نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏پنجشنبه‏، 2011‏/10‏/06

 

 

 

دشنه سوداگران سیاسی در کف خونریز فداییان اسلام - بخش یکم (۲)

 

اما «راز» ناگفته دیگری هم در این سخنان آقای عبد خدایی نهفته است که این روزها از سوی پاره ای از شستشوگران حرفه ای تاریخ که کمرهمّت به بازنگری رویدادهای دوران زمامداری مصدق و کودتای بیست و هشتم مرداد بسته اند، به استناد سخنان بی پایه ای از این دست تکرار می شود. این راز سر به مُهر، همکاری شخص دکتر مصدق با فدایـیان اسلام برای ترور سپهبد رزم آرا است. گواه آن هم نشستی است که درآن آقای فاطمی از سوی دکتر مصدق درآن حضور می داشته و آن نشست ترور رزم آرا را تصویب کرده است!

 

می توان پذیرفت که در آن روزگار که کاشانی و جبهه ملی همسوی می بوده اند، بی گمان نشست و برخاست ها و گفتگوهای بسیاری میان کسانی با دربار، سیاستمداران جویای نام و قدرت، جبهه ملی، هواداران مصدق، بیت کاشانی، فدایـیان اسلام و دیگر افراد و گروه های پیوسته به آن ها می بوده است. بسیاری از کسانی که پیرامون دکتر مصدق گردآمده بودند و یا با جبهه ملی پیوستگی می داشته اند پیوند های نزدیکی با کاشانی و گروه های مذهبی می داشتند. پاره ای از بازاریان هوادار جبهه ملی هم باورهای استوار مذهبی می داشتند. در میان نمایندگان مجلس، محمود نریمان از شمار کسانی است که همواره خویشتن را با کاشانی و گروه های مذهبی همسو می یافت. ابراهیم کریم آبادی که پدرش، اسماعیل، نخستین رئیس منتخب صنف امروزی قهوه خانه داران بود، نخست با فدایـیان اسلام پیوند یافت و در کوتاه زمانی از ایشان جدا شد. این راهم من در جای دیگری نوشته ام که سخنرانی پیش از دستور محمود نریمان و پشتیبانی بسیاری از نمایندگان جبهه ملی در مجلس از ماده واحده ای که به آزادی خلیل تهماسبی انجامید، رفتاری شرم آور بوده که جز فدا ساختن ارزش های سکولار و حقوقی برخاسته از مشروطه و مدرنیته ایرانی دربرابر مصلحت سیاسی، هیچ نامی برآن نمی توان نهاد و توجیهی برآن نمی توان یافت. این را هم می توان پذیرفت که نخستین کوشش لیبرال دموکراسی ناتوان ایران در سازمان دادن خویش و بریدن از بندهای سنت و زور، با گرفتاری های بسیاری روبرو بوده است.

 

اما این ادعا از سوی برخی از فدایـیان اسلام که گویا دکتر مصدق، که نواب صفوی در بازجویی پس از بازداشتش در خرداد ۱۳۳۰ اورا یکی از «پیرمردان نادان کوتاه نظر دور افتاده از معارف اسلام»۳۴ می خواند و یا نمایندگان او، در برنامه ریزی محرمانه برای کشتن رزم آرا همکاری می داشته اند، برای گم کردن ردپای دیگران در کشتن رزم آرا است. نواب صفوی در دادستانی ارتش در شانزدهم دیماه ۱۳۳۴، در پاسخ به [این پرسش] سرلشگر آزموده که «در توطئه قتل مرحوم سپهبد رزم آرا چه اشخاصی دست داشتند؟»، می گوید «آیت الله کاشانی و آقای دکتر مصدق السلطنه و آقای حائری زاده و آقای مظفر بقایی و آقای شایگان و آقای نریمان و آقای حسین فاطمی و آقای عبدالقدیر آزاد و آقای شمس قنات آبادی و آقای نصرت الله رحیمی و آقای کریم آبادی و آقای علی زهری و آقای حسین مکی و آقای حاج ابوالقاسم رفیعی و آقای حاج سیدهاشم حسینی و آقای عبدالحسین واحدی و بنده و آقای علی اصغر ذوالفقاری و آقای علی احرار و آقای رضا قدوسی و آقای اصغر نجار و آقای خلیل طهماسبی و آقای حاج احمد آقایی و آقای حاج عباس نوشاد و آقای موسویان و آقای سید محمد واحدی».٣۵

 

اینک می دانیم سید جعفر امامی، برادر معمم کشنده هژیر که «مجمع مجاهدین جعفری» را ساخته بود، یکماه پس از آغاز زمامداری رزم آرا همراه بیست تن دیگر که بسیاری از فدایـیان اسلام در میان آن ها بوده اند، گروهی را به نام «کمیته انتقام» برپا می کند که شاخه ای از همان فدایـیان اسلام است. شمس قنات آبادی و دکتر محمود شروین هم در نشست های این گروه شرکت می کرده اند. گزارش های شهربانی در دوران زمام داری سپهبد رزم آرا براین گواهی می دهد که دولت از کوشش های پنهانی فدایـیان اسلام و «کمیته انتقام» برای دستیابی به اسلحه آگاه می بوده است و با این حال، کمترین گامی برای پیگرد آنان برنمی دارد. یکی از این گزارش ها از شعبه چهارم به شهربانی کل کشور است که رونوشت آن برای وزارت کشور نیز فرستاده شده است. در این هنگام، رزم آرا نخست وزیر و وزیر کشور است و اداره آن وزارت بر کفیلی است که در پایین به آن خواهم پرداخت.

