ بشریت
بخوبی آگاه
بود و در سخن
از ایرانیان
و با ملت ایران،
غالباً به
تاریخ دیرین
و افتخارآمیز
کشورش اشاره
کرده، در بیان
امیدهایش
برای پیروزی
نهضت ملی،
علاوه بر
استقلال
کشور و آزادی
مردم که هدف
آشکار و
بلافصلِ
مبارزات او
بود، عمومآ
از تکرار این
آرزو نیز
خودداری نمی
کرد که ملت ایران
بتواند در سایه
ی موفقیت در این
مبارزات جایگاه
ممتازی را که
در تاریخ
تمدن جهانی
داشته بار دیگر
احراز کند.
اما با توضیحاتی
که پیش از این
داده شده پیداست
که این
دلبستگی خاص
و مشروع او به
کشورش و مردم
آن با
بشردوستی او
در تعارض
نبود و بهمین
دلیل نیز به
مبارزات ملل
دربندی که
قرن ها ازستم
استعمار رنج
برده بودند
با احساس
همدردی و به دیده
ی تحسین و
احترام می
نگریست٢.
پایبندی
شدید به
استقلال ملی
ـ اصل سوم از
باورهای
بارز دکتر
مصدق این بود
که او خوشبختی
هر ملت و حرمت
و عزت او، و از
جمله ملت ایران
را منوط به
استقلال آن
ملت می دانست
و وابستگی به
بیگانه و
بردگی ناشی
از آن را دون
شاًن انسانی
و ملی مردم هر
کشور می شمرد.
بهمین دلیل
مبارزه در
راه رهایی ایران
از بند اسارت
و مداخلات بیگانگان،
و استقلال
ملت خود را در
تمام طول زندگی
مهمترین وظیفه
ی خویش می
دانست و تا
آخرین دم
زندگی بدون
دریغ از هیچ
کوشش و از خود
گذشتگی بدان
عمل کرد و با
تمام وجود خویش
بدان وفادار
ماند.
او که
بهتر از هر کس
ابعاد مختلف
حیات اجتماعی،
ساخت اقتصادی
و روابط سیاسی
کشور ایران
را می شناخت،
دخالت
"کارشناسان"
خارجی در
امور این
کشور را، که
از تاریخ،
مبانی دیرینه
ی امور
اقتصادی و،
مهمتر از همه،
از فرهنگ و
روحیات ملت ایران
بی خبر
بودند، به زیان
ایران می
دانست، این
حقیقت را به
آنان و ایرانیانی
که در برابر
"متخصصان"
خارجی خود را
می باختند با
جراًت،
صراحت و به
اتکاء دلائل
قوی و
انکارناپذیر
یادآور می
شد؛ همه ی امتیازاتی
را که به
دستاویزهای
گوناگون و از
طرف دولت های
ضعیف به بیگانگان
اعطا شده بود
ضایعات عظیمی
برای کشور می
دانست و افشاء می
کرد؛ در جلوگیری
از گسترش دامنه
ی آنها به سختی
می کوشید و
همواره در
جستجوی شرایط
داخلی و بین
الملی مساعد
و راه های
حقوقی
ماهرانه برای
الغاء آنها
بود. زیرا او
بنا به تجربه
ای طولانی به
این حقیقت
مهم که از بیان
آن خسته نمی
شد پی برده
بود که اگر
دادن آن امتیازات
از ضعف و عدم
استقلال راًی
دولت های
گذشته ناشی
شده ادامه ی
آنها نیز
تتمه ی
استقلال
کشور را
مخدوش کرده و
میدان آزادی
عمل ملت ایران
برای اداره ی
کشور خود را
بسی تنگ
ساخته است.
پیش از
تصویب طرح
قانونی که
برای منع
اعطاء امتیاز
بهره برداری
از منابع نفت
ایران به
مجلس
چهاردهم پیشنهاد
کرده بود و
حمله ی
روزنامه ی آژیر
پیشه وری به
او، که در
سطور بالا
ذکر آن رفت، یک
نماینده ی
مجلس بنام
غلامحسین رحیمیان،
از هواداران
حزب توده،
قصد پیشنهاد
طرح قانونی دیگری
به مجلس را
داشت که
موضوع آن لغو
امتیاز نفت
جنوب به شرکت
نفت انگلیس و
ایران
بود.اما
مصدق، بنا به
انگیزه ای که
خواهیم دید،
توانسته بود
به مدد
استدلالی
هوشمندانه
او را از این
کار منصرف
سازد.
چنانکه
ذکر شد پیشه
وری خطاب به
دکتر مصدق
نوشته بود « شما از
دوستی دولت
اتحاد جماهیر
شوروی بیمناک
می باشید»؛
اما همانجا نیز
عوامفریبانه
افزوده بود: «شما
اگر واقعأ
ملت پرست هستید
و واقعآ می
خواهید
فداکاری کنید،
بفرمایید این
گوی و این میدان،
نبرد را از اینجا
آغاز بکنید.
