حاتم
بخشی های
جمهوری
اسلامی و
میراث خمینی
بخش دو
در بخش
اول این
سواُل مطرح
گردید که مگر
مردم ایران
چه تقصیری
دارند که
گرفتار چنین
جماعتی
گردیده اند،
جماعتی که
فرزندان
آنان را بی
محابا بقتل
میرسانند،
به سیاه
چالها
میاندازند،
مملکت آنان
را بزندانی
بزرگ تبدیل
کرده اند
واموال آنان
را هم خود
بغارت
میبرند وهم
بغریبه می
بخشند؟
نظرنویسنده
براین است که
ریشه چنین
رفتارهایی
که بطور گوناگون
ازابتدای
روی کار آمدن
جمهوری
اسلامی
تکرار
میشود، در
ادعای خمینی بصدور
انقلاب
اسلامی به
جهان و قرار
دادن امکانات
مالی و
انسانی
ایران در
خدمت این نظر
بوده است.
خمینی
در پیام به
مناسبت قبول
قطعنامه ۵۹۸
اعلام
میدارد که:
"من به
صراحت اعلام
مى كنم كه
جمهورى
اسلامى ايران
با تمام وجود
براى احياى
هويت اسلامى
مسلمانان در
سراسر جهان
سرمايه
گذارى مى كند، و
دليلى هم
ندارد كه
مسلمانان
جهان را به
پيروى از
اصول تصاحب
قدرت در جهان
دعوت نكند"
این
تفکرخمینی
که از ابتدای
تاُسیس
جمهوری اسلامی
اساس سیاست
خارجی
وعملکرد
نهادهای گوناگون
وابسته به
نظام بر آن
استواربوده
است، بدست
گرفتن رهبری
جهان اسلام و
صدور انقلاب
خود به سایر
کشورها ودر
نظرگرفتن
منابع مالی و
نیروی
انسانی کشورایران
بعنوان
ابزاری برای
پیشبرد چنین
سیاستی بوده
است. خمینی درحالیکه
درجنگ هشت
سالۀ ایران
وعراق هنوز
شهرها و
قصبات در
جنوب وغرب
ایران با خاک
یکسانند، چندصدهزار
جوان ایرانی در
میدان های جنگ
بخاک و خون
غلطیده اند و
میلیاردها
دلار سرمایۀ
ایران بهدر
رفته است در
همان پیام
اعلام میکند
که:
" ما بر
سر شهر و
مملكت با كسى
دعوا نداريم. ما
تصميم داريم
پرچم لا اله
الا اللّه را
بر قلل رفيع
كرامت و
بزرگوارى به
اهتزاز
درآوريم. "
تصور
اینکه
انقلاب
اسلامی در
سال ۱۳۵۷ انقلابی
است که از طرف
ستمدیدگان
علیه ستمگران
انجام گرفته
است و فرهمندی
(کاریزمای)
رهبر آن
خمینی
توانست چند
صباحی
پشتیبانی روشنفکران
چپ کشورهای
صنعتی، که
آنرا
انقلابی
علیه امپر یالیسم
تلقی
میکردند، و هواداری
بخشی از مردم
کشورهای
مسلمان را، که
همیشه از طرف
استعمارگران
تحقیر
گردیده و
فرهنگ و
هویتشان
نادیده
گرفته میشد،
و حکومت های
ناخواسته را
برآنان
تحمیل کرده
بودند، و در
این انقلاب
روزنه ی
امیدی برای
رهایی خود از
شر حکومتهای
استبدادی و
کسب هویت
مستقل خویش
میدیدند،
بخود جلب کند.
برداشت
غلط از کشش
انقلاب
اسلامی در
ایران نیز
این تصور را
در مغز "انقلابیون
اسلامی" بوجود
آورد. که پس از
ایران در
سایر
کشورهای
اسلامی نیز
انقلابات
مشابهی
انجام
خواهند گرفت.
و بدین جهت
آنان دست به تشكیل
واحد "نهضتهای آزادیبخش"
در سپاه
پاسداران
زدند، واین
واحد با همكاری
بسیار نزدیك با
سایر "نهضتهای آزادیبخش" در
سراسر جهان
وبرگذاری كنفرانسهایی
با حضور
رهبران این
سازمانها
در تهران حلقه
های فرامنطقهای
"نهضت رهایی
بخش" اسلامی
را برای پایه
ریزی یک
امپراتوری
اسلامی به
رهبری خمینی پایه
گذارد.