 

«سید جعفر امامى، برادر سید حسین امامى، قاتل هژیر، کمیته اى بنام کمیته انتقام [تشکیل داده] و به مناسبت معمم بودن، سید جعفر امامى جلسات خود را بنام روضه خوانى جلوه مى دهند. منشى این کمیته کرباسچیان، مدیر کمیته صاحب امتیاز روزنامه [نبرد] ملت که به جاى اصناف منتشر مى شود… على اکبر، ماشین چى روزنامه اطلاعات عضو همردیف، ستوان یکم سید محمد گل افشار کارمند اداره تسلیحات، عضو موسس این کمیته، شروع به تهیه نموده اند و اکثر اسلحه گرم خود را بوسیله سرجوخه پاسبان شهردارى، فتح الله خان گرد اسلحه خریدارى مى نمایند. در عین حال سید جعفر امامى در مجالس و مجامع بر علیه دولت تبلیغ مى نمایند».٣۶

 

حاج محمود آقایی از شمار بازرگانان شناخته شده تهران بود که با کاشانی و گروه های مذهبی و از جمله فدایـیان اسلام نزدیکی می داشت. شبی در پاییز سال ۱۳۲٩ در منزل او که در آن هنگام در یکی از کوچه های خیابان عین الدوله بود میهمانی شامی برقرار بوده که به گفته تنی چند از کسانی که درآن میهمانی بوده اند، چند تن از نمایندگان مجلس و دیگر کسان در آن گرد آمده و یا بدان سر زده اند. حایری زاده که نمی توان ویرا به پشتیبانی از مصدق در دوره زمامداری زاهدی متهم کرد، از شمار کسانی است که در آن شب به آن خانه سر زده است. وی ماه ها پس از اعدام نواب صفوی، به بازجوی وزارت دادگستری گفته است: «وقتی به خانه مذکور وارد شدم نواب صفوی با چهار نفر دیگر دور منقل نشسته بودند و اطاق دیگری متصل به همین اطاق بود که دارای مبل و وسائل پذیرایی … بود. با آقایان به اتاق مبله رفتیم و متدرجاً اشخاصی آمدند. از واردین فقط کرباسچیان و عبدالقدیر آزاد را شناختم و بقیه را نمی شناختم. بحثی که با نواب شروع کردم موضوع حرمت و حلیت استعمال ظروف نقره بود. در حدود بیست دقیقه که آن جا بودم در مسائل شرعی و حقوق اسلامی بحث بود». وی می افزاید که هیچ یک از کسانی را که نواب صفوی و فدایـیان اسلام سالیانی پس از آن می گویند در این «جلسه پنهانی» سوگند کشتن رزم آرا را خورده و پشت قرآنی هم دستینه نهاده اند، ندیده است.٣٧ حائری زاده اگر یک سخن درست در زندگی اش گفته باشد این است که «قتل رزم آرا قتلی بود سیاسی و فدایـیان اسلام که سران آن ها اغلب جاه طلب و کم تجربه بودند، آلت اجرای این مقصود شدند».

 

از بازجویی های نواب صفوی پس از آخرین دستگیریش در سال ۱۳۳۴ پیداست که بازجویان به دستور بالادستی ها، پنج سال پس از شادمانی درازمیان رفتن رزم آرا، سخت در سودای پیوند دادن مصدق و دیگر رهبران جبهه ملی به کشتن نخست وزیر پیشین بوده اند. اما همین بازجویی هاهم بی پروپا بودن آن داستان دیدار پنهانی و سوگند پشت قرآن را برملا می سازد. هنگامی که بازجو، نواب صفوی را با دکتر شایگان روبرو می کند و شایگان منکر هرگونه آگاهی می شود، نواب صفوی می گوید که «شخص ایشان به طور خصوصی بنده در نظر ندارم در جهت قتل تیمسار سپهبد رزم آرا چیزی گفته باشند و یا عملی نموده باشند. ولی تمام افراد جبهه ملی قبلا یعنی قبل از کشته شدن تیمسار رزم آرا موافق با قتل او بودند».۳۸ مظفر بقایی در پاسخ به همان بازجو یادش می آید که شبی در منزلی که نشانی آن را به یاد ندارد با نواب و بسیاری دیگر شام خورده باشد. «تصور می کنم آقایان نریمان و مکی و دکتر فاطمی و شاید یکی دونفر دیگر از جبهه ملی حضور داشتند و در بین حضار چند نفری هم از فدایـیان اسلام بودند».۳٩

 

روشن است که هرآینه [اگر] گفتگوی محرمانه ای با جبهه ملی در باره کشتن نخست وزیر در میان می بوده، دستکم سید محمود نریمان می باید درکانون آن باشد. وی یکی از مذهبی ترین چهره های سرشناس جبهه ملی در آن دوران بود و کسی است که نواب صفوی اورا به جانشینی خود در «آیین نقابت» برگزیده بود. اما این بار نواب صفوی در رودر رویی با محمود نریمان، بار دیگر نام شرکت کنندگان درآن نشست محرمانه را دگرگون می کند و می گوید «آنچه می دانم و به خاطر دارم این است که ایشان (نریمان) و همه افراد جبهه ملی اطلاع داشتند بلکه تجویز می کردند که آقای تیمسار رزم آرا باید از میان بروند. در آن مجلس [محرمانه] هم با آقای دکتر بقایی، و آقای مکی و آقای حسین فاطمی در این باره مذاکره شده بود. ولی با شخص آقای نریمان [که از دیگران به او نزدیک تر بوده و پیشتر گفته که به منزل آقایی هم آمده] نظرم نیست که مذاکره در این خصوص شده باشد».۴۰

 

