|
|
|
"بايد مشکلی داشت نه موضوعي" کارل پوپر گاهی اوقات، بويژه زمانی که اطلاعات کافی از جامعه نداريم بجای پيدا کردن مشکلات و ارائه راه حل برای آنها، اهداف خاص خود را دنبال ميکنيم. به دنبال حل مشکلی نيستيم، بلکه موضوعی داريم که می خواهيم آن را عملی کنيم. قبل از هر چيز ضروری است مشکلی را که ميخواهيم برطرف کنيم، مشخص نمائيم. سپس هدف يا اهدافی را که بايد برای حل آن مشکل پی گيريم، تعيين کنيم. داشتن هدف لازم است زيرا هدف مانند چراغ، روشن کننده راه است و به فعاليت های ما جهت و به ما امکان تصميم گيری ميدهد(5). روشن و فورموله کردن هدف يا تصحيح و تطبيق آن با شرايط جديد از فعاليت های مهم ذهن انسان است. برای مثال وقتی قصد مسافرت داريم مقصد ما يک هدف است. برای اينکه به آن برسيم، بايد اول آن مقصد مشخص باشد، سپس راه درست انتخاب شود و از وسيله نقليه مناسب برای رسيدن به مقصد استفاده کنيم. اگر حرکت کنيم بدون اينکه مقصد مشخص باشد يا راه ما درست نباشد يا از وسيله نقليه مناسب استفاده نکنيم، احتمال موفقيت ما در رسيدن به مقصد کم است. اگرچه اين نکات بسيار بديهی به نظر می رسند ولی اگر در اعمال خود دقت کنيم می بينيم که چگونه در زندگی روزانه نيز مکررا به همين بديهيات توجه نمی کنيم. برای مثال اغلب فراموش می کنيم قبل از مسافرت، نقشه را مطالعه و بهترين راه را انتخاب کنيم. گاهی فراموش می کنيم که مشکل اساسی ما بهبود زندگی مردم است و حتی اگر به ايدئولوژی و يا نظری متمايل شده ايم به اين علت بوده است که در آغاز اين تصور را داشته ايم که تحقق بخشيدن به آن ايدئولوژی باعث بهبود زندگی مردم ميشود. پس لازم است توجه داشته باشيم که اهداف و برنامه های ما نميتوانند هيچگاه در تضاد با هدف بهبود زندگی مردم قرار گيرند. اگر تشخيص ما از صورت مساله و يا مشکل اشتباه باشد، نتيجه اقدامات ما نا معلوم و عاقبت آن عموما جز هدر رفتن انرژی و شکست نيست. با اينکه همه ما براين نکات واقفيم و آنها را بديهی می دانيم، اين سوال مطرح است که چرا در مواردی و گاهی در موارد مهم، به آنها توجه نمی کنيم؟ جداکردن "مقصد، راه و وسيله نقليه" از يکديگر هميشه ممکن نيست. مارتين لوترکينگ می گويد "تا زمانی که بشريت نپذيرد که وسيله و هدف از يکديگر جدا نيستند، ما در جهان، صلح نخواهيم داشت. چون وسيله رسيدن به يک ايده آل، نشانه ای از آن ايده آل است، وسيله، هدف در حال شدن است و بالاخره با وسيله بد نميتوان به هدف خوب رسيد، زيرا وسيله بذر و هدف درخت است". مشکل اساسی جامعه ما فقر، فقدان امنيت و آزادی، فقدان عدالت، فساد، زورگوئی و در يک کلام عدم وجود مديريت سياسی مقبول و منتخب مردم است. مردم ما مشکل را شناخته و قريب يک قرن است که راه برطرف نمودن اين مشکل را استقرار آزادی و حاکميت ملی تشخيص داده اند. اشتباهات عام هنگام يافتن مشکل و راه حل پيدا کردن مشکل، تعيين هدف يا اهداف، انتخاب راه و وسيله، بخصوص در کار سياسی پيچيده و امکان اشتباه زياد است. بررسی متديک اشتباهات ممکن، شايد به ما کمک کند که لااقل اشتباهات شناخته شده را تکرار نکنيم. بحث در اين مورد از دو نظر مورد بررسی قرار ميگيرد. اول اشتباهاتی که انسان ها به طور عام در وقت کار با سيستم های پيچيده مانند جامعه مرتکب ميشوند. دوم اشتباهات سياسی خاص که ما ايرانيان بيشتر مرتکب آن ميشويم. نه فقط سران کشورها بلکه مردم دنيا نيز در مواردی با پشتيبانی خود به شکل گرفتن حکومت هائی با نتايج فاجعه آميز برای خود و گاهی هم کشورهای ديگر کمک کرده اند. در بهمن 57 بسياری از گروه های سياسی و مردم ما در مراحل آخر يک مبارزه طولانی عليه ديکتاتوری به اشتباه بزرگی دچار شدند و به ديکتاتوری جديدی، اينبار در لباس دين ميدان دادند. در آلمان فاشيسم هيتلر به قدرت ميرسد و متعاقب آن مليونها انسان را به کام مرگ و نابودی ميکشاند. در اتحاد جماهير شوروی استالين آن فجايع را در آن کشور و ساير کشورهای اروپای شرقی به راه می اندازد. شاهديم که يک سال قبل دولت آمريکا جنگی را عليه عراق به راه انداخت که نتايج منفی آن برای مردم عراق و حتی خود مردم و کشور آمريکا پيش از شروع آن توسط دورانديشان سياسی قابل پيش بينی بود. ليست موارد مشابه کوتاه نيست و دلالت براين دارد که مشخص کردن مشکل و انتخاب راه حل های درست گاهی برای مردم و حتی رهبران سياسی ساده نيست. علت اين امر، پيچيده و متغير بودن عوامل جامعه، تاثير متقابل آنها بريکديگر و همچنين اشتباهات سيستماتيکی است که ذهن ما در بررسی مرتکب ميشود. دموکراسی بر اساس اين فکر بنا شده است که انسان ها مستقل از منزلت و مقام، اشتباه و حتی خلاف می کنند. دموکراسی با اسطوره های يونان قديم و خدايان آن رابطه تنگاتنگی دارد(4). در اين اسطوره ها حتی خدايان نيز معصوم نيستند و خلاف می کنند و کنترل و همچنين مجازات آنها ممکن است. دموکراسی مکانيسم هائی، هم برای شور و هم برای کنترل نهادها لازم می داند تا امکان اشتباه و يا اعمال خلاف به حد اقل برسد. معذالک همانطور که امروز شاهديم حتی دموکراسی ها نيز گاهی از اشتباهات بزرگ مصون نيستند و تلاش فکری بخشی از روشنفکران و سياسيون کشورهای دموکرات برای جلوگيری از اين اشتباهات است. آنچه در زير می آِيد، فقط اشاراتی به علل اشتباهات سيستماتيک فکر انسان است و خواننده گرامی ميتواند برای مطالعه بيشتر به منابع مربوطه مثلا (5،6،7 در فهرست ماخذ) رجوع نمايد. اينکه همگی ما ميتوانيم در مورد مسائل و مشکلات جامعه بحث کنيم، گاهی ما را دچار اين اشتباه می کند که با مقوله ای ساده روبرو هستيم و هميشه ميتوانيم با راه حل های "ساده" مشکلات را به سرعت حل کنيم. جمعيت کشور، ميزان رشد آن، درصد