سایر
نهادهای
جمهوری
اسلامی هم
بدنبال پیاده
کردن چنین
سیاستی به
راه افتادند
و میرحسین
موسوی وزیر
امور خارجه
وقت پشتیبانی
وزارت خارجه
از جنگ با
امپریالیسم در
سراسر جهان را اعلام
نمود : «جنگ علیه
امپریالیسم
باید در
سرتاسر عالم
رخ دهد.»،
علاوه بر آن تشكیل
سازمان
فراگیرانقلاب
اسلامی منطقه
ای هم
طرح گردید كه
گروههایی
همچون مجلس
اعلای
انقلاب
اسلامیعراق،
جنبش انقلاب
اسلامیجزیرة
العرب، جبهه
آزادیبخش
بحرین و گروههای
آزادیبخش
سوریه و
لبنان را
دربر میگرفت.
از یکطرف
بی اعتنایی
نظام اسلامی
حاکم بر
ایران به
موازین حقوق
بشر و تکرار
جنایات بی
شمار به شکل
اعدام ها
وکشتار مردم
بی گناه، به
خرفت ترین
روشنفکران
غرب نیز حالی
نمود، که
آنچه در
ایران اتفاق
افتاده است
نه مبارزه
علیه امپریالیسم
است ونه به
نفع
ستمدیدگان
جامعه، بلکه
کوششی است برای
رجعت دادن
جامعه به صدر
اسلام، واز
طرف دیگر ناکارآیی
الگوی حکومت
خمینی و
نظامش، جنگ
با یک کشور
عربی (عراق)، و
بخصوص تبلیغ
و کوشش رهبران
کشورهای
مسلمان
همسایه به انتساب
خمینی و
انقلابش به
فرقه ای
ناچیز و درعین
حال مهاجم
ازاسلام
(شیعه) به
تدریج موُثر واقع
گردید و باعث
فاصله گرفتن بخشی
ازطرفداران
نظام جمهوری
اسلامی دراین
کشورها از
آنچه خمینی
تصور آنرا
میکرد (انقلابهای
مشابه)
گردید،
وامید او را به
وقوع چنین
انقلابهایی
در سایر
کشورها به یاًس
مبدل کرد.
فروکش
نمودن آتش
انقلاب در
ایران همراه
با حذف
ماجراجویانی
همچون مهدی
هاشمی و محمد
منتظری
پروژه
انقلاب های
مشابه از
طریق "نهضت
رهایی بخش"
اسلامی
فرامنطقهای را
برای همیشه
به خاک سپرد و
این نهضت ها
به شیرهای بی
یال و دم
واشکمی
تبدیل
گردیدند،
واز آنان
چیزی جز مشتی
جیره خواران
جمهوری
اسلامی بجای
نماند،
وشعار تو
خالی انقلاب
جهانی
اسلامی در
عمل به
شعار"رهایی
قدس" و
"نابودی
اسرائیل"
بدل گردید. و
از این پس این
دو شعار به
صورت چراغ
راهنمای
جمهوری
اسلامی در
تعیین سیاست
های منطقه ای
و بین المللی
درآمدند.
شعله ور
شدن آتش جنگ
ایران و عراق
در شهریور ١۳۵۹ با
وجود آمادگی
صدام حسین برای
حل اختلافات
از طریق
مذاکره یعنی
یکسال و چند
ماه پس از روی
کار آمدن
جمهوری
اسلامی و ادامه
آن بمدت ۸ سال با
شعار "فتح
قدس از طریق
کربلا"
اولین اثر
مخرب این
سیاست بود،
که هزاران
کشته ومجروح
و هدردادن
میلیاردها
دلار سرمایه
مملکت را
بدنبال داشته
است.