در سرزمینی که دو تن نیز رازی را که درمیانشان بوده پاس نمی دارند، چگونه می توان پذیرفت که گروه گسترده ای که دستکم سی تن را شامل می شده و آن «حضار» هم با ده ها تن دیگر پیوند سیاسی و گروهی می داشته اند، چند ماهی پیش از کشته شدن رزم آرا، نشستی محرمانه داشته و پس از صرف شام و چای و شیرینی، پشت قرآنی راهم امضا کرده اند و چنین راز سربسته ای به هیچ کجا درز نکرده و آن قرآن راهم تا به امروز کسی نجُسته و ندیده است؟ هیچ یک از خفیه نویسان و یا گزارشگران شهربانی رزم آرا که متن سخنرانی وعاظ را بر منبرها هم گزارش می کرده اند، از چنین رازی آگاهی نیافته اند! البته به گفته خلیل تهماسبی، این شب نشینی محرمانه بیشتر به یک سمینار سیاسی یک روزه شباهت داشته تا پیمان محرمانه چند تن در کشتن نخست وزیر: «در منزل حاج محمد آقایی … وکلای اقلیت ظهر و شب اجتماع کرده بودند و شبش هم آقای نواب من را پی دکتر بقایی فرستاد».۴۱ اما داستانسرای فراموشکار چند دقیقه پس از آن می نویسد که «صبح مرا آقای نواب فرستادند عقب آقای دکتر بقایی تا غروب معطل شده [شدم؟]تا ایشان کارهایش را انجام دادند».

جا دارد که همین جا بیافزایم که گفتگوی خلیل تمهماسبی با تهران مصور۴۲ که سه سال پیشتر روی داده، برداشت روشنی از انگیزه ایشان و دیگر کسانی که پیرامون نواب صفوی گردآمده بودند، از کشتن رزم آرا به ما می نمایاند. او به خبرنگار تهران مصور می گوید که «مجبور به ترک تحصیل شدم در این موقع بیش از پانزده سال نداشتم و تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودم»! در همان گفتگو، خلیل تهماسبی در بازخوانی پرونده «خیانت» های رزم آرا، پس از اشاره به این که «چیزهایی درباره رزم آرا شنیدم» که «مخالفت مرا نسبت به او به منتها درجه رساند … او موجب فرار ده نفر از توده ای ها از زندان قصر شد»، می افزاید که «از یکی از رجال مملکت نیز شنیدم که او سوء قصد پانزده بهمن را علیه جان اعلیحضرت همایونی ترتیب داده بود. حتی در باغشاه، سر راه اعلیحضرت همایونی مواد منفجره گذاشت». این «رجل مملکت» که به بیداری خلیل تهماسبی یاری رسانیده، سید ضیاء الدین طباطبایی است که سید عبدالحسین واحدی به گفته خودش، با او رفت و آمد داشته است.

 

شگفت انگیز این است که نواب صفوی که در سال ۱۳۳۴ همه جزئیات را به یاد می آورد، در بازجویی هایش پس از دستگیری در خرداد ۱۳۳۰ به جرم رویدادهای ساری، به بازجوی وزارت کشور دکتر مصدق نمی گوید که من، نواب صفوی، همان کسی هستم که با نخست وزیر، معاون پارلمانی او و چندین نفر از نزدیکان او، پیمان کشتن رزم آرا را بستم. در هفده برگ بازجویی، او به سخنان تکراری در باره اسلام و وظایف دولت در جامعه اسلامی می پردازد و هر چند دقیقه تکرار می کند «الجواب، الجواب، پاسخ این سؤال هم عینا مثل گذشته است، به یاری خدای توانا»! هیچ یک از فدایـیان اسلام نیز در آن سال هایی که دولت مصدق را به دلیل زندانی کردن رهبرشان، دولتی خائن و غیرقانونی می خوانده اند، از این نشست پنهانی یادی نمی کنند و به مصدق و فاطمی پیغام نمی دهند که هر آینه [هرگاه]رهبر ما را آزاد نکنید، آن قرآن یادشده با امضای رهبران جبهه ملی را رو خواهیم کرد.

به گفته عزت الله سحابی در دورانی که دکتر فاطمی معاون نخست وزیر بوده، سید محمود طالقانی به حسیبی پرخاش گرانه گفته است که «چرا در زندان با فدایـیان اسلام اینگونه رفتار میشود؟» سحابی می گوید که بازرگان و طالقانی، دکتر فاطمی را برانگیزنده این رفتار می دیده اند. پس پرسیدنی است که هر آینه [اگر]چنین می بوده، چرا فدایـیان اسلام و نزدیکان به ایشان از پیمانی که گویا با فاطمی و از راه فاطمی با مصدق برای از میان بردن رزم آرا بسته بودند، سخنی به میان نمی آورند و از این برگ برنده برای کاهش فشار به فدایـیان اسلام بهره نمی گیرند؟

 

بیهوده نیست که سرتیپ کیهان خدیو، بازپرس دادستانی ارتش، در گزارش خود می نویسد مصدق (که اورا از زندان زرهی برای رو به رویی با نواب صفوی به دادستانی ارتش آورده بودند)، پس از شنیدن سخنان سرلشگر آزموده درباره آگاهی او از برنامه کشتن رزم آرا «وقتی سید مجتبی نواب صفوی وارد اطاق شد و سؤال بالا به عمل آمد، آقای مصدق فرمودند حالا می فهمم می خواهید پرونده سازی کنید، آرزو به دل شما می ماند. موقعی که به نواب صفوی گفته شد پاسخ خود را بخواند، [او] گوش های خودرا گرفته، چشم های خودرا برهم می گذارد».

راستی این است که دم این خروس از آستین مُرقع دیگران پیدا است!