بيکاری، سرمايه گذاری های خصوصی و دولتی، توليد کشاورزی، توليد صنعتی، انرژی هسته ای، محيط زيست و بهداشت، نمونه هائی از عوامل متغيری هستند که بعضی به سادگی قابل تعريف و اندازه گيری نيستند و اغلب با يکديگر در ارتباط بوده، مانند رشد جمعيت و درصد بيکاری، بر يکديگر تاثير ميگذارند و اجزاء سيستم جامعه هستند. اين عوامل آنقدر متنوعند که يک عضو جامعه امروزی فقط در مورد بخشی از آنها ميتواند اطلاعات دقيق داشته باشد. معذالک مسئولين امور و شهروندان گاهی مجبورند با اطلاعات محدود خود در مورد مسائل قضاوت کنند و يا تصميم بگيرند. يک شهردار در مورد اقدامات لازم برای شهر تصميم ميگيرد. يک شهروند رای ميدهد و با رای خود در مورد آينده گروه های سياسی تصميم می گيرد. چون جامعه سيستم پيچيده ايست بعضی راه حل هائی که مسئله را به نحو نادرستی ساده ميکنند طرفداران زيادی پيدا می کنند. شايد به اين جهت که آنها راحت تر قابل درک اند و سختی و زحمت قضاوت و تصميم گيری افراد را کم ميکنند. برای مثال بعضی افراد علی رغم ديدن نتايج ديکتاتوری ها در کشور خودمان، هنوز "يک ديکتاتوري" ديگر را برای حل سريع مشکلات لازم ميدانند، يا ايده های ساده ديگری مانند "آزادی بدون حد و مرز" و "جامعه توحيدي" طرفدارانی پيدا ميکنند. به اين جهت گاهی با افکار و پيشنهاداتی برای جامعه روبرو ميشويم که بنظر عجيب ميرسند، مثل حکومت خمرهای سرخ در کامبوج. هنگامی که خمرهای سرخ در کامبوج به قدرت رسيدند احتمالا آنها هم اين تصور را داشتند که راه رسيدن به سعادت را برای مردم خود يافته اند. راه حلی که آنها برای کشور خود پيدا کردند ايجاد دولت دهقانی کمونيستی بود. برای رسيدن به چنين هدفی آنها لازم دانستند مردم شهر ها را به دهات کوچ دهند تا از اين راه تفاوت ميان شهر و ده از ميان برود و جامعه بی طبقه ايده آل آنان به وجود آيد. آنها با کشتار روشنفکران، افرادی که به ثروت ملی، مواد زراعی و يا محصولات غذائی، دسترسی داشتند با کلنگ و کشتار افرادی که به فرائض دينی خود عمل می کردند با گلوله، اين هدف را دنبال کردند. بدين ترتيب بين يک تا دو ميليون نفر از حدود هفت ميليون جمعيت کامبوج به قتل رسيدند. سرنوشت کامبوج بدون شک نشان دهنده ماهيت ضد بشری و جنايت کارانه رژيم پل پت و ساير سران گروه خمرهای سرخ است(17). اين واقعيت دردآور در عين حال حاکی از آنست که جامعه سيستمی پيچيده است و بررسی مشکلات آن و ارائه راه حل های مناسب هميشه به سادگی ميسر نيست. اشتباهات متداول هنگام کار با سيستم های پيچيده ديتريش دورنر (Dietrich Doerner) روانشناس و متخصص حل مشکلات پروسه های سيستمی، در آزمايش های خود مناطقی فرضی را در نظر می گيرد و اداره آنها را به شرکت کنندگان در آزمايش های خود واگذار می کند(5). در يکی از اين آزمايشات، فردی را شهردار يک شهر فرضی يا مسئول يک منطقه قرار می دهد و راه حل ها، اقدامات و نتايج آن را برای حل مشکلات آن شهر يا منطقه مورد بررسی قرار می دهد. برای اداره شهر آگاهی از تعداد کارگران و سالخوردگان، مقدار ماليات شرکت ها، قرض اين شرکت ها، ظرفيت دبستان ها، کودکستان ها، امکانات کار آموزی و بسياری اطلاعات ديگر ضروری است. داده های سيستم (شهر يا جامعه) با هم در ارتباطند و کم و بيش روی هم تاثير می گذارند. مثلا تعداد کارکنان شهر، مالياتی که دريافت ميشود و تعداد مدارس. اما اين داده ها همه بطور کامل معلوم نيستند و فرد نميتواند هميشه هراطلاعی را که ميخواهد در وقت معين به دست آورد. مثلا درجه استقبال مردم از اين يا آن اقدام. مسئولين آزمايشی سيستم های مورد بررسی نه تنها اطلاعات کاملی در مورد خواص سيستم ندارند، چه بسا تصورات آنها از ارتباط داده های سيستم حتی غلط است. دورنر مينويسد "اين ها محدوديت هائی است که هنگام کار با سيستم های پيچيده معمولا با آن روبرو هستيم و مجبوريم با آن بسازيم". فردريک فستر (Frederic Vester) (7) که به عنوان پايه گذار "تفکرجامع" (Leitmotiv Vernetztes Denken) شناخته شده است در نوشته های خود اشتباهات انسان را در برنامه ريزی و انجام آن بررسی ميکند. در زير بعضی اشتباهات ذهنی که در نوشته های دورنر و فستر برای منظور ما مهم به نظر می رسند نقل ميشوند. 1- اقدام قبل از بررسی و شناخت شرائط: زود تصور ميکنيم که اطلاعات و شناختمان از جامعه و واقعيات آن برای تصميم گيری و عمل کافی است و به اين جهت بدون داشتن اطلاعات و آگاهی لازم تصميم می گيريم(8). هرچه دانستن و آگاهی ما کمتر باشد، جامعه برايمان ساده تر است و غالبا همه جا و حتی در زمينه های خاصی که کارشناسان سال ها زحمت کشيده و در آن زمينه تخصص و تجربه کسب کرده اند، اطلاعات خود را برای اقدام کافی دانسته از آنها کمک نمی خواهيم. گاهی پروسه پيدا کردن مشکل و راه حل را به تصور اينکه پاسخی کامل به مساله داده ايم قبل از آزمايش درست يا عملی بودن افکارمان در زمينه های مربوطه قطع کرده و دست به اقدام می زنيم. 2- نداشتن تحليل جامع: در خيلی موارد عوض اينکه موقعيت کل سيستم را مورد توجه قرار دهيم، فقط بعضی جنبه های آن را در نظر می گيريم. سيستم را بررسی می کنيم تا مشکلی پيدا کنيم. آن مشکل را بر طرف ميکنيم. بعد مشکل ديگری پيدا ميشود که گاهی نتيجه همان "تصحيح" اولی است. آن را نيز برطرف می کنيم و الی آخر. اما يک برنامه جامع برای برطرف کردن مشکلات سيستم نداريم. رفتار ما شبيه بازی يک بازی کن مبتدی شطرنج است که از اين مخمصه به مخمصه بعدی می افتد و برنامه ای برای بردن کل بازی ندارد. در زير مثال های ديگری هم نقل ميشوند. 