منزوی بودن
نظام درسطح
کشورهای
منطقه و جهان
وعدم پیشروی
نظامی پس از
فتح خرمشهر
در جبهه های
جنگ نظام را
بفکر بوجود
آوردن "ستون
های پنجم" در کشورهای
اسلامی
انداخت. سپاه
پاسداران که
از ابتدا در
پروژه
انقلاب
جهانی خمینی
نقش بسزایی
داشت، از این
پس وظیفه
پدرخواندگی (Pate)
گروهای
تندرو منطقه
را با طرح
شعارهای فوق
بعهده گرفت
ودولت
ونهادهای
دیگر نظام هم
از جیب مردم
ایران تامین
منابع مالی آنانرا
عهده دار
شدند. نخستین
مجموعه ای که مستقیماٌ زیر
چتر سپاه
پاسداران
قرار گرفت
شبه نظامیان مجلس
اعلا بودند
که بعدها به
عنوان
بازوی
مسلح مجلس
اعلا، نام سپاه
بدر گرفتند.
این" سپاه"
ابتدا از نیرویی
حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰
نفر ازاسرای
عراقی
دراردوگاههای
ایران و پاسداران
وظيفه تشکیل
یافته بود، علاوه
بر شرکت در
جنگ، در بسیاری
از
مأموریتهای
سرکوبی نظام
هم علیه
دانشجویان،
کارگران،
زنان به
بسیج و سپاه
پاسداران
کمک میکرد.
اما مهمترین
ماُموریت
سپاه ایجاد یک
نیروی رزمندۀ
غیرایرانی
در خارج
از ایران بود. بدین
منظور در
اوایل
سالهای ١۹۸۰هستۀٔاولیه
حزب الله و
ساختار
تشکیلاتی آن
متشکل از
اسلام گرایان،
نیروهای حزبِ
الدعوه
به رهبری
علامه سید
محمدحسین
فضلالله،
شاخه
دانشجویی
حزب الدعوه،
مسئولان
جنبش امل،
اعضای جنبش فتح
به رهبری
ابوجهاد
(خلیل الوزیر)
و تمام گروه ها
و جریانهایی
که از انقلاب
اسلامی
ایران و روحالله
خمینی
متاُثر
بودند شکل
گرفت. نظام
جمهوری
اسلامی در
اوایل سال ١۹۸۳
با اعزام ۲۰۰۰
تن
از افراد
سپاه پاسداران
به
لبنان تعلیم
و تربیت
افراد این فرزند
دست آموز
خود حزب الله
را از
نظر نظامی، و سیاسی
و نیز تامین
اسلحه آن را
بعهده گرفت. و
تا زمان
انعقاد توافقنامه
طائف در سال ١۹۸۹ هر
سال تعدادی
بین ١۵۰۰ تا ۳۰۰۰
نفر از افراد
سپاه
پاسداران
انقلاب
اسلامی به
جهت تعلیم
افراد حزب
الله به
لبنان اعزام
میگردیدند.
پس از عقد
قرارداد فوق
سپاه ناچار
شد عمده
نیروهای خود
را از لبنان
فراخواند اما
همیشه
تعدادی از
افسران کادر آموزشی
و اطلاعاتی
های سپاه که
تعدادشان تا ۵۰۰
تن نیز تخمین
زده شده است
در لبنان
حضور داشته
اند و هنوز هم
دارند. پشتيبانی
مالی جمهوری
اسلامی
ايران از حزب
الله دست کم
سالیانه به حدود
۳۰۰ ميليون
دلار تخمین
زده میشود. و
آخرین حاتم
بخشی دولت
جمهوری
اسلامی
ایران به آن طبق
گزارش
مطبوعات چهارصد
میلیون دلار
است که جدیدا
بخاطر خوش
خدمتی حزب الله
در کمک به سرکوب
مردم بعد از
انتخابات ١۳۸۸
بصورت نقدی
در اختیار ک گروه
نصرالله
قرار گرفته
است.