 

سید محمد علی شوشتری در سپهر سیاست آن سال ها فردی شناخته شده بود. او فرزند یکی از روحانیون سرشناس تهران بود و خود نیز درس ملایی خواند و تا سال ۱۳٠۶ که در سی پنج سالگی که به نمایندگی از سوی رضاشاه به آستان قدس رضوی رفت، رخت روحانی برتن داشت. او از نزدیکان سید ضیاء الدین طباطبایی بود که به رغم این که به یاری رزم آرا به نمایندگی مجلس دوره شانزدهم از گرگان رسیده بود، با او درگیری داشت و از کسانی بود که آرزوی نخست وزیری سید را در دل می داشت. نزدیک به دوماه پیش از کشته شدن رزم آرا، در گفتگویی با سید ضیاء که نعمت الله قاضی هم [درآن] حضور داشته، به سید ضیاء شاکیانه و با اشاره به رزم آرا گفته است که نمی داند با «این مردک قزاق» چه کند. پاسخ سید ضیاء، آنگونه که قاضی به یاد دارد این است که که «خاطرت جمع باشد آقای‌ شوشتری، این قزاق دیگر چنان از صحنه سیاست ایران خواهدرفت که دیگر هرگز به صحنه سیاست بر نخواهد گشت، شما خاطرتان جمع باشد».۴۳

 

منوچهر فرمانفرماییان که سه روز پیش از کشته شدن رزم آرا اورا در هنگام بیرون آمدن از منزل سید جلال تهرانی، آخرین رئیس شورای سلطنت دوران پهلوی[به هنگام راًی مجلس به نخست وزیری شاپور بختیار]، دیده در این باره چنین می نویسد که «سید جلال تهرانی که تازه از اروپا وارد شده بود»، پس از شکایت از آشفتگی ایران، به او گفته است که کار رزم آرا به پایان رسیده و «قرار است در شرفیابی فردا حضور ملوکانه راجع به استعفایش مذاکره کنم و در صورت موافقت استعفای اورا از اعلیحضرت همایونی بگیرم». پیش از آن «شرفیابی»، رزم آرا به آگاهی سیدجلال تهرانی رسانده که سودای کناره گیری از نخست وزیری را ندارد و به کار خویش ادامه خواهد داد و بهتر است که به چنان شرفیابی نرود که به جایی نخواهد رسید!۴۴ رزم آرا، یکروز پس از آن گفتگو و به هم خوردن «شرفیابی» ترور شد و "امتیاز" آن راهم به نام خلیل تهماسبی و فدایـیان اسلام نوشتند!

 

برپایه یادمانده های یاران نواب صفوی، گزارش های محرمانه شهربانی و نیز سخنان خود نواب صفوی، می دانیم که نواب صفوی در همان هفته های پایانی زندگی رزم آرا همراه واحدی به دربار رفته و با شاه ملاقات کرده است. این دومین دیدار او با شاه است که از آن آگاهی می داریم. دکتر علینقی شایانفر که در سال ۱۳۳۴ با درجه سرهنگی وکیل تسخیری نواب صفوی در دادگاه نظامی بود (بعدها با درجه سرتیپی وکیل مدافع بازرگان شد) از زبان موکل خود می گوید که «در زمان نخست وزیری رزم آرا من و سید عبدالحسین واحدی تقاضای ملاقات با شاه را کردیم. دراین ملاقات به شاه از فساد موجود در مملکت شکایت کردیم و گفتیم او که خودرا مسلمان می داند چرا جلوی این همه فساد و هرزگی هارا نمی گیرد. بعد افزودیم قصد ما نابود کردن مسببین فساد است. شاه در جواب وجود فساد را قبول کرد اما همه تقصیرها را متوجه رزم آرا کرد».۴۵

 

در بیست و نه سال پس از این گفتگو، هیچ یک از یاران بازمانده و هواداران نواب صفوی، این گفتگوی شایانفر با نبردامروز را نادرست نخوانده اند. افزون بر این، عبدالله کرباسچیان سر دبیر نبرد ملت که ارگان فدایـیان اسلام بود، در روز هفدهم اردیبهشت ۱۳۳۲ در باره این گفتگوی نواب صفوی با محمد رضا شاه نوشت که پیش از ترور رزم آرا فدایـیان اسلام با شاه و دربار تماس داشته اند و از شاه به عنوان مسلمانی که خواهان بهبود ایران و اجرای فرامین اسلامی است یاد کرد. خلیل تهماسبی نیز همین سخن را به گونه ای دیگر در آن گفتگوی یاد شده با تهران مصور پس از آزادیش از زندان در سال ۱۳۳۱ تکرار می کند و انگیزه اش را در کشتن رزم آرا آشکار می سازد. او می گوید که رزم آرا در پی کشتن شاه بود اما شاه را فریب داد و «در سایه همین عملیات خلاف قانون بود که رزم آرا توانست به مقامات عالی برسد و حتی مسند نخست وزیری را اشغال کند. اما بعد ها اعلیحضرت همایونی پی بردند که سوء قصد پانزده بهمن به تحریک رزم آرا بوده است». آشکار است که آن دیدار نواب صفوی با شاه نیز پس از آگاهی اعلیحضرت از کارهای رزم آرا بوده است!

همسر نواب صفوی، در گفتگویی که در دفتر خاطراتش چاپ نشده، می گوید که « شاه می‌دانست که نواب در مقابل رزم آرا سکوت نخواهد کرد. شواهد نشان می ‌داد که اگر فدایـیان موفق به نابودی رزم آرا نشوند او با عنوان حفظ امنیت به سرعت تمام موافقین شاه را دستگیر خواهد کرد. به همین دلیل یکی از افسران ارتش را مأمور ساخت تا در کنار خلیل تهماسبی حرکت کند و اگر او موفق به ترور نشد وی با گلوله کلت، رزم آرا را به قتل برساند».۴۶

 