امتیاز دارسی
را لغو بکنید.»
اشاره ی
اخیر پیشه وری
به همان امتیاز
شرکت نفت ایران
و انگلیس بود
که دیدیم
دکتر مصدق با
موقع شناسی زیرکانه
ای مبتکر طرح
الغاء آن را
از مطرح کردن
پیشنهاد خود
در مجلس
منصرف کرد.
متن طرح
غلامحسین رحیمیان
بدین صورت
بود که «مجلس
شورای ملی ایران
امتیاز نفت
جنوب را که در
دوره ی
استبداد به
دارسی
واگذار شده و
در موقع دیکتاتوری
آن را تمدید و
تجدید نموده
اند لغو می
نماید.»
اما دکتر
مصدق که خود
در سخنرانی
تاریخی اش در
مجلس
چهاردهم علیه
اعتبارنامه ی
سید ضیاء الدین
طباطبایی
بزرگترین
افشاگری را
علیه تمدید
آن قرارداد
در سال ۱٩٣٣
انجام داده
بود در سایه ی
شمّ ِ سیاسی
قوی و ورزیدگی
حقوقی خود دریافته
بود که به
صِرفِ اینکه
طرح قانونی
منع مذاکره
بر سر امتیازات
نفتی، که خود
وی پیشنهاد
داده بود،
مورد تصویب
مجلس قرار
گرفته بود
اعتماد کردن
به آن مجلس
خلاف دوراندیشی
بود چه در
صورت مطرح
شدن رسمی پیشنهاد
رحیمیان، و
سپس ردّ ِ آن
از طرف مجلس،
وقوع چنین
احتمالی از
طرف
انگلستان
مورد سوء
استفاده
قرار می گرفت؛
وی رحیمیان
را با این انگیزه
و استدلال قوی
به عدم مصلحت
در مطرح کردن
رسمی پیشنهادش
در مجلس
متقاعد کرد
که به او گفت:
«هنوز
زمینه [برای
طرح آن پیشنهاد]
حاضر نیست،
به اضافه، به
نمایندگانی
که در این
مجلس اکثریت
دارند نمی
شود اطمینان
کرد. بنابر این
ممکن است این
طرح رد بشود ...
آنوقت گزک
بدست انگلیسی
ها می افتد و
خواهند گفت
اگر ادعا دارید
این امتیاز
در دوران دیکتاتوری
(رضاشاه) تمدید
شده و قانونی
نیست، حالا
که مجلس آزاد
دارید، این
مجلس لغو شدن
آن (امتیاز) را
رد کرده است.
به این جهت در
آینده دچار
مشکلات زیاد خواهیم
بود.»
دکتر
مصدق که
درهنر توضیح
پیچیده ترین
مسائل سیاسی
به روشن ترین
زبان قابل
فهم برای همه ی
مردم استادی
کم نظیر بود
در پاسخ به
مقاله ی پیشه
وری، در
برابر بخشی
از آن که در
بالا نقل شد
دست به
روشنگری سیاسی
و استدلالات
حقوقی مبسوطی
زد که هیچ فرد
منصفی نمی
توانست منکر
صحت آنها
گردد. چکیده ی
این تو ضیجات
چنین بود:
«آقای
پیشه وری! پیشنهاد
من به مجلس از
نظر مخالفت
با رژیم[شوروی]
نبود و از نظر
وطن پرستی
است. اگر دنیا
وطن همگی
است، پس این
جنگ ها و
آدمکشی ها
برای چیست؟ و
اگر هر ملتی
برای خود وطنی
دارد، پس
چراغی که به
خانه رواست
به مسجد حرام
است.»
«مخالفت
من با دکتر میلیسپو
[کارشناس مالی
معروف آمریکایی
که عملأ به قیّم
امور مالی ایران
تبدیل شده
بود] و بیانات
من در مجلس [علیه
لایحه ی آن
کارشناس] از
نظر حمایت از
ملاکین نبود
بلکه برای
دفاع از زارعین
بود که آن ها
نان خالی
ندارند و از
آنها مطالبه ی
مازاد می کرد
(...)»
«... ایراد
من به شما این
است که مرام
را از سیاست
[خارجی] تفکیک
نمی نمایید.
در هر مملکت
احزابی
هستند که هر یک
پیرو یک مرام
اند. اشتراک
مرامی هر یک
از این احزاب
با احزاب سایر
ممالک، سبب
اشتراک سیاست
[خارجی] نمی
شود. مثل اینکه
مرام حزب
دموکرات در
هر مملکت یکی
است ولی سیاست
[خارجی ِ] حزب
دمکرات در هر
مملکت فرق
دارد. پس هیچ
مانع نیست که
از نظر مرامی
چند مملکت از
طبقه ی رنجبر
حمایت کنند
ولی از نظر سیاست[خارجی]
شئون[ منافع و
مصالح ] خود را
حفظ نمایند.»