در پی
درگیریهای
گسترده سال ۲۰۰۷، که میان
گروه شبهنظامی
حماس و گروه
رقیب آن الفتح
در
سرزمینهای
فلسطینی رخ
داد و درپی
بدست گیری
قدرت در نوار
غزه توسط
گروه حماس، سران
نظام جمهوری
اسلامی که
همیشه در مساله
فلسطین رفتار
دایه
مهربانتر از
مادر را بخود
اختصاص داده
بودند، از
فرصت پیش
آمده
استفاده
نمودند بدین
معنی که از آن
پس چنانکه یک
مقام حماس در
گفتگو با
روزنامه
تایمز لندن
بیان میکند، آموزش
شبه نظامیان
حماس در
ایران توسط
سپاه پاسداران
انجام
میگیرد. این مقام گفت
که ۳۰۰ تن از
نیروهای
حماس برای طی
دورههای
آموزشی
مخفیانه به
ایران اعزام
شدهاند. به
گفته وی از
هنگام آغاز
درگیریها
تاکنون هفت
گروه برای طی
دورههای شش
ماهه به
ایران اعزام
شدهاند. این
فرمانده
ارشد همچنین
اضافه کرد که:
«ایران
مادر ما بوده
و به ما
اطلاعات و
تجهیزات نظامی
داده و به
لحاظ مالی از
ما حمایت میکند.»
علاوه بر
آموزش نظامی
افراد حماس
در ایران، جمهوری
اسلامی از
طریق ارسال
اسلحه قاچاق –
سعی درقاچاق به
گامبیا و
ارسال آن
بنوار غزه
جدیدترین
آنست- در تا
مین مایحتاج
نظامی
سازمان حماس
تاکنون باین
سازمان کمک
های قابل
توجهی نموده
است. کمک های
مالی جمهوری
اسلامی به
حماس را در
بخش اول این
نوشته
برشمردیم - نیم
میلیارد
دلاردر ظرف
چهار سال
گذشته – که علاوه
بر کمک های
اموزشی و
سلاحی است که
در اختیار
این سازمان
قرارگرفته است.
اضافه بر
دو سازمان
فوق که
بعنوان ستون
های اصلی آتش
افروزی نظام
اسلامی در
منطقه بشمار
میروند،
تعداد زیادی
از سازمان
های ریز و
درشت دیگری
هم بعنوان فرزندخوانده
های سپاه
در فهرست
جیره بگیران
جمهوری
اسلامی قرار
دارند. که از
آنجمله اند:
- جهاد
اسلامی
در
فلسطین، که ساخته
و پرداخته
سپاه است و
حدود ۱۰۰۰ مرد
جنگی و
همین مقدار
هوادار و
بازوی
سیاسی دارد.
ـ جبهه خلق
برای آزادی فلسطین
فرماندهی عمومی به رهبری احمد
جبریل
ـ سازمان
بدر و
میلیشیای الدعوه
و جیش المهدی
ـ
فتح انتفاضه
در سوریه از
فلسطینی های ضد
عباس
ـ
انصار الاسلام
در کردستان
عراق
ـ
حزب اسلامی قـُلبُ
الدین حکمتیار
ـ
جناحهائی از
القاعده و
طالبان
ـ
گروهای
حزب
الله در
حاشیه خلیج
فارس به ویژه
کویت و
بحرین.
ـ
گروههائی از
اسلامی های مصر
و مغرب و
یمن
چنانکه
در بالا
اشاره گردید
دو
شعار"رهایی
قدس" و
"نابودی اسرائیل"
دو شعاری است
که رهبران
کنونی
جمهوری
اسلامی
وپیشینیان
آنها پس از مرگ خمینی
از اوبارث
برده اند، با
این تفاوت که
بقول آقای علوی
تبار:
"پس از
ایشان(خمینی)،
مشروعیت
کاریزماتیک
از بین رفت،
مشروعیت سنتی
شکل نگرفت و
مقبولیت
مردمی نیز
سیر نزولی پیدا
کرد... وتلاش
میشود با ژست
های نظامی
خاص، حقارت
شخصی پوشانده
شود"
اما اکنون مردمان
حقیری بر
مملکت ما
حکومت
میکنند، افراد
حقیری که نه
مشروعیت
دارند و نه
پایگاه
اجتماعی.