این را نیز می دانیم که نواب صفوی، چند سال پیش ازآن نیز با شاه دیدار کرده است. نواب صفوی و یارانش، پوشش این دیدار را سالیانی پس ازآن چنین گفته اند که وی برای رهای یک سید بیگناه که به جرم همکاری با فرقه دموکرات آذربایجان به اعدام محکوم شده بوده، به دیدار شاه رفته است. افزون بر این که دیدار با پادشاه کشور برای رهایی سیدی به نام مهدی هاشمی که رهبر فدایـیان تنها یک بار اورا دیده، پذیرفتنی نمی باشد، همسر نواب صفوی، زمان این دیدار را به سال ۱۳۲۶ یاد می کند که گویا [طبق همین گفته] دیدار همسر آتی اش با پدرش، نواب احتشام رضوی[نیز]، در همان کاخ گلستان روی داده است. یاران و یادنامه نویسان هم از «پرخاش» رهبر فدایـیان به محمود جم، وزیر دربار یاد می کنند. محمود جم، تا او[به] وزارت دربار به جای حکیم الملک در بیست و نهم آذرماه ۱۳۲۶ پس از برکناری قوام می باشد.۴٧ پس دیدار نواب با شاه پس از این تاریخ بوده است و درآن هنگام، اعدام و پیگرد ها در آذربایجان به پایان رسیده و شاه به پیشنهاد فرماندهان ارتش و قوام السلطنه، در پایان مردادماه همان سال فرمان عفو عمومی در آذربایجان و کردستان داده بود. پس نیازی به رهانیدن سید مهدی هاشمی از اعدام نمی بوده و شاید که این دیدار انگیزه ای دیگر می داشته است. این هم پرسیدنی است که چرا شاه، با نواب احتشام رضوی که در زمان شورش مشهد در دوران پادشاهی پدرش، از خادمان آستانه رضوی و از برانگیزندگان مردم به شورش بوده و با بهلول معروف و مرموز همکاری می کرده است، در آن روز دیدار کرده و انگیزه همزمانی این دیدار با آمدن نواب صفوی به کاخ گلستان چه بوده است؟

آخرین گفتگوی سید جلال تهرانی با رزم آرا و آگاهانیدن او درباریان را که رزم آرا برای مذاکره پیرامون کناره گیری وی «شرفیاب نخواهد شد»، در بامداد روز پانزدهم اسفند ۱۳۲٩ روی داده و پروانه از میان بردن او پس از آن داده شده است. در آن هنگام، حاج ابوالقاسم رفیعی مدیر انتظامات فدایـیان اسلام بوده و او از شمار آن هشت نفری است که سه سال پس از ترور رزم آرا، همراه عراقی از فدایـیان اسلام جدا شدند.۴۸ یکی از نزدیکان و «معتمدین» حاج ابواقاسم رفیعی، فردیست به نام فریدونی که در زیر به او خواهم پرداخت. بد نیست بیافزایم که پس از انقلاب، ابوالقاسم رفیعی گروه «فدایـیان اسلام – بنیادگذاران» را بنا کرد که خویشتن را ادامه دهنده راه مهدی عراقی می دانستند.

 

رفیعی به محمد ترکمان گفته است که در شامگاه پانزدهم اسفند، او میزبان نواب صفوی، برادران واحدی و خلیل تهماسبی بوده و «قبل از غروب، آقای سید هاشم حسینی تهرانی هیجان زده به منزل ما آمدند و فرمودند: آقای فریدونی گفته اند اگر می خواهید رزم آرا را به قتل برسانید، آماده باشید چون نامبرده فرداصبح برای شرکت در مراسم ختم [آیت الله فیض] در مسجد سلطانی حضور خواهد یافت».۴٩ همین جا هم بیافزایم که این سید هاشم حسینی تهرانی، یا مرد شماره سه فدایـیان اسلام،  همراه عبدالحسین واحدی، مرد شماره دو، پس از برانگیختن طلاب در قم و انتقاد از بروجردی در جریان بازگرداندن جنازه رضاشاه به ایران (اردیبهشت ۱۳۲٩)، مورد پرخاش بروجردی قرار گرفتند. پس از این که بروجردی در کلاس درسش در روز دهم خرداد آن سال، فدایـیان اسلام را «طلاب مردودی که به وظایف روحانی خود آشنا نیستند» نامید، آن ها مورد هجوم هواداران بروجردی قرار گرفتند. گروهی از ایشان به رهبری شیخ اسماعیل ملایری، شیخ عبدالرحیم بروجردی و شیخ علی الشتری مشهور به شیخ علی لـُر، پس از کتک زدن و مجروح کردن برخی از فدایـیان، واحدی و سید هاشم حسینی یاد شده و پیرامونیان ایشان را از قم بیرون راندند. در فروردین ۱۳۳۳، سیدهاشم حسینی اعلامیه ای منتشر کرد و نواب صفوی را وابسته به بیگانگان خواند و از فدایـیان اسلام گسَست! او که در آن هنگام طلبه ای سی و پنج ساله بود، سال ها پس از آن با عنوان «حجت الاسلام و المسلمین سید هاشم حسینی تهرانی»، به سپهر سیاست ایران بازگشت.

 

رئیس انتظامات فدایـیان اسلام می افزاید که فریدونی به فرستادن پیام بسنده نکرد و همان شب پیش از کشتن رزم آرا «به منزل ما که در خیابان لـُر زاده قرار داشت آمد وهمان مطلب را تکرار کرد». اینک پرسیدنی است که آقای فریدونی کیست که زمان مناسب برای کشتن رزم آرا را به آگاهی فدایـیان اسلام رسانیده است؟ اسناد و گزارش های شهربانی به وزارت کشور و نامه های وزارت کشور به شهربانی و فرمانداری ها از سال ۱۳۲۱ تا پایان آن دهه، گواه براین است که احمد فریدونی گاه در مقام کفیل وزارت کشور و نیز سرپرست اداره سیاسی و اداره انتظامات آن وزارت خانه بوده و همه گزارش های محرمانه شهربانی و آگاهی پیرامون کوشش های حزبی در سرتاسر ایران به دست او می رسیده و پاسخ به آن ها نیز بیشتر دستینه اور ا به همراه دارد. رزم آرا پس از آغاز زمامداریش، کسی را به وزارت کشور نگماشت و آن وزارت خانه را به یاری احمد فریدونی که کفیل وزیر کشور بود اداره می کرد.۵۰ کفیل وزارت کشور و آگاهی رسانی به فدایـیان اسلام درباره نخست وزیر؟!