3 – توجه بيش از اندازه به بخشی از سيستم: گاهی فقط به بخشی از سيستم توجه می کنيم. اين کار در آغاز ممکن است درست باشد ولی در ذهن ما می ماند و چون در آغاز موفق بوده ايم توجه خاص به اين بخش از سيستم را ادامه می دهيم و به مرور ازجنبه های مهم ديگر سيستم غافل ميمانيم. مثال: ما در نظام پيشين نيروی خود را بر برداشتن ديکتاتور و نه ديکتاتوری و استقرار دموکراسی و آزادی متمرکز کرديم. هم اکنون نيز گروه های زيادی فقط پايان ديکتاتوری آخوندی را می خواهند و توجه نمی کنند که هدف استقرار دموکراسی است و با برکناری ديکتاتوری آخوندی کار تمام نيست. 4 – در نظر نگرفتن تاثيرات جانبی و دراز مدت اقداماتمان: جامعه نيز مانند غالب سيستم های پيچيده ديگر، معمولا تاثيرات جانبی و دراز مدت اقدامات ما را بلافاصله نشان نميدهد. به اين جهت ما آنها را هميشه در نظر نمی گيريم و وقتی وجود شان کاملا آشکار ميشود، به آنها توجه ميکنيم. ماه ها بعد از حمله آمريکا به عراق افزايش نفوذ تروريسم در اين کشور که نتيجه اين حمله بود روشن شد. مدت ها پس از دورانی که رژيم شاه امکان هرگونه آزادی فعاليت را از مخالفين سياسی خود گرفت معلوم شد که چنين سرکوبی به رشد خشونت در جامعه می انجامد، خشونتی که خود آن رژيم گرفتارش شد. بهمين منوال تاثير جناياتی که جمهوری اسلامی تا بحال انجام داده است در آينده روشن خواهد شد. 5 – روش گرائی (Methodismus): روشی که در يک يا چند مورد قبلی با آن موفق بوده ايم، در موارد ديگر و حتی وقتی که آن روش ديگر مناسب نيست، مورد استفاده قرار ميدهيم. مثلا بيش از پنجاه سال است که اسرائيل حق کشی، جنگ و کشتار عليه فلسطينی ها را به کار برده است و امروز با وجود اينکه آشکار است که اين روش اسرائيل را امن تر نميکند و فقط تنش ها در منطقه را افزايش ميدهد، اين کشور در عوض کوشش برای رسيدن به يک صلح عادلانه و پايدار با فلسطينی ها، مکررا روش گذشته را بکار ميگيرد. دورنر(5) در توضيح علل اين اشتباهات مينويسد: «ظاهرا "مکانيک" مغز انسان در پروسه تکامل وی "کشف" شده تا او بر مشکلاتی که در موارد خاص (ad hoc) پيدا ميشوند غالب آيد. مشکل مثلا هيزم برای سوخت در زمستان آينده يا ساختن تله برای گرفتار ساختن حيوانات عظيم الجثه بوده است. اين ها مسائلی مربوط به موقعيت های خاص اند و از آن فراتر نمی روند. احتياج اجداد ما در عصر حجر(Steinzeit) به هيزم، موجوديت جنگل و شکار حيوانات، موجوديت انواع حيوانات را به خطر نمی انداخت». امروز با رشد جمعيت و تکامل صنعت، مصرف هيزم و شکار، موجوديت جنگل ها و انواع حيوانات را به خطر می اندازد. اشتباهات خاص در برخورد های سياسی ما پس از بررسی اشتباهات عام فکر انسان، اشاره به بعضی اشتباهات سياسی و متداول اپوزيسيون ايران که در مواردی نتايج منفی حتی برای خود صاحبان آن نظرات داشته اند، لازم است. فعاليت سياسی با هدف نادرست، فکر نشده يا ناروشن، اگر ضرر نزند، معمولا به بهتر شدن وضع هم کمکی نمی کند. در پيدا کردن مشکل، تعيين هدف، راه و روش فقط واقعيات خارج از ذهن و بخش آگاه ذهن انسان نقش ندارند و بخش نا خود آگاه ذهن و روان انسان که متاثر از محيط و زندگی اوست نقش مهم و گاهی تعيين کننده دارد. گرهارد روت (Gerhard Roth) دانشمندی است که در مورد مکانيسم های شناخت مغزانسان تحقيق کرده است. طبق تحقيقات او بخش نا خود آگاه ذهن انسان هنگام فعاليت های ذهنی او تصميم گيرنده اصلی است و آن قسمت از مغز که مسئول تاثير دادن خرد در اقدامات انسان است بيشتر نقش مشاور را دارد(12). مجموعه عواملی که در تعيين عقيده و راه سياسی افراد نقش دارند ظاهرا ثابت و تغيير ناپذير نيستند و ما امروز شاهد بسياری از تحولات فکری در جامعه خود هستيم. مثلا شاهديم که جمعی از هموطنانمان به دموکراسی بدون پسوند و حاکميت ملی بعنوان راه درست تحقق همزيستی و بهزيستی روی آورده اند. پس ديالوگ و تبادل نظر يک وسيله مهم و غير قابل انصراف برای راهيابی سياسی است. پيدا کردن مشکلی که بايد بر طرف شود، هدفی که برای خود ميگذاريم و راه درست تحقق آن نه فقط در سياست و جامعه بلکه حتی در زندگی خصوصی نيز مهم است. اگر اين اقدامات آگاهانه و بطور روشن صورت گيرند، ميتوانند کمک ارزنده ای برای کار و زندگی ما باشند. هر فرد يا گروه اجتماعی بخش متنابهی از فعاليت خود را صرف آن می کند که هدف گيری و شيوه مناسب تری در پيش گيرد. هر چقدر در زمينه يافتن راه موفق تر باشيم، به همان نسبت بيشتر از بيراهه پرهيز کرده ايم و نيروهای خود را موثر تر به کار گرفته ايم. برای نشان دادن نتايج اشتباه در انتخاب هدف چند مثال می آوريم. سرنگونی ديکتاتوری يا استقرار دموکراسي؟ در اواخر حکومت محمد رضا شاه بخشی مهمی از آزادی خواهان بجای آنکه استقرار آزادی و دموکراسی را هدف قرار دهند، فقط خواهان سرنگونی ديکتاتوری شاه شدند. در نتيجه اين اشتباه ظاهرا کوچک آنها از نيروهائی پشتيبانی کردند که از سرنگونی رژيم تنها رسيدن به قدرت هدفشان بود و مسئوليتی در قبال مردم و جامعه احساس نمی کردند. در آن شرائط فعالان سياسی توجه نکردند که اين نيروها، خود ديکتاتوری به مراتب مخوف تری را بوجود خواهند آورد. نتيجه اين اشتباه نه تنها برای جامعه فاجعه آميز بود بلکه بسياری از آن فعالان سياسی نيز بهای سنگينی برای اشتباه خود پرداختند. هنوز هم افرادی هستند که عالی ترين هدف خود را سرنگونی ديکتاتوری جمهوری اسلامی می دانند ولی حاضر نيستند به فردای سرنگونی و لزوم تدارک درست دوران بعد از آن فکر کنند. بعضی از هموطنان ما نيز به صراحت ميگويند که برای آنان تنها "سرنگوني" رژيم آخوندی مطرح است و اظهار می کنند "مردم در عذابند، ميخواهند آزاد شوند و نميتوانند صبر کنند". البته همگی با هموطنانی که کاسه صبرشان لبريز است همدرديم و به خوبی آنها را درک ميکنيم ولی