آنان
برای حفظ
قدرت خویش از این
"ستون پنجم"ها،
همراه با
نیروی اجیر
داخلی
استفاده
میکنند. در
داخل مملکت راه را
برای قدرت
گیری سپاه (پدر
خوانده این
گروهها) در
ساختار اقتصادی
و سیاسی
مملکت
هموار
کرده
و امتیازات
متعددی را برای
سپاه و
فرماندهان
آنها در نظر
گرفته اند و
مشتی تهی مغز
نظامی و
امنیتی را بر
جان و مال
مردم ایران
حاکم نموده
اند. و در خارج
از مملکت با
زدن چوب حراج
بمنابع مالی
و زیرزمینی،
ورود بی رویه
کالاهای
خارجی به قیمت
نابودی
واحدهای
تولیدی
داخلی، بخطر
انداختن
تمامیت ارضی -
بی اعتنایی
به پایمال
شدن حقوق حقه
ایران دردریای
خزر و خلیج
فارس-، وباج
دهی
بکشورهای
دست چندم
برای پنهان
کردن وضعیت
اُسف باری
مملکت درسطح
سیاسی وبین
المللی،
کشور را بمرز
از هم
پاشیدگی
کامل سوق
داده اند.
شعارهای
بارث برده از
خمینی اکنون
چون تیغی است
که بدست
زنگیان مست
افتاده و
آنان هرچه را
که در
دسترسشان
قرارگیرد
درو و نابود
میکنند.
تاکنون
هیچیک از بخش
های جمهوری
اسلامی چه "اصلاح
طلب" و چه
"اصولگرا"
نخواسته و یا
نتوانسته به
جهت حفظ
منافع ملی
ایران در تعیین
سیاست های
خود از دنبال
کردن این
شعارها خود
داری نماید.
حتی
زمانیکه در
تظاهرات
مردم پس از
انتخابات ١۳۸۸
شعار
"نه غزه، نه
لبنان، جانم
فدای ایران "
مطرح گردید،
آقایان
موسوی و
کروبی با
مردم همراهی
نکرده و
طرفداران
آنان در خارج
طرح چنین
شعاری را
نادرست
دانسته و شعار
" هم غزه هم
لبنان ..." را
توصیه
میکردند.
اکنون
اما این حق
مسلم مردم
ایران است که
سوُال کنند
چه کسی رسالت
آزادی قدس و
نابودی اسرائیل
را بسران
جمهوری
اسلامی محول
کرده است؟ که
آنان با
تاراج منابع
ملی ایران با
چنین جدیتی
آنرا دنبال
می نمایند.
مردم ایران هیچوقت
نسبت به
سرنوشت مردم
فلسطین بی
اعتنا نبوده
اند، ولی تعیین
سرنوشت ملت و سرزمین
فلسطین را از
اختیارات و وظیفۀ
دولت
خودمختار و نمایندگان
منتخب این ملت
تلقی میکنند. این
آقایان که
چون کبک سر
خود را
زیربرف فرو
برده اند نمی
بینند که حتی
همان
سازمانی که
جمهوری اسلامی
بیش از نیم
میلیارد
دلار بحلقش
ریخته است از
ورود افراد شیعه(!)
به سرزمین
تحت قدرتش
جلوگیری
کرده و حق
جمهوری
اسلامی،
مدافع
شیعیان جهان،
را از این
طریق کف دستش
میگذارد. (روزنامه
الحیات ١۳ نوامبر ۲۰۱۰)
اما این
سوُال بشکل
بارزتری اما
در ارتباط با
کمک های بی
دریغ جمهوری
اسلامی به سازمانی
در لبنان
مطرح است که
آخوند رهبر
آن بجای سپاسگزاری
از این کمک
ها، هویت
تاریخی
آنانرا را
منکر میگردد.
کمک های
جمهوری
اسلامی
واعمال خرابکارانه
آن در لبنان
به گروه نصر
الله باعث
تاسف مردم
ایران است چه
لبنان که
روزگاری به
سویس
خاورمیانه
معروف بود،
در اثر کوشش
های مخربانه
عوامل رژیم
جمهوری
اسلامی
به انبار باروت
منطقه تبدیل
گردیده است.
اکنون
زمان آن
رسیده که "
اصلاح طلبان
حکومتی" از
خواب رجعت به
عملکردها در
زمان حیات
"امام" برخیزند
و این بت اعظم
را که تمام
بدبختی های
کنونی مملکت
زاییده افکار
متحجر اوست
برای همیشه
بخاک
سپارند، وحد
اقل در شعار "
نه غزه، نه
لبنان، جانم
فدای ایران"
با مردم
همصدا شوند.
حسین
اسدی
١١
آذر ۱۳۸۹
|