در آن هنگام،سرتیپ محمد دفتری، رئیس شهربانی کل کشور بود. وی که پس از ترور رزم آرا خویشتن را شتابان از مسجد شاه به کاخ مرمر رساند، سالیانی پس از آن همچنان در شگفت بود که پس از ورود به دفتر شاه، وی در حضور علم «باخنده فرمودند: برو می دانم»! اشاره خلیل فهیمی (فهیم الملک) که همگان می دانند پیوند نزدیکی با دربار می داشته، به کشته شدن نخست وزیری که او وزیر مشاورش بوده، با عباراتی چون «بعد از از بین رفتن رزم آرا…»، در گفتگویی با هفته نامه «اتحاد ملی»، آن هم سه هفته پس از کشتن نخست وزیر، پرسش انگیز است. درهمان گفتگو است که او نخست وزیر پیشین خودرا به «رفیق بازی» و «آوردن نظامیان به کابینه» متهم می کند.

 

راستی این است که از آن هنگام تاکنون، یاد مانده ها و اسناد ارزشمند و کم ارزش بسیاری درباره رویداهایی که به کشتن رزم آرا انجامید انتشار یافته است. بررسی راستی و ناراستی این یادمانده ها بر پژوهشگران است. برای این کمترین جای گفتگو نیست که فدایـیان اسلام و نواب صفوی را، دیگران ابزار سودای خویش در کشتن هژیر و رزم آرا و [سپس] کوشش در کشتن فاطمی ساختند. مرا باور این است که همه رویدادهای سال های پر افت و خیز دوازده ساله ای که از پایان یافتن یک خودکامگی آغاز و به پاگیری خودکامگی دیگری انجامید، بر ما می نمایاند که فدایـیان اسلام که کار خویش را از پایان دادن به زندگی رادمردی [احمد کسروی] آغاز کردند که جز خامه، تیغی در دست نمی داشت و گناهش اندیشیدن بود و بس، در پی آمد هستی ده ساله خویش، ابزار پیشبرد سودای دشمنان آزادی و دموکراسی درایران شدند. از دل آن اندیشه واپسگرا و رفتار آدم کشانه بود که مؤتلفه زاده شد و اندیشه انقلاب اسلامی ولایت مطلقه فقیه پاگرفت. امروز، نقد به بنیادگرایی دینی نیز نمی تواند از بازبینی رفتار فدایـیان اسلام، مؤتلفه و دسته های دیگری که چون ایشان می اندیشیده اند، و از واکنش به کسانی که چنین رفتار و اندیشه هایی را نردبانی برای برخاستن و ماندگاری خویش بر بلندای سیاست و فرمانروایی ساخته و می سازند، جدا باشد.

 

محمد امینی

پنج‌شنبه ۱۰ بهمن ۱٣٨۷ - ۲۹ ژانویه ۲۰۰۹

 

 

* بنگرید به نوشتار «فدایـیان اسلام و سودای حکومت اسلامی»، بخش یکم، ۲۰ بهمن ۱۳۸۴ و بخش دوم، ۲۰ اسفند ۱۳۸۴

۱ دکتر نصرالله شیفته، زندگى نامه و مبارزات سیاسى دکتر مصدق، تهران، ۱۳٧۲، ص. ۵۵.

۲ علی اکبر محتشمی، خاطرات حجت الاسلام علی اکبر محتشمی، دفترادبیات انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳٧۶، ص. ۵۶.

۳ سیدهادی خسروشاهی: درباره خاطرات شهید نواب صفوی، پیشگفتار بر« فدایـیان اسلام؛ تاریخ، عملکرد، اندیشه»، قم، ۱۳٧۴.

۴ درباره ساخته و پرداخته ها پیرامون زندگی نواب صفوی، من در بخش نخست نوشتاری به نام «فدایـیان اسلام و سودای حکومت اسلامی»، به درازا پرداخته ام. از جمله بنگرید به: گفتگو با آیت الله سید محمد علی میردامادی عضو جمعیت فدایـیان اسلام و از یاران قدیمی سید مجتبی نواب صفوی، آفتاب ۲۸ دی ۱۳۸۴؛ خاطرات حجت الاسلام سید علی اکبرمحتشمی، تهران۱۳٧۶؛ مصاحبه با آیت الله خامنه ای در ۲۲ دی ۱۳۶۳؛ خاطراتی از نواب و فدایـیان اسلام، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۲٧ دی ۱۳۸۴؛ سید مجتبی نواب صفوی ، اندیشه ها، مبارزات و شهادت او؛ یادواره شهید نواب صفوی، حجة الاسلام سید هادی خسروشاهی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ فدایـیان و انکار تاریخ، شهریار زرشناس، باشگاه اندیشه ۳/۱۱/۱۳۸۳؛ شهادت نواب صفوی و یارانش، گلشن ابرار، پژوهشگران حوزه علمیه قم؛ و سد ها نوشتار و گفتار دیگر.