نميتوانيم و حق نداريم تجربه بهمن 57 را فراموش کنيم. اين تجربه نشان داد که سقوط ديکتاتوری اگر با استقرار آزادی و دموکراسی توام نباشد، ميتواند زندگی ما را حتی از گذشته نيز بدتر کند. آقای طالبانی از رهبران کرد عراق در مصاحبه 2 شهريور 1383 با خبرنگار روزنامه نويه تسوريشر تسايتونگ ابراز کرد که تشکيل يک کردستان مستقل نميتواند هدف مبارزات کردهای عراق باشد زيرا اين امر عملی نيست. واقعيت هم اينست که يک کردستان مستقل منافی تماميت ارضی کشورهای منطقه است و هيچ کشوری نه ميخواهد و نه قادر است تغييری را در مرزهای خود و کوچکترين خدشه ای را به تماميت ارضی اش تحمل نمايد. با تجربه ای که از کشور های مختلف و بخصوص يوگسلاوی داريم ميدانيم که هرگونه کوشش در تعريف جديد مرزها و يا تغيير آن به جنگ و کشتار می انجامد. در دموکراسی کليه آحاد ملت صرفنظر از قوميت، مذهب، نژاد و جنس از حقوق مساوی برخوردارند. تقويت خود گردانی های محلی و همچنين پشتيبانی از سنن و فرهنگ اقوام، صلح و تفاهم و تساوی کامل ميان همه مردم ايران، طبعا جزئی از برنامه يک حکومت دموکرات است. در سايه آزادی و در محيطی سالم و خالی از تشنج ميشود مشکلات را طرح نموده و مناسب ترين راه حل ها را برای آن پيدا کرد. طرح روشن خواسته ها و فعاليت سياسی بدون خشونت برای تحقق بخشيدن به آنها حق همه مردم ايران است. انتخاب هدف غلط و غير عملی از طرف رهبران يک قوم ميتواند باعث کشمکش، تنش، جنگ و کشتار و چه بسا از بين رفتن انسان ها شده، عقب ماندگی سياسی، فرهنگی و اقتصادی آن جامعه ای را باعث شود که می خواستيم با جدائی طلبی به آن خدمت کنيم. وقتی واقعيات را در نظر نگيريم، آنوقت ممکن است مانند کردهای عراق طرفدار حمله آمريکا به کشور شده و يا سياست های ديگری را دنبال کنيم که در نهايت به ضرر منطقه و در نتيجه خود ما تمام شود. در عين تاکيد برضرورت تمرکز زدائی و پشتيبانی از خواسته های بحق کليه اقوام ايرانی لازم است توجه شود که مبارزه برای دموکراسی در ايران و تساوی کليه آحاد ملت در مقابل قانون اگر با دفاع قاطع از تماميت ارضی کشور همراه نباشد به درستی مورد پشتيبانی مردم ايران قرار نخواهد گرفت. هر خطری برای تماميت ارضی کشور به معنی خطری برای صلح در منطقه و به ضرر همه ساکنان آنست. در نظر گرفتن يک جنبه بجای تحليل جامع " اگر در برنامه و کار ما نقصی باشد و اين نقص بتواند منشا خرابی کار شود، درست همينگونه هم خواهد شد" قانون مورفي بخصوص در رشته انفورماتيک به آزمايش گذاشتن فکر غالبا به سرعتی بيشتر از رشته های ديگر ممکن است. وقتی حتی يک برنامه کوچک کامپيوتری مينويسيم، هنگام آزمايش آن به اشتباهات فکری خود در موقع نوشتن آن برنامه پی ميبريم. با وجود اينکه يک برنامه کامپيوتری به نسبت جامعه بسيار ساده و عوامل متغير آن محدود و قابل کنترل است، برنامه نويس غالبا اشتباهات متعددی مرتکب می شود. اجتماعات انسانی عوامل متغير به مراتب بيشتری دارند و رابطه بين اين عوامل نيز غالبا روشن نبوده، در نتيجه کنترل آنها به مراتب پيچيده تر است. تجربيات مربوط به برنامه نويسی در جملاتی که گاهی با مزاح توام اند تحت نام قوانين مورفی جمع آوری شده اند که يکی از آنها در بالا آمده است. گونتر اوسيميتس می نويسد(9) "زمانی که با مسائل پيچيده سيستم، دستگاهی از مسائل بهم گره خورده و ديناميک روبرو هستيم، مغز ما اشتباه ميکند: ما خود را با گره ناراحت کننده سرگرم کرده و سيستم را نمی بينيم. در نظر نمی گيريم که در يک سيستم داده ای تغيير نميکند بدون اينکه داده های ديگر را نيز با خود تغيير دهد". داشتن تحليل فکر شده و جامع برای مشخص کردن مشکل، انتخاب هدف و راه، پيش شرط موثرتر کردن فعاليتها و اقدامات است. وقتی تحليل ما جامع نباشد، احتمالا مشکل اساسی را نخواهيم يافت و در اينصورت هدف و راه ما نيز اشتباه خواهد بود. برعکس شناختن درست مشکل، انتخاب هدف و راه درست ميتواند ما را با صرف انرژی کمتر به مقصود برساند. در اين صورت کمتر مجبور ميشويم خط سياسی خود را عوض کنيم، به گذشته خود انتقاد کنيم و اقدامات خود را تصحيح کنيم. توجه نداشتن به اهميت تحليل درست و جامع از شرايط و مشکلی که در صدد حل آن هستيم، درنتيجه انتخاب هدف و راه نا مناسب ميتواند نتايج منفی و گاه خطرناکی برای جامعه و همچنين افراد و گروه های سياسی در بر داشته باشد. جمهوری اسلامی نمونه عمل فکر نشده نمونه راه حل های فريبنده ولی فکر نشده و بدون در نظر گرفتن همه جوانب، کوشش روشنفکران مذهبی برای استقرار جمهوری اسلامی در ايران است. از آخوند های ذينفع و قدرت طلب که بگذريم، بخشی از روشنفکران مذهبی صادق، مشکل جامعه ما را بی دينی و نداشتن معنويت و راه حل اين مساله را به اشتباه استقرار يک حکومت اسلامی دانستند. امروز بايد برای آنها روشن شده باشد که اين اقدام فکر شده و با در نظر گرفتن همه جوانب نبوده است. چه خود آنان شاهدند که کار به استقرار يک نظام ديکتاتوری تحت نام مذهب انجاميده و اين نظام نه تنها با اجباری کردن دين، نفوذ و اعتبار دين را در جامعه بيشتر نکرده، بلکه بر عکس ضربات مهلکی هم به دين و هم به معنويت زده است. اگر اين روشنفکران تامل بيشتری در مورد مشکل و راه حل آن کرده بودند، برای حفظ اعتبار دين و معنويت هم که بود، از استقرار جمهوری اسلامی پشتيبانی نمی نمودند. مثال ديگر برای نداشتن ارزيابی درست، تحليل حزب توده از ديکتاتوری کنونی است. اين حزب با حرکت از تحليل های نادرست در آغاز از نظام جمهوری اسلامی و اقدامات آن دفاع کرد. تحليل آنها بر اين تصور استوار بود که آخوندها قادر به حفظ قدرت نيستند و ميتوان با دفاع تاکتيکی از آنها رقيبان جدی آنان را که بيشتر مليون بودند، از ميدان بدر کرد. دفاع آنان از رژيم ديکتاتوری آنچنان بی محابا بود که آنها خلخالی، سمبل کشتار و جنايت نظام را کانديدای خود اعلام نموده و در خارج کشور تبليغات وسيعی به نفع نظام، تحت عنوان حکومت مستضعفان به راه انداختند. طرفداران حزب توده نه تنها خطری که جامعه را تهديد می کرد، بلکه حتی خطری که متوجه خود آنها بود را نيز ناديده گرفتند. همانطور که ديديم سران نظام هم در زمانی که مناسب ديدند اعضا اين حزب را دستگير و آنها را پس از شکنجه های وحشيانه به قتل رساندند. چگونه ممکن است يک جريان سياسی در مورد جامعه و آينده خود تا اين حد اشتباه کند؟ ممکن است گفته شود برخورد به گذشته ها، زمانی که همه چيز روشن شده، ساده است و ميان تحليل و راه درست و بيراهه فاصله زياد نبوده و تشخيص درست از نادرست چندان ساده نيست. اما درست به اين علت بايد به اهميت مشخص کردن صورت مساله، ارزيابی درست از اوضاع، موقعيت و توانائی خود، هدف گيری درست و انتخاب راه مناسب، توجه کرد. طرفداران اعتراضات خشونت آميز دانشجويان مثال ديگر برای ارائه راه حل های فکرنشده: تصور برخی از هموطنان اينست که اگر حرکت های اعتراضی دانشجوئی با خشونت توام شوند به پايان جمهوری اسلامی و استقرار آزادی ها می انجامند. در 18 تير سال های 1378 و 1382عده ای که از نظر سياسی چنان هم بی تجربه نبودند، از تظاهرات خشونت آميز دانشجويان عليه ديکتاتوری طرفداری می کردند. اما وقتی از آنها سوال می شد "از تظاهرات خشونت آميز چه نتيجه ای عايد خواهد شد؟" گاه جوابی به اين مضمون می دادند که با رشد جنبش دانشجوئی مردم به دانشجويان پيوسته، اين جنبش مبارزات مردم را تا پيروزی هدايت خواهد کرد. تعمق کوتاهی نشان می دهد که درست است که دانشجويان به علت کار فکری و حساسيت خاص در مورد مسائل جامعه هميشه در صف اول مقاومت و مبارزه عليه ديکتاتوری و ساير نابسامانی ها قرار داشته و دارند. اما آنها برای مبارزه ی امروز هيچگونه برنامه سياسی مشترکی ندارند. بعلاوه اين پرسش مطرح ميشود که صرفنظر از درست و يا غلط بودن فرض رهبری مبارزات مردم توسط جنبش دانشجوئی، در شرائطی که ذکر شد آنها چگونه و بر اساس چه هدف مشترک و چه برنامه سياسی و برای رسيدن به چه نوع جامعه ای مبارزات مردم را هدايت کنند؟ دانشجويان که جای خود دارد، امروز حتی تمامی اپوزيسيون دموکرات نيز هنوز هدف گيری و برنامه سياسی مشترک ندارد که بتواند بر اساس آن عمل کند. در چنين شرائطی خطر اينکه اگر تحولاتی هم صورت گيرد، نيروهای غير دموکراتی تعيين کننده شوند که از امکانات کافی برای عوام فريبی برخوردارند، زياد است. عدم توجه کافی به اين نکته بود که موجب شد جمعی از مردم و متاسفانه حتی بخشی از افراد با تجربه سياسی که سال ها عليه ديکتاتوری قبلی مبارزه کرده بودند، بدون اينکه شناخت کافی از اهداف و برنامه های روحانيون تماميت خواه داشته باشند در بهمن 57 از آنها پشتيبانی نمايند. لااقل از افراد با تجربه سياسی انتظار می رفت که خطر را تشخيص دهند و در آن شرائط سخت رهروانی چون دکتر صديقی و دکتر بختيار را که پرچم مقاومت و مبارزه را در دست گرفته بودند، تنها نگذارند. ميان بخش هائی از فعالين سياسی ما ساده گرائی و ساده کردن مسائل تا حد خيالبافی رواج دارد. ساده گرائی مثلا باعث ميشود که استقرار دموکراسی را امری ساده تلقی کنيم و نتيجتا احتياجی نيز به صرفه جوئی در نيروها، کوشش برای اتحاد، ايجاد تشکل سياسی دموکرات ها، ارتباط با مردم، جلب پشتيبانی فعال آنان را برای انجام اين مهم احساس نکنيم. بدين ترتيب نه تنها انرژی و توان مبارزاتی خود را تلف کرده بلکه با سياست هائی بر آمده از اين ساده گرائی ها عده ای را به دنبال راه های واهی کشانده، توان مبارزاتی آنان را نيز در يک راه نادرست و خيالی صرف کرده، از اين طريق چه بسا از بوجود آمدن راه حل های واقع بينانه و ممکن جلو گيری ميکنيم. تصوری ساده گرايانه از پشتيبانی مردم گاهی با تصورات خيالبافانه ای از شرکت مردم در مقاومت و مبارزه روبرو هستيم. برای مثال در بعضی از تلويزيون های خارج کشور چنين برخوردهائی ديده ميشود. افرادی که از صحبتشان معلوم است که مقولاتی مانند تشکل، برنامه سياسی، سازماندهی و کوشش برای جلب اعتماد و نظر مردم برای آنها تنها نقش مانع و کند کننده دارد، تصور می کنند کافيست آنها زحمت کشيده، شعاری مانند "براندازی رژيم" را، طرح کنند تا مردم بلافاصله به ميدان بريزند، از اين شعارها پشتيبانی نموده و يا حتی ديکتاتوری کنونی را هم سرنگون سازند. صاحبان چنين تصوراتی وقتی که متوجه ميشوند کارها طبق تصورات آنان پيش نميرود، در عوض اينکه اشکال کار را در خود ببينند، به سرزنش مردم می پردازند. در شرائط اختناق و نارضائی شديد اکثريت مردم، هميشه اين امکان وجود دارد که با همزمانی، تاثير متقابل و تشديد عوامل گوناگون داخلی و خارجی، موقعيت هائی ايجاد شود که جمهوری اسلامی ساقط گردد. اما چنين همزمانی هائی در صورت وقوع، اتفاقی و تصادفی است و اپوزيسيون دموکرات نميتواند و نبايد اقدامات خود را منوط به آن نموده و به اميد آن بنشيند. بنابراين وقتی بعضی از هموطنان ميگويند "چون نارضائی زياد است "جرقه" ای برای شورش مردم کافيست" اين حکايت از ساده انديشی آنان و بی توجهی به واقعيات و تجربيات گذشته دارد. به نظر اين هموطنان شرائط آنقدر آماده است که دنبال کردن راه حل های اساسی وقت کشی است. ميگويند "اگر (ديگران) کمک کنند تا مبارزات مردم رهبری شود آنوقت نظام يک روز هم بر جا نخواهد ماند" و در نظر نميگيرند که نميتوان به اميد واقعه ای که زمان وقوع آن روشن نيست نشست. اين هموطنان چون هميشه منتظرند، هر حرکت خود جوش مردم را