«تا روزی
که تمام ملل
خود را عضو
جامعه ی بشر
نمی دانند و
تا روزی که
تمام ملل
مرام واحدی
ندارند، و تا
خرج و دخل
عالم یکی
نشده است، هر
مملکت باید
از سیاست خاص
خود پیروی
نماید.»
سپس «در
جواب آنهایی
که اعتراض می
کنند چرا طرح
قانونی الغای
قرارداد نفت
جنوب را امضا
نکرده ام» چنین
توضیح داد:
«عرض می نمایم
که تصویبات
مجلس بر دو
قسم است: ایقاع
و عقد.»
« ١. قسمت
مهم تصویبات
مجلس ایقاعات
است. این قبیل
قوانین چون
طرفی ندارد،
همان طور که
مجلس آنها را
وضع می کند،
بر حسب مقتضیات
می تواند
آنها را فسخ
نماید و
قانون فروش
املاک
موقوفه که از
مصوبات دوره ی
دیکتاتوری
است و بعد از
شهریور ١٣٢٠
لغو شد، داخل
در این قسمت
است.»
« ٢. قسمت دیگر
عقود است که
مربوط به
اسنادی است
که اصل ٤٢
قانون اساسی
تعیین می کند
ـ عهد نامه ها
و مقاوله
نامه ی اعطای
امتیازات
"انحصار"
تجارتی و
صنعتی و
فلاحتی و غیره
ـ که اسناد
مزبور وقتی
ارزش و
اعتبار
قانونی
دارند و
معتبرند که
مجلس
قراردادی را
که دولت
فضولتأ
امضاء می کند
تصویب نماید.»
«و نظر به اینکه
هر قراردادی
دو طرف دارد و
به ایجاب و
قبول طرفین
منعقد می شود
لذا تا طرفین
رضایت به
الغاء
ندهند،
قرارداد ملغی
نمی شود و این
که نویسنده ی
محترمی در یکی
از روزنامه
ها اظهار عقیده
می کند: "همان
طور که مجلس
قانون فروش
املاک موقوفه
ی سابق الذکر
را ملغی کرد،
همانطور هم می
تواند
قرارداد
شرکت نفت
انگلیس و ایران
را الغا کند"
قیاس مع
الفارق است.
مجلس نمی
تواند قانونی
را که برای
ارزش و
اعتبار بین
المللی و
قرارداد ها
تصویب می کند
بدون مطالعه
و فکر و به دست
آوردن راه
قانونی الغا
نماید.»
و چنانکه
کمتر از ده
سال بعد نشان
داده شد این
راه حل قانونی
ملی کردن صنایع
نفت در سراسر
کشور بود.
٭٭٭
مصدق
پیروان
مصدق
اهداف،
اصولِ کار و
منشِ آنان
٭٭٭
بخش نخست
ـ ب
اعتقاد
راسخ مصدق به
دموکراسی،
سجایای
ممتاز اخلاقی
مصدق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱
درباره
ی حملات
ناروایی که
در طول
زندگانی
دکتر مصدق به
او شده و
نوشته های
مغرضانه ی
دشمنان او و
مزدورانشان
که پس از
درگذشت وی علیه
وی منتشر شده
و همچنان
انتشار می یابد
هنوز جای سخن
بسیار هست،
اما هم موضوع
و هم ابعاد
مختصر این
مقاله ما را از
ورود در
افشاء دقیق و
مستند این
ناروایی ها، که باید
در نوشته ی
جداگانه ای
انجام پذیرد،
منع می کند.
٢ به همین
علت، از جمله
در اقامت
کوتاهی که طی
بازگشت از
اجلاس شورای
امنیت، بنا
به دعوت نحاس
پاشا رئیس
دولت مصر و
رهبر حزب
فهد، در پایتخت
این کشور
داشت، علاوه
بر دریافت
دکترای
افتخاری از
دانشگاه
قاهره، مورد
استقبال بسیار
گرم مردم این
شهر قرار
گرفت. او در این
اقامت خود با
مقامات کشور
مصر و عده ای
از رهبران
جنبش های
آزادیبخش
شمال اِفریقا
که با شوق
تمام برای
آشنایی با او
آمده بودند دیدار
کرد و حمایت
مردم ایران
از مبارزات این
ملت ها در راه
رهایی ملی
خود را به
آنان اظهار
داشت. همچنین
بر شناسایی
"دِفاکتو"ی
(شناسایی در
عمل، نه به
صورت رسمی)،
دولت اسرائیل
که در دوران
زمامداری
ساعد مراغه ای
صورت گرفته
بود، بنام
منافع مشروع
ملت مظلوم فلسطین
خط بطلان کشید.
|