۵  نیره السادات احتشام رضوی، خاطرات نیره السادات احتشام رضوی، ص ٩۸

۶ حاج مهدی عراقی، ناگفته ها، تهران، ۱۳٧٠، ص ۱۲۵؛ این کتاب بر پایه گفتگوهای عراقی در پاییز ۱۳۵٧ در پاریس فراهم شده است؛ نیره السادات احتشام رضوی، همان، ص۱۰۲

٧. نامه آقای محمد مهدی عبد خدایی به سید هادی خسروشاهی، تهران، دیماه ۱۳٧۴، آمده در«فدایـیان اسلام؛ تاریخ، عملکرد، اندیشه»، قم،۱۳٧۴

۸ این گزارش شهربانی را من در اختیار ندارم. سید محمدحسین منظور الاجداد در مجله گفتگو، ویژه نامه اسلام سیاسی شماره ۲٩ به آن اشاره کرده و عبدالوهاب فراتی در رادیکالیسم اسلامی در ایران معاصر، شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام، درستی این این گزارش را پذیرفته است.

٩ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد بازیابى ۲۴/۲۸۰۸، سند شماره ۱/۱۰۸ و کد بازیابى ۲۶/۲۸۰۸ سند شماره۳۷

۱۰ محمد علی صفری، قلم و سیاست، از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، تهران ۱۳٧٩، ص ۵٧٧

۱۱ احمد گل محمدی، جمعیت فدائیان اسلام به روایت تاریخ، جلد دوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، سند شماره ٣۶

۱۲ رونوشت گزارش شهربانی، آمده در پیوست های خاطرات نیره سادات محتشم رضوی، ص ۱۶٣، سند دوم

۱٣ نیره سادات احتشام رضوی، خاطرات نیره السادات احتشام رضوی، ص٩٧. افزودنی است که همسر نواب در یادمانده هایش، می نویسد که نواب صفوی در «زمان حکومت چند روزه قوام السلطنه (تیرماه ۱۳۳۱) آزاد شدند… شرط دولت این بود که آزادی ایشان مخفیانه و بی سروصدا صورت گیرد». خانم احتشام رضوی، گفتگوهای محرمانه میان پیرامونیان قوام را برای آزادی بی سر و صدای نواب صفوی پس از نخست وزیری دوروزه «کشتی بانی دیگر»، با آزادی قانونی او به مجوز قانون «تعلیق مجازات زندانیان» را درهم آمیخته است. کوشش پیرامونیان قوام این بود که با آزادی محرمانه نواب صفوی، گروه های اسلامی و کاشانی به هواداری از نخست وزیری او برخیزند. اما دولت قوام هرگز پانگرفت و نواب «مخفیانه و بی سروصدا» آزاد نشد! آزادی او در بهمن همان سال نیز در روزنامه ها گزارش شد و به گفته نیره سادات احتشام رضوی با چراغانی کوچه خانه صرافان همراه بود.

۱۴ مجله ترقی، شماره ۳۸، سال ۱۳۳۱

۱۵ مجله ترقی، شماره ۳۲، سال ۱۳۳۱؛ فضل الله محلاتی در خاطراتش نوشته است که او و سید هاشم حسینی، نفر سوم فدایـیان اسلام، از گردانندگان تظاهرات قم در واکنش به سفر برقعی بوده اند. بنگرید به تارنمای «جامع دفاع مقدس، ساجد»، سی آذر ۱۳۸۴.

۱۶ پاره ای از این گزارش ها را نگارنده در دست دارد. بسیاری از آن ها نیز با پاره ای دگرگونی ها از سوی حجت الاسلام خسروشاهی به چاپ رسیده است. از جمله بنگرید به بخش «توضیحات» در کتاب «فدایـیان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه» یاد شده در بالا.

۱٧ دکتر باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، ۱۳۸٠، جلد دوم، ص ٩۳۱؛ محمود تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی در ایران، تهران، ۱۳٧۵، ص ۸۴

۱٨ محمد رضا نصیری، همه مردان باغ فردوس، همشهری، شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲ - سال یازدهم - شماره ۳۲۷۱

١٩ پروین منصوری، تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۴، ص ۵۱

۲۰ احمد شهاب، خاطرات حاج احمد شهاب، به کوشش حکیمه امیری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۶، ص ۴٠ ــ ۳۸

 ۲۱ و ۲۲ گفتگوی طاهر احمد زاده با غلامرضا کرباسچی؛ نقل شده در «تاریخ حوزه علمیه قم»، ص ۴-۳۴۳

۲۳ نیره سادات احتشام رضوی، خاطرات نیره السادات احتشام رضوی، همان، ص۱۲۶

۲۴ مهدی عراقی، ناگفته ها، تهران، ۱۳٧٠، ص ۱۱۶

۲۵ گفتگوی طاهر احمد زاده با غلامرضا کرباسچی، همان، ص ۳۴۳

۲۶ نامه آقای محمد مهدی عبد خدایی به سید هادی خسروشاهی، تهران، دیماه ۱۳٧۴، آمده در«فدایـیان اسلام؛ تاریخ، عملکرد، اندیشه»، قم،۱۳٧۴

۲٧ همشهری، جمعه ۲۵ دی ۱۳۸۳ - سال یازدهم - شماره ۳۶۱۲

۲٨ باختر امروز، شماره چهاردهم فروردین۱۳۳۱

۲٩ گفتگوی مهدی عبد خدایی با نشریه اعتماد، پنج شنبه ٩ مهرماه ۱۳۸٣

۳۰ محمد علی صفری، قلم و سیاست، از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق، ص۸۱ -۵٧٧، نشر نامک، تهران ۱۳٧٩

۳۱ گفتگوی محمد رضا یزدان پناه با محمد مهدی عبد خدایی، روزنامه کارگزاران، شماره ۶٣۶ ، سه شنبه،۲۱ آبان

۳۲ مهدی عراقی، ناگفته ها، تهران، ۱۳٧٠، ص ۱۱٩

۳۳ شهروند امروز، شماره ۶۲، سال سوم، ۱٧ شهریور ۱۳۸٧

۳۴ متن بازجویی پلیس قضایی شهربانی کل کشور از نواب صفوی، ۱٨ تیرماه ۱۳۳۰

٣۵ سرتیپ کیهان خدیو بازپرس پرونده نواب صفوی، در روز شانزدهم دیماه ۱۳۳۴ از دکتر محمد مصدق که در زندان به سر می برده، در دفتر دادستانی ارتش، به عنوان «مطلع» بازجویی کرده است. در بخشی از بازجویی ها، نواب صفوی حاضر بوده و گفته های نواب صفوی در برابر مصدق است.

٣۶ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد ۲/۲۸۰۸، سند شماره ۲۰/ گمان من این است که اعلامیه که با نام «جوانان انتقامجوی پشتیبان بیچارگان» چند ماه پس از بدار آویختن حسین امامی، کشنده هژیر در هژدهم آبان ماه ۱۳۲٨، منتشر شده بود از سوی پایه گذاران همین گروه است

٣٧ محمد ترکمان، اسرار قتل رزم آرا، تهران، ۱۳٧۰، ص ۴۳۳

۳۸ سرتیپ کیهان خدیو بازپرس پرونده نواب صفوی، در روز شانزدهم دیماه ۱۳۳۴ از دکتر علی شایگان در دفتر دادستانی ارتش، به عنوان «مطلع» بازجویی کرده است. در بخشی از بازجویی ها، نواب صفوی حاضر بوده و گفته های نواب صفوی در برابر شایگان است.

۳٩ سرتیپ کیهان خدیو بازپرس پرونده نواب صفوی، در روز شانزدهم دیماه ۱۳۳۴ از دکتر مظفر بقایی در دفتر دادستانی ارتش، به عنوان «مطلع» بازجویی کرده است. در بخشی از بازجویی ها، نواب صفوی حاضر بوده و گفته های نواب صفوی در برابر بقایی است.

۴۰ سرتیپ کیهان خدیو بازپرس پرونده نواب صفوی، در روز شانزدهم دیماه ۱۳۳۴ از محمود نریمان در دفتر دادستانی ارتش، به عنوان «مطلع» بازجویی کرده است. در بخشی از بازجویی ها، نواب صفوی حاضر بوده و گفته های نواب صفوی در برابر نریمان است.

۴۱ محمد ترکمان، اسرار قتل رزم آرا، تهران، ۱۳٧۰، ص ٩-۴۰۸

۴۲ تهران مصور، شماره ۴۸۴، سی آبان ۱۳۳۱

۴۳ نعمت قاضی، مقدمه بر خاطرات سیاسی سید محمدعلی شوشتری، به اهتمام غلامحسین میرزا صالح، ص ۱٧

۴۴ منوچهر فرمانفرماییان، ملاحظاتی چند در باره نفت، تهران، ۱۳۳٣ ص ۱۶۶

۴۵. رگبار امروز، شماره چهارم، بیست و یکم اردیبهشت ۵۸

۴۶. خاطراتی از نواب و فدایـیان اسلام، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به روایت نیره سادات احتشام رضوی، ۲۴ دی ۱۳۸۴

۴٧ در ماه های پایانی سال ۱۳۲٧ محمود جم از وزارت دربار کنار رفت و به سفارت کبرای ایتالیا گماشته شد و پس از او، عبدالحسین هژیر تا به هنگام ترورش به دست سید حسین امامی در سیزدهم آبان ۱۳۲٨، وزی دربار بود. به هنگام دومین دیدار نواب صفوی با شاه چند هفته پیش از کشته شدن رزم آرا، ابراهیم حکیمی وزیر دربار و یوسف شکرایی رئیس تشریفات درباربود.

۴۸ دیگر کسانی که در انتظامات فدایـیان بوده اند: حاج یوسفیان، اسدالله خطیبی (سبزی فروشی در خیابان خراسان داشت و در هنگام فرار از راه آبادان به همراه سید ابوالحسن واحدی، مرد شماره دو فدایـیان دستگیر شد)، حاج تقی متوجری، اکبر پوراستاد (دلال آهن، محمد بخارایی کشنده منصور نزد او کار می کرد)، اسدالله صفا، بشیری و علی چراغعلی.

۴٩ محمد ترکمان، اسرار قتل رزم آرا، تهران، ۱۳٧، ص ۲٩

۵۰ آقای محمد ترکمان در کتاب ارزشمند «اسرار قتل رزم آرا»، نام اورا به نادرستی فریدون فریدونی نوشته است. افزون بر اسناد زیادی که گواه بر کارمندی احمد فریدونی در وزارت کشور و کفیل وزیر دارد، در هفدهم اردیبهشت ۱۳۳۴ مجلس شورای ملی ‌قانون برقراری وظیفه و مستمری درباره عده‌ای از کارمندان و مأمورین سابق دولت (۱۲۴ نفر) و وراث آنها را تصویب کرد. یکی از بند های آن چنین است: «افزایش وظیفه درباره آقای احمد فریدونی علاوه برمبلغی که از صندوق بازنشستگی دریافت می دارند مادام‌الحیات از محل بودجه وزارت ‌کشورماهی ۸۰۸۰ ریال». در برگه ۴۰۱، جلد اول «روزشمار تاریخ ایران» که به کوشش باقر عاقلی گردآوری شده، پیکره ای از احمد فریدونی چاپ شده است.

۵۱ نماینده قزوین در مجلس دوم، یکی از سیاست مداران خوشنام وفادار به دولت پهلوی بود که در کابینه هژیر که او وزیر کشور بود، با نواب صفوی و واحدی دیدار و گفتگو کرد. او را گوش و چشم دربار در کابینه رزم آرا می دانستند که پس از کشته شدن رزم آرا، به کفالت نخست وزیری رسید.

--------------------------------------------

منبع: چالشگری