با جرقه کافی برای انفجار جامعه يکی ميگيرند. مثلا تصور می کنند با تظاهرات دانشجويان، ساير مردم نيز به خيابان ها خواهند ريخت، مقاومت اوج خواهد گرفت و رژيم سرنگون خواهد شد. گاهی عده ای افراد بی تجربه سياسی در خارج کشور نيز پشت تلويزيون ها نشسته (مثلا در 18 تير 1382) و از دانشجويان می خواهند اعتراضات خود را به خشونت بکشانند. متاسفانه هر چقدر هم اين تصورات را به آزمايش می گذارند و می بينند که پيش بينی هايشان به وقوع نمی پيوندد در عوض به فکر نشستن و تجزيه و تحليل درست شرائط، گناه را به گردن يک پديده خارجی (external fault assignment) مثلا مردم، می اندازند و آنها را مقصر می دانند که چرا علی رغم نارضايتی شديد نشوريده اند و در خانه نشسته، برای پشتيبانی از دانشجويان به خيابان ها نريخته اند. اگر مردم تهران در انقلاب مشروطيت با شلاق زدن يک تاجر در بازار تهران قيام کردند، اين امر نتيجه مدت ها فعاليت تدارکاتی آزادی خواهان و ارتباط آنان با مردم برای آماده کردن جامعه از نظر سياسی روانی بود و يک امر«اتفاقي» نبود. همچنين اتفاقی نبود که روحانيون تماميت خواه در بهمن 57 توانستند مسير مبارزات مردم را عوض کنند، از احساسات مذهبی آنان سو استفاده کرده و بالاخره قدرت را در دست گيرند. علت اين بود که بخشی از روحانيون در زمانی که گروه های سياسی، بخصوص جريان های ملی و چپ زير فشار شديد ديکتاتوری قرار داشته، متشکل نبودند و امکان ارتباط وسيع و علنی با مردم را نداشتند، هم بطور سنتی و هم از طريق منبر، مسجد و جلسات قرائت قرآن و سازمان های خيريه در هر شهر، ده و بازار با مردم در ارتباط و دارای نوعی شبکه سراسری بودند که توسط آن ميتوانستند با يک فرا خوان عده قابل ملاحظه ای را بسيج کنند. طرفداران فکر انقلاب توسط جرقه از خود سوال نمی کنند که وقتی "جرقه" زد مردم بر اساس اعتماد به چه نيروئی و چه برنامه ای به ميدان بيايند؟ و اگر هم به ميدان آمدند چه نيرو و چه جريان مورد اعتمادی مسئوليت هدايت درست حرکت آنان را بعهده می گيرد؟ امروز که اپوزيسيون دموکرات هنوز اتحادی ميان خود بوجود نياورده است اگر مردم هم به خيابان آمدند، به فرض موفق هم بودند و با يک تظاهرات سرتاسری رژيم ديکتاتوری وادار به عقب نشينی شد، استعفا کرد و يا حتی سرنگون شد، آيا نيروئی وجود دارد که بتواند با توافق مردم کشور را اداره کند؟ آيا اين کمبود ها خطرات بزرگی برای آينده جامعه نيست؟ اما ساده نگران گاهی از اين هم فرا تر می روند و نه تنها يک "جرقه" را برای سقوط رژيم کافی ميدانند و بر اين تصورند که دموکراسی نيز که سيستمی بسيار پيچيده تر است و در نتيجه تحقق آن به يک سازماندهی عالی تر و تدارکی به مراتب همه جانبه تر نيازمند است، نيز خود بخود بوجود خواهد آمد. توهم موفقيت بدون اتحاد و برنامه تصور ساده گرايانه ديگر آنست که بدون اينکه گروه های سياسی مورد قبول جامعه اتحاد کرده باشند، بدون اينکه تشکل های سياسی مردمی توان فعاليت در سطح جامعه را داشته باشند و بالاخره بدون اينکه مردم خود نيروئی برخوردار از مرکزيت و رهبری باشند، ناگهان دستی و يا رهبری از غيب پيدا خواهد شد و همه چيز را بر وفق مراد و خواست آنان تغيير خواهد داد. تصور ميشود که بدون خواست آگاهانه و عزم جزم و شرکت وسيع مردم تحولی به سوی آزادی و حاکميت ملی ممکن است. درست است که امروز نيز بخشی از مردم روزانه در يک نوع مقاومت منفی شرکت می جويند. اما اين اقدامات پراکنده و بدون ارتباط بايکديگر، سازمان نيافته و کم تاثيرند. اگر به پيدا شدن دستی از غيب اميد نداريم، ساده گرايانه است بدون ايجاد زمينه ها و اقدامات قبلی لازم مانند اتحاد اپوزيسيون دموکرات، ايجاد تشکل و ... به صرف نارضائی مردم موفقيت را ممکن بدانيم. علی رغم داشتن تجربه سقوط ديکتاتوری گذشته و قدرت يابی ديکتاتوری روحانی نمايان، برای بسياری هنوز روشن نشده است که صرف سقوط يک ديکتاتوری به معنی پايان ديکتاتوری و استقرار دموکراسی نيست. سقوط اين ديکتاتوری تنها پيش شرط استقرار دموکراسی است و هرچند پيش شرط مهمی است اما با وقوع آن هنوز کار تمام نيست. اگر ديکتاتوری ساقط شود و نيروهای دموکرات جامعه از قدرت کافی برای استقرار دموکراسی، ارائه آلترناتيو دموکراتيک و تضمين استمرار دموکراسی برخوردار نباشند، سقوط همين ديکتاتوری نيز خطر هرج و مرج، بدتر شدن شرائط و در نهايت استقرار ديکتاتوری جديدی را در بر دارد که هيچ معلوم نيست از ديکتاتوری فعلی حتی بدتر هم نباشد. نگارنده که خود از طيف مليون ايران به آن معنی که در طرح اصول عقايد و برنامه سياسی مليون ايران (13) بيان شده و از سمپاتی که مردم و روشنفکران ايران به مصدق، جبهه ملی و مليون دارند، آگاه است، ساده نگری ميداند اگر تصور شود که يک طيف خاص، حتی اگر مليون باشد، در شرائط کنونی خواهد توانست به تنهائی وظيفه مهم استقرار دموکراسی را عملی کند. بدون اتحاد دموکرات های ايران از طيف های مختلف مانند مليون، چپ طرفدار دموکراسی و مذهبيون دموکرات، استقرار دموکراسی در ايران اگرنه محال، دست کم بسيار مشکل خواهد بود. همکاری و اتحاد نيروهای چپ دموکرات و بخش سياسی نيروهای مذهبی طرفدار دموکراسی و جدائی دين از حکومت با خط ملی در گذشته نيز وجود داشته است و امر تازه ای نيست. بايد ديد چه کم بودهائی باعث شد که آن اتحادها به استقرار حاکميت مردم منجر نشد. کمی پائين تر به مشخصات اتحادی که برای تحقق دموکراسی ضروری است ميپردازيم. شرکت اپوزيسيون دموکرات در انتخابات مجلس جمهوری اسلامي؟ نمونه ديگر ساده نگری، تصور آن آزاديخواهان در خارج کشور است که فکر می کردند ميتوانند به عنوان اپوزيسيون در انتخابات مجلس جمهوری اسلامی شرکت کنند و به آن مجلس راه يابند. اين دوستان چون نحوه انتخابات فرمايشی مجلس هفتم را تجربه کرده اند که حتی بخشی از نمايندگان مجلس ششم هم نتوانستند در آن شرکت کنند، شايد امروز طور ديگری فکر کنند. در عين حال نميتوان فراموش کرد که آنها متاسفانه با اين توهمات و تحليل های نادرست خود سال ها نه فقط نيروی خود و طرفداران خود را تلف کردند بلکه علاوه بر اين باعث شدند که همکاری و فعاليت متحد و مشترک گروه های آزاديخواه خارج کشور برای دفاع از مبارزين و مردم در داخل به تعويق افتد. جمعی از سلطنت طلبان ساده گرايانه تصور می کنند با بالا گرفتن نزاع دولت آمريکا با جمهوری اسلامی بر سر سلاح های اتمی، دولت آمريکا و احيانا اسرائيل با حمله نظامی ايران را فتح و اشغال کرده، رژيم را ساقط نموده، حکومت را به آنان انتقال خواهند داد. آنها سرنوشت عراق را فراموش کرده و در نظر نمی گيرند که حمله آمريکا به ايران چه عواقب خطرناکی برای کشور و منطقه خواهد داشت. چگونه بمب ها را بر سر مردم ايران خواهند ريخت و وضع مردم از آنچه که هست بدتر خواهد شد. چگونه کشور به ميدان تاخت و تاز آمريکا و متحدين آن و همچنين رشد بنياد گرائی و تروريسم اسلامی تبديل خواهد شد. احتمالا دارندگان چنين افکاری برای اينکه در زمره اولين قربانيان تروريسم نباشند، هيچگاه پای خود را به داخل کشور نخواهند گذاشت. ارزيابی بعضی گروه های چند نفره از خود نمونه های ساده گرائی و عدم واقع بينی کم نيست. بعضی اوقات به گروه های چند نفره اپوزيسيون بر می خوريم که آن چند نفر هم تازه ميان خود اختلافات اساسی دارند. وقتی پای صحبت آنها می نشينيم مبهوت ميشويم چون می بينيم آنها خود را مانند يک حزب سراسری با طرفداران مليونی احساس ميکنند و طوری صحبت می کنند که گويا همه مردم آنها را ميشناسند و فقط منتظرند تا آنها زمان شروع کار را اعلام کنند. اميد بستن به تصادف به جای اقدامات اساسی و فکر شده اکثرما مواردی نظير مورد زير را تجربه کرده ايم: برای تزئين سالنی که قرار است نمايشی در آن به اجرا گذاشته شود، عکسی را با نوار چسب به ديواری و يا پرده چسبانده اند. پس از آغاز برنامه و درست در لحظه حساسی ناگهان نوارچسب جدا می شود وعکس بر زمين ميافتد. پس از رفع سردرگمی فردی خود را به عکس می رساند و آنرا دوباره با نوار چسب در جای قبلی می چسباند. اما مدتی بعد عکس دوباره می افتد. کوشش برای چسباندن آن تکرار ميشود تا بالاخره گردانندگان صرفنظر می کنند و برنامه بدون عکس ادامه می يابد. بعضی اقدامات ما نيز بی شباهت به چسباندن عکس در مثال بالا نيست. در عوض اقدامات فکر شده و لا اقل در ذهن آزمايش شده، کار ها را سرهم بندی ميکنيم و اميدواريم که بخت ياری کند و تصادفا موفق شويم. کار ما بی شباهت به عمل فردی که می خواهد با شرکت در بازی بخت آزمائی ثروتمند شود نيست. احتمال چنين تصادفی ناچيز است و اکثر قريب به اتفاق افراد از اين راه نه تنها ثروتی بهم نمی زنند بلکه به دليل پائين بودن احتمال موفقيت، مقداری از توان مالی خود را هم از دست ميدهند. ما همچنين در مواردی، و گاه در موارد بسيار مهم، بجای استفاده از تجربياتمان، در برخورد به مشکلات، از ابزارهای ضروری استفاده نکرده، مشکلات را ساده گرفته، به دنبال اقدامات سرسری بدون صرف کار و وقت لازم هستيم. بدين ترتيب بعضی اقدامات و راه حل های ما که گاهی حتی با زندگی و جان عده زيادی مربوط است بجای اينکه اساسی و اصولی باشد، بار کجی است که به مقصد نمی رسد. راه حل های فوری و سرهم بندی در ظاهر انرژی و وقت کمتری ميبرد و اقدامات بر اساس واقع بينی گاهی خسته کننده و طاقت فرسا بنظر می رسند. اما افراد با تجربه می دانند که اقدامات اصولی و فکر شده در مقايسه با اقدامات سريع و سرهم بندی شده در مجموع هم با صرفه تر است و هم دارای احتمال موفقيت بيشتر. فعالين سازمان های سياسی معمولا ميدانند که جز موارد کاملا استثنائی هيچ اقدامی بدون سازمان دهی قبلی صورت نمی گيرد. هيچ تظاهراتی به خودی خود انجام نميشود. تشکلی درست نميشود مگر آنکه عده ای آنرا به وجود آورند. اعلاميه ای خود بخود نوشته نميشود. اعتراض دسته جمعی بدون کار قبلی جمعی صورت نميگيرد و خلاصه کاری نميشود مگر آنکه عده ای با فکر و برنامه آنرا تدارک ديده و به موقع انجام دهند. مبارزه برای رسيدن به دموکراسی، شرکت در بازی بخت آزمائی نيست و با اميد به عالم غيب موفق نمی شود. اگر کارهای ما اساسی و از روی فکر و محاسبه باشند، آنوقت آمادگی لازم را داريم که وقتی دانشجويان دانشگاه ها دست به تظاهرات می زنند و رژيم دست به ضرب و شتم ودستگيری آنها می زند، آنها را تنها نگذاريم و از آنان پشتيبانی کنيم. بعنوان مثال افشا رژيم در سطح بين المللی را به نحوی تشديد کنيم که تکرار اين اقدامات برای رژيم مقرون به صرفه نباشد. اگر اپوزيسيون دموکرات متحد، متشکل و با برنامه عمل کند قادر خواهد بود جو سياسی را به نحوی تغيير دهد که رژيم ديگر نتواند دادگاه های نمايشی برای قاتلان و ضاربين کوی دانشگاه با هدف وهن مخالفين و معترضين، برگزار کند. بدين ترتيب اپوزيسيون دموکرات ميتواند با عکس العمل های درست و بجای خود فشار را بر مبارزان و مردم در درون کشور تقليل داده، امکانات رشد مقاومت در داخل کشور را افزايش دهد. آنچه در بالا آمد به اين معنی نيست که اگر دو يا چند راه شناخته شده، مطمئن و قابل مقايسه برای رسيدن به هدفی داريم، راه سخت تر و طولانی تر را انتخاب کنيم. اما دست کم لازم است از اقداماتی که نتيجه آنها نا معلوم است دوری جوئيم. پراکنده فکری و پراکنده عملی بجای تمرکز بر مسائل عمده نور خورشيد اگر با ذره بين جمع و متمرکز نشود، دست را نمی سوزاند. نيروهای اجتماعی نيز اگر توان خود را روی يک يا چند مساله عمده متمرکز نکنند، کاری از پيش نميبرند. بخش های مختلف اپوزيسيون ايران به شدت پراکنده اند و درعوض اينکه کوشش کنند با کمک هم به حل مسائل و مشکلات جامعه يکی پس از ديگری بپردازند، هرکدام فکر جداگانه ای را دنبال ميکنند. امروز مردم کشورهائی که توان فکری و سياسی آنها اگر کمتر از ما نباشد خيلی بيشتر از ما نيست، توانسته اند با همکاری و تمرکز نيروی خود روی خواست های معين، به آزادی و دموکراسی و رفع بسياری از معضلات اجتماعی دست يابند. اما فعالين فکری سياسی ما غالبا مسائل متعدد و گوناگونی را در آن واحد در مد نظر گرفته اند و نيرويشان کاملا تقسيم شده است. شايد يک علت، دور نگهداشتن فعالين سياسی از ارتباط وسيع با مسائل مردم و جامعه در ديکتاتوری ها بوده است. بدين ترتيب جريان های فکری سياسی گوناگونی بوجود آمده اند که بعضی از آن ها در دنيای خود سير می کنند و گاهی اصولا کاری با مسائل واقعی جامعه ندارند. در عمل، آنها افکار خود را اصل و مسائل جامعه را در مقابل آن جنبی می دانند. اگر چه تشکيل گروه های مختلف گاهی حاکی از تحرک فکری و نوعی غنا و آزادی در ابتکار فردی است، اما وقتی پراکندگی از حد معينی تجاوز کرد و نيروهای فعال جامعه را به امور مختلفی مشغول کرد، آنها ديگر نميتوانند برای رفع مشکلات اصلی و مرکزی کمک کنند و جايشان خالی می ماند. بعلاوه اگر اين فعالين سياسی نيروی قابل ملاحظه ولی در نهايت محدود خود را روی حل مشکلات اساسی جامعه متمرکز نکنند و چه از نظر فکری و چه در عمل پراکنده بمانند، احتمال موفقيت يکايک آنها نيز به مراتب کمتر از زمانی است که مشترکا مشکلات جامعه را در نظر گرفته و در رفع آنها بکوشند. سبزهای آلمان در سال های 80 عليه موشک ها و نيروگاه های اتمی فعاليت می کردند. جمع شدن آنها در حزب سبز آلمان و فعاليت بر سر اهداف مشترک باعث شد که تاثير آنها در سياست کشورشان به مراتب بيشتر شود. اگر اين حرکت امکان تشکل و حزب شدن نداشت ممکن بود بی تاثير شود يا کاملا از بين برود. سبزها ابتدا در ايالت هسن آلمان در حکومت ائتلافی با حزب سوسيال دموکرات شرکت کردند و چون خود را در حکومت ديدند بيشتر به سوی سازندگی رفتند و در حد خود خدمات مهمی به حفظ محيط زيست و آينده کشورشان نمودند. پراکندگی فکری، پراکندگی عملی را به دنبال دارد. مثلا در در دهه پيش از بهمن 57 بخشی از طرفداران جبهه ملی در خارج کشور که ارتباط آنان با رهبران سياسی درون کشور محدود شده بود، همراه گروه های ديگر مبارزه قهر آميز عليه رژيم را برای رهائی از وضع موجود تبليغ کردند. چندی بعد جمعی از جوانان داخل کشور مانند چريکهای فدائی خلق و مجاهدين خلق نيز مبارزه سياسی و دور از خشونت مليون را در مبارزه عليه ديکتاتوری بی اثر اعلام کرده، به مبارزه مسلحانه عليه رژيم وقت دست زدند. بخش ديگری مثلا طرفداران علی شريعتی راه نجات را "اسلام حسيني" قلمداد کرده همراه با مليون ديگر که تاکيد را بر مذهب ميگذاشتند، عملا از خط مصدق که هميشه طرفدار جدائی دين از حکومت بود جدا شدند. محدوديت های هميشگی فعاليت های سياسی و گسست از خط سياسی و فکری اين جبهه در بين فعالان جوان، در ادامه کار آن بی اثر نبود و موجب گرديد که اين جنبش علی رغم داشتن وجهه سياسی به ضعف تشکيلاتی و عدم امکان بسيج مردم دچار شود. اگرچه جنبش وسيعی که قبل از 22 بهمن 57 عليه ديکتاتوری شاه به وجود آمد با شرکت مليون آغاز شد و اين سران جبهه ملی بودند که با ارسال نامه معروف خود به شاه خواست های اصيل جنبش را طرح کردند، اما تشکل های ملی به علت پراکندگی نتوانستند آنطور که در دوران انقلاب مشروطيت طرفداران "مشروعه" مهار شده بودند در انقلاب 57 نيز آنها را بی اثر کنند. پراکندگی و ضعف تشکل های ملی در دوران انقلاب اسلامی بيشتر شد تا جائی که سران جبهه ملی دکترکريم سنجابی، داريوش فروهر و دکتر شاپور بختيار هريک راهی جداگانه پيش گرفتند. درست در لحظات حساس که اين جنبش می توانست نقش مهمی در سرنوشت کشور و اجرا برنامه های خود ايفا نمايد، در اثر پراکندگی فکری و تشکيلاتی قادر نشد جلو فاجعه را بگيرد و جامعه گرفتار آن دوران سياه شد که همچنان ادامه دارد. آنچه که به آنها اشاره شد بخش کوچکی از امکان اشتباهات فکری در برخورد به جامعه است. جوامع انسانی سيستم های پيچيده ای هستند و شناخت از آن ها هيچگاه کامل نيست ودر بسياری از موارد بايد با دانسته های کم، ساخت. آنجا هم که دانش بيشتر و شناخت دقيق تر ممکن است، مشکلات اساسی و اشتباهات ذهنی انسان ميتواند مانع تعمق و شناخت بيشتر شود. هدف در اينجا پرداختن به يک بحث فلسفی – روانی نيست و تنها ذکر بعضی گفته ها در مورد شناخت انسان برای تاکيد بر پيچيده بودن پروسه شناخت است. واتسلاويک که او را پايه گذار رشته تبادل اطلاعات انسانی (Human Communication) (10) در روانشناسی ميدانند، مينويسد، ما در باتلاق افکار خود طوری غرق هستيم که نجات ما به سختی ممکن است زيرا برای نجات بايستی به يک کار غيرممکن دست بزنيم: از موهای سر خود را گرفته و خود را از اين باتلاق بيرون بکشيم (11). شمار فعالين سياسی در هر جامعه بينهايت نيست. اين سرمايه های انسانی از آسمان نمی بارند و هر جامعه دارای عده ای محدود از آنهاست. فعالين در مقابل راهی که انتخاب ميکنند مسئولند. راه نادرست فقط به ضرر آنها تمام نميشود، بلکه از نيروی کل جامعه ميکاهد. اگر عده ای هم به آنها اعتماد کرده، از آنها پشتيبانی کنند، توان آن عده نيز هدر ميرود. علاوه براين ها جامعه مجبور است بخشی از توان خود را که احيانا ميتواند در جای ديگر صرف سازندگی نمايد، به دفع اقدامات نادرست آنان مشغول